وجود مبارك اميرالمؤمنين(عليه السلام) در بخش اول صفات مؤمن و متقى مى فرمايد:كسب مؤمن، پاك، مشروع و حلال است. مؤمن يعنى انسانى كه خدا، قرآن، قيامت، انبيا و ائمه(عليهم السلام) را باور دارد. وقتى مؤمن قرآن را باور دارد، با توجه به اين آيه شريفه:«وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»[1] اگر عمل شرّ، بد، خلاف، حرام و باطل شما به اندازه دانه ارزن باشد،روز قيامت آن را خواهيد ديد.مؤمن چگونه مى تواند با باور داشتن اين آيه شريفه، در فضاى حرام مالى قدم بگذارد؟ نمى تواند، يعنى توان، قدرت و روحيه اش را ندارد.
در بخش دوم مى فرمايد: اخلاق مؤمن نيكو است. مؤمنى كه قرآن را باور دارد، چگونه مى شود با آيات اخلاقى قرآن كه فقط براى آراسته شدن مردم به آنها نازل شده است، بى توجهى يا كم توجهى كند؟ مؤمن قرآن را براى عمل كردن و به اجرا درآوردن دستورات و مضامين آن مى خواهد. همه هدف مؤمن از ارتباط با قرآن اين است كه آيات پروردگار را اطاعت و پيروى كند.
قرآن براى عمل كردن نازل شده است:
«إِنَّ هذَا الْقُرْءَانَ يَهْدِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصلِحتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا»
[2]
اين عمل در آيه اى مطرح است كه خدا اهميت و اوصاف قرآن را مطرح مى كند.مى فرمايد: اين قرآن، مؤمنين را هدايت مى كند، كدام مؤمنين را؟ آن مؤمنينى كه عمل صالح انجام دهند. عمل صالح آن عملى است كه از آيه قرآن و معارف اهل بيت(عليهم السلام) نشأت گرفته باشد.
مؤمنى كه قرآن را باور دارد، مگر مى تواند نسبت به موارد اخلاقى قرآن بى تفاوت باشد؟ وقتى مؤمن آيات منكرات اخلاقى را در قرآن مى بيند، خودش را مى سنجد كه منكرى از منكرات اخلاق در او نباشد، كه اگر هست، آن را معالجه كند، مبادا موردى از حسنات اخلاقى را كم داشته باشد، كه اگر كم دارد، كاستى آن را تأمين كند.
حال به سراغ چند آيه از قرآن در ارتباط با مسائل بسيار پر ارزش اخلاقى برويم. البته همه موارد اخلاقى در اين چند آيه بيان نشده است. در قرآن موارد اخلاقى در آيات متعدّدى از سوره هاى مختلف بيان شده و اين نيز از محسّنات قرآن است كه مؤمن هميشه در قرآن مجيد حال گشتن داشته باشد. به همه جاى قرآن سر بزند، همه فضاها و آيات آن را ببيند. و چون نيازمند به اين است كه واقعيّات آن حفظ شود، حفظ واقعيّات نيز به اين است كه با خواندن، برايش تكرار شود، لذا تا آخر عمر، حداقل روزى پنجاه آيه مى خواند. اين از گفته هاى امام صادق (عليه السلام) است كه شايسته است روزى پنجاه آيه خوانده شود.
خيلى عجيب است كه پروردگار قبل از بيان موارد اخلاقى، مقدّمه آيات بيان كننده موارد اخلاقى را با هشدار به مال حرام شروع كرده است. مى خواهد از اخلاق بگويد، اما اول نسبت به مال حرام هشدار مى دهد. مى خواهد بگويد: آن كسى كه به دنبال مال حرام است، اين شخص از نظر باطن، آلودگى اخلاقى دارد. آلودگى او كبر است. خدا مى گويد: اين كار را نكن، او مى كند. اين كبر است. آن كسى كه امر خدا به او مى رسد، بلافاصله به اجرا مى گذارد، اين به اجرا گذاشتن را بر حالت با ارزش اخلاقى متّكى است كه از باب فروتنى، تواضع و خاكسارى است. اين را از آيات سوره بقره ذكر كردم: «وَ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوةِ»[3] از صبر، استقامت و نماز در زندگى خود كمك بگيريد، «وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخشِعِينَ»[4] انجام اين نماز خواندن وصبر كردن سنگين است،مگر بر مردمى كه نسبت به خدا فروتنى و تواضع دارند. اما آيه اين است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَاتَأْكُلُواْ الرّبَواْ أَضْعافًا مُّضاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[5]
اين مقدّمه آيات اخلاقى در قرآن است. علت اين كه مقدّمه است؛ چون آيات بعد همگى با «واو» عاطفه شروع مى شود، عطف؛ يعنى اتّصال دادن بعد به ماقبل، «واو» پل ارتباط آيات است. مى خواهد بگويد اين چند آيه، همه با هم بستگى و اتّصال دارند.
به ما مى گويد كه اهل ايمان هستيم و خدا و قيامت را قبول داريم:«لَاتَأْكُلُواْ الرّبَواْ»[6] مال ربايى را نخوريد، ربا چيست؟«أَضْعفًا مُّضعَفَةً»پولى است كه به قرض داده مى شود و در مقابل، مرتب اضافه تر پس بدهد. اين ديگر بيع نيست، بلكه جنايت و ظلم است. اين رباست، اما چه كسى رباخور است؟ آن كسى كه در برابر پروردگار، متكبّر است؛ يعنى آن كسى كه دچار سوء خلق است و نسبت به پروردگار، اخلاق ابليس را دارد كه به اوگفتند: سجده كن، اما :«أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكفِرِينَ»[7]كبر، اين كبر نيز با او همراه بود. به خاطر بودن كبر توبه نكرد و تا به حال كافر مانده است، اما حضرت آدم و حوّا (عليهما السلام) به آنها گفتند: به اين درخت نزديك نشويد، شدند، آنها را بيرون كردند، ولى ديگر كبر نداشتند، بلكه چنانچه در سوره اعراف آمده است: به قدرى متواضع بودند كه به پروردگار عرض كردند:«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخسِرِينَ»[8] ،«فَتَابَ عَلَيْهِ»[9]من توبه آنان را قبول كردم؛چون متواضع بودند.
براى خاطر خدا، خود را از افتادن در لجن زار ربا حفظ كنيد:«لَاتَأْكُلُواْ الرّبَواْ أَضْعافًا مُّضاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللَّهَ»[10]
بعضى ها به جاى اين كه بگويند طمع داشتيم، مى گويند: چاره اى نداشتيم، ربا گرفتيم. اگر چند سال به همان زندگى خداداده وحلال قناعت مى كردند، چشم وهم چشمى وطمع نمى كردند، اين گونه نمى شدكه برويم به يهودى يابه مسلمان بدتر از يهود بگوييم: سى ميليون تومان به من بده، تا به حال نيز چهل ميليون پس داده ام و هنوز سى ميليون بدهكاريم سر جايش هست. چاره اى نداشتم، يا طمع كردم؟ قطعاً طمع كردم.
به عارفى گفتند: امروز در بازار پارچه گران شده است، گفت: ما از همين امروز آن را ارزان مى كنيم، به او گفتند: تو چه كاره هستى كه ارزان كنى؟ نه وكيلى، نه استاندارى، نه رييسى. با چه قدرتى مى خواهى ارزان كنى. گفت: از امروز به بعد براى خود و خانواده ام پارچه نمى خريم. ما اين گونه ارزانش مى كنيم.من مى توانم زندگى خود را ارزان بگذرانم، وقتى بخواهم زندگى گرانى را داشته باشم، به دام ربا، بانك، ورشكستگى و زندان مى افتم.
«وَاتَّقُواْ اللَّهَ»
[11] اين جمله بعد از ذكر ربا، به اين معنا است كه خود را از افتادن در لجن زار ربا نگهداريد. چرا؟ چون:«لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[12] به فلاح برسيد.
فلاح يعنى چه؟ قرآن كه معنا نمى كند يعنى چه؟ بايد به سراغ معارف بيرون از قرآن برويم. آنها ما را به معانى قرآن هدايت مى كنند. فلاح؛ چهار نعمت ابدى است كه جايگاهش در قيامت است: علم بى جهل، عزّت بى ذلّت، حيات بى مرگ، ثروت بى فقر كه آن ثروتش بهشت است. اگر بهشت را به كسى بدهند، بعدش فقرى وجود ندارد. باز پروردگار ادامه مى دهد:«وَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِى»[13] خود را از درگير شدن با آتشى كه براى اهل كفر آماده كرده ام، نگهداريد. مسأله كافرين بعد از مسأله ربا است؛ يعنى رباخور به من كافر است، اگر چه بگويد من خدا را قبول دارم؛ چون دروغ مى گويد. او در اوج ناسپاسى و كفر قرار دارد.
بپرهيزيد. خود را از آتشى كه براى كافران مهيّا كرده ام، از افتادن در لجن زار ربا و افتادن در آتش جهنم نگه داريد.
پس چگونه زندگى كنيم؟ باز آيات بعد را با «واو» عاطفه مى آورد:«وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»[14]
بياييد اين چند روزه اى كه در دنيا هستيد، از خدا و پيغمبر(صلى الله عليه و آله) اطاعت كنيد تا به رحمت خدا برسيد. شما همه متدين و اهل قرآن هستيد. بررسى كنيد در قرآن كريم يا روايات، براى رسيدن به رحمت خدا، كانالى غير از اطاعت خدا و پيغمبر(صلى الله عليه و آله) هست يا نه؟ اگر هست به من نيز اطلاع بدهيد.
خدا در قرآن مى فرمايد: بعضى ها بى علم، بى دانش،«بِغَيْرِ عِلْمٍ»به نادانى، نفهمى و از روى جهل چيزهايى را مى گويند، مثلًا مى گويند: اى آقا، خدا «ارحم الراحمين» است، چقدر سخت مى گيريد؟ حال دو ريال پول ربا مگر چيست؟ يا يك ليوان عرق خوردن در دستگاه به اين با عظمتى خدا، كجا حساب مى شود؟ دو ركعت نماز چه دردى را دوا مى كند؟ خدا «ارحم الراحمين» است.
اين حرف ها را به نادانى مى گويند، در حالى كه دانايانى مانند حضرت صادق (عليه السلام) وقتى رحمت خدا را مطرح مى كنند، مى فرمايد: «أيقنت أنك أنت أرحم الراحمين»[15] ما اهل بيت نيز اقرار داريم كه تو «ارحم الراحمين» هستى، اما: «فى موضع العفو و الرحمة»[16] آنجايى كه جا داشته باشد كه پروردگار گذشت و رحم كند، اما اگر جا نداشته باشد كه گذشت كند، آنجا چگونه گذشت كند؟ خدا «ارحم الراحمين» است، اما شمر را نيز جا دارد كه عفو و گذشت كند؟ كسى نمى گويد: خدا «ارحم الراحمين» نيست. قرآن، انبيا، ائمه(عليهم السلام)، دين، علما و ما نيز مى گوييم: خدا «ارحم الراحمين» است، اما كجا؟ همين طور بى شرط و مطلق؟اين گونه كه نادانان مى گويند، معنيش اين است كه اصلًا يك نفر جهنّمى نيز در اين عالم نداريم. جهنّم جايى است كه براى خودش مى سوزد، چرا؟ چون خدا «ارحم الراحمين» است، اين كه نمى شود. يزيد هفتاد و دو نفر از خوبان عالم را كشت، مگر مى شود گذشت كرد؟ باز هم خدا «ارحم الراحمين» است؟ روز قيامت تخت امام حسين(عليه السلام) را برابر تخت يزيد بگذارند، به امام حسين(عليه السلام) بگويند: چون تو شهيد شدى، رحمانيت ما تو را به بهشت آورده است و به يزيد بگويند: چون تو گنهكار بودى، عفو ما تو را به بهشت آورده. اين جهالت و به هم ريختن همه قوانين تشريعى پروردگار عالم است.
پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و ائمه) و اطهار(عليهم السلام) از بدفهمى مردم خيلى نگران بودند كه چرا مردم حقيقت را بد و اشتباه مى فهمند؟
امام صادق (عليه السلام) در مدينه مرد ظاهر الصلاحى را ديدند كه به مغازه ميوه فروشى رفت و به دور از چشم ميوه فروش، انارى دزديد و درون كيسه اش انداخت و رفت.بعد به نانوايى رفت، تا چشم نانوا را دور ديد، قرصى نان دزديد و آن را نيز به داخل كيسه انداخت و رفت، بعد به محل فقيرنشينى آمد، انار را خيلى با محبت به مستحق داد و آن نان را نيز به مستحق ديگرى داد و خدا را شكر كرد كه امروز موفق به دو كار مهمّ و پرثواب شده است.امام صادق (عليه السلام) جلوى او را گرفتند و فرمودند: اين چه كارى بود كه كردى؟گفت: كارى نكردم، يك انار دزديدم و يك گناه مرتكب شدم، بعد يك نان دزدم، دو گناه شد، انار را به يك مستحق و نان را به مستحق ديگر دادم، به امام صادق (عليه السلام) گفت: مگر تو قرآن نخواندى؟ مگر خدا در قرآن مجيد نمى گويد:«مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»[17] هر كسى يك كار خوب بياورد، ما ده برابر به او مزد مى دهيم و درباره گناه گفته است:«وَ مَنْ أَسَآءَ فَعَلَيْهَا»[18] هر كسى يك كار بد كند، فقط يك جريمه دارد؟ من يك انار و يك نان دزديدم، دو گناه شد، اما هر دو را در راه خدا داديم، بيست ثواب بردم، پس هجده ثواب براى ما مانده است. عجب محاسبه قشنگى است!
امام (عليه السلام) فرمودند: تو اين آيه را در قرآن نخواندى كه خدا در سوره اعراف مى فرمايد:«إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»[19] خدا عمل همراه با تقوا را قبول مى كند. جنابعالى اگر بروى كار كنى و از كاركرد خود انار و نان به مستحق بدهى، خدا قبول مى كند، تو مال مردم را دزديدى و به ديگرى دادى، آن وقت خدا هجده ثواب به تو مى دهد؟
پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله) و ائمه اطهار (عليهم السلام) اين ترس را از امت داشتند كه مبادا دين را بد بفهمند؛ چون بدفهمى دين خيلى خطرناك است. «وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»[20] از خدا و پيغمبر(صلى الله عليه و آله) اطاعت كنيد تا به رحمت خدا برسيد.
«وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مّن رَّبّكُمْ»
[21] بشتابيد، متوقف نشويد، به جانب آمرزش پروردگار خود سريع حركت كنيد و براى به دست آوردن آمرزش، با قدم توبه به جانب خدا برويد، كه راه ديگرى ندارد.
غفران خدا در قرآن بيشتر همراه با آيات توبه، جهاد و انفاق آمده است، يعنى همين طورى كسى را نمى آمرزند كه مردم هر كارى مى خواهند بكنند و بعد توقع داشته باشند كه آمرزش خدا نصيب آنها شود.
آمرزش قدم خاصّ خودش را دارد كه من از چه كانالى خودم را به آمرزش خدابرسانم؟شخصى انواع گناهان را انجام داده بود مى گفت: «استغفر الله ربّى و أتوب اليه» اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: مادرت به عزايت گريه كند، اين چه طرز آمرزش خواستن است؟ هر كس از راه برسد، هر كارى كرده باشد، سر به ديوار بگذارد و بگويد: خدايا! مرا بيامرز؟ بايد شش برنامه را به خدا تحويل بدهى تا او تو را بيامرزد:
اوّل: اينكه تمام واجباتى كه انجام ندادى، انجام بدهى.
دوّم: تمام گناهانى كه انجام دادى، براى آينده ترك كنى.
سوّم: تصميم قطعى بگيرى كه به گناه برنگردى.
چهارم: گوشت روييده شده از گناه بر بدن را با عبادت آب كنى.
پنجم: حقّ الناس مردم را تا دينار آخر پس بدهى.
ششم: اين ها كه تمام شد، تازه بگويى: خدايا! مرا ببخش.
من نمى دانم چرا نوبت به خدا مى رسد، مردم مى خواهند چيزى را رعايت نكنند، اما نوبت به خودشان كه مى رسد، در مغازه مى نشينند، حاضر نيستند قوانين كسبى را رها كنند، مثلًا هر كسى از راه برسد و بگويد: فلان جنس را به ما بده، پول آن را نمى خواهيم بدهيم، به ما ببخش! مى گويد: پولش را نمى خواهى بدهى؟ بى خود مى كنى، جنس نداريم. اما عده اى به خدا كه مى رسند، مى گويند: نماز، خمس، روزه، زكات، حج، عفت، تقوا نه، اما مغفرت خود را به ما بده.
خدا به حضرت موسى(عليه السلام) فرمود: فردا به بيابان بيا، تپّه اى به اين نشانه هست، از تپّه بالا برو و پشت آن را نگاه كن.موسى بن عمران (عليه السلام) رفت و نگاه كرد. ديد به قدرى كفش و لباس كهنه و غذاى مانده در آنجا جمع شده است، گفت: خدايا! اين ها چيست؟ خطاب رسيد: اين ها چيزهايى است كه مورد مصرف بندگان ما نبوده، آن وقت اين ها را به ايتام و فقرا داده اند كه مثلًا در راه خدا انفاق كرده باشند.هر چه جنس خراب است آوردند تا در دستگاه ما آب كنند.
نوبت خدا كه مى شود، همه قوانين بايد بشكند؟ همه چيز بايد رايگان شود؛ چون خدا دارد؟ خدا دارد، اما به جا مصرف مى كند. اين معناى:«وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»[22] و معناى«وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مّن رَّبّكُمْ»[23] به جانب آمرزش خدا بشتابيد، است. براى رسيدن به آمرزش اين شرايطى كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند لازم است.
بعد در ادامه مى فرمايد:«وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّموَ تُ وَالْأَرْضُ»[24] به جانب بهشتى بشتابيد كه پهناى آن به پهناى همه آسمان ها و زمين است كه تا قيامت نيز اين پهنا را كسى نمى تواند بفهمد چه مقدار است.در آيه قبل فرمود: جهنّم را براى كافرين آماده كردم، طايفه اى از كافرين رباخوران هستند، اين آيه مى فرمايد: اين بهشتى كه به پهناى آسمان و زمين است:«أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ»[25] براى پرهيزگاران و خود نگهداران است. اين بهشت را آماده كردم تا كسانى كه خود را از هر نوع گناه كه پيش مى آيد- نه اين كه پيش نيايد- نگه مى دارند تا آلوده نشوند، به آنجا بروند. اگر خدا سفره گناه را از عالم جمع كند و همه را بالاجبار در دايره ديندارى بكشاند، تقوا ديگر معنا ندارد.
شخص صدساله كه چشمش نمى بيند، گوشش نمى شنود و آتش شهوتش خاموش است، بگويد: من تقوا پيشه مى كنم، مثلًا به نامحرم نگاه نمى كنم، موسيقى حرام گوش نمى دهم، زنا نمى كنم. آخر چشم ندارى كه نگاه كنى، گوش ندارى كه بشنوى، شهوت ندارى كه زنا كنى، اين كه تقوا نمى شود. تو ابزار رعايت تقوا را ندارى.جوان بايد بگويد: من تقوا دارم، چون پول و زيبايى دارم كه هر روز مى توانم با ده ها نامحرم رابطه برقرار كنم، اما به نگاه نمى كند، نماز جماعتش را مى خواند، شب ها سرش را پايين مى اندازد و با ادب به خانه و نزد همسرش مى رود، اين شخص باتقوا است و ارزش دارد. بهشت را براى اين اهل تقوا آماده كردم.
حجت الاسلام والمسلمین انصاریان