دومین گروه عبارتنداز: خواهر ،برادر همسر ، فرزند،اقوام وخویشاوندان ،همکاران ،ارباب رجوعان رئیس، زیردستان همسایگان،همکلاسی هاو....
در ارتباط با گروه دوم یک سلسله اصولی را باید رعایت نماییم دراینجااصول کلی ارتباط ومعاشرت صحیح با همه مردم ،خصوصا افرادی که در زندگی انسان تاثیر بسزایی دارند را بر می شماریم:
اصول کلی ارتباط ومعاشرت صحیح
1- حسن ظن وخوش بینی نسبت به مردم
خداوند متعال از مردم خواسته وبرزبان اولیائش جاری کرده که گمان نیک دیگران درحق خود رابپذیرند، خود بدین امر سزاوارتر است بلکه از این نیز بالاتر از روایات چنین برمی آید که حق تعالی حسن ظن به هر چیزی را (نه فقط خداوند ) پذیرفته وکارها را بروفق گمان نیک وی پیش می برد.
گویا چنین گمان نیکی از مصادیق حسن ظن به الله است.زیرا با فرض اینکه همه خیرها از ناحیه اقدس خداوند است سرانجام گمان خیر در حق یک شخص به این است که حق تعالی آن خیر را دراو به ودیعت نهاده است. امیر مومنان (ع) فرمود:هرکس گمان خیری نسبت به تو داشت گمانش را تصدیق نموده آنطور که درباره ات گمان داشته با او رفتار کن.(سلوک عرفانی در سیره اهل بیت (ع) شیخ حسین بحرانی ترجمه علی شیروانی
)
این معنا به طور صریح در روایات آمده است که:هرکس گمان نیکی به سنگی برد خداوند درآن سرَی قرار خواهد داد .راوی با تعجب گفت:به سنگی ؟! امام فرمودند:مگر حجرالاسود را نمی بینی؟!
از اینجا استفاده می شود که خدای متعال گمانهای خوب مومنان را درحق یکدیگر تصدیق کرده آن را تحقق خواهد بخشید. یکی از موارد آن تصدیق کسانی است که برای مرده ای شهادت دهند که از او جز خیر وخوبی چیزی نمی دانند وبا این گواهی نه تنها حسن ظن خویش را ابراز داشته بلکه اعلام می دارند که از او جز خوبی سراغ ندارند . در حدیث آمده است :خداوند گواهی آنان را روا شمرده وبه شهادت دهندگان ونیز برشخص از دنیا رفته به سبب این گواهی پاداش خیر دهد.
بنابراین حسن ظن باعث می گردد خداوند هم در حق گمان برنده وهم در مورد شخصی که به او گمان نیک برده است آن را نافذ گرداند مگر آنکه مانعی قوی از اجرای آن در حق شخص دوم جلو گیری کند که در این صورت خداوند آن را تنها در حق گمان برنده اجرا خواهد کرد چنانچه در برخی روایات می خوانیم :
شخصی ،کسی را به گمان آنکه انسان خوبی است احترام می کند وخداوند به همین دلیل او را وارد بهشت می نماید ،اگر چه در علم الهی آن شخص اکرام شده از دوزخیان باشد.در اینجا مانعی از اجرای ظن در مورد مظنون بوده وبنا براین خداوند آن را تنها در حق ظان (گمان برنده ) جاری کرده است.
حاصل آنکه هرکس به این فرمان الهی یعنی حسن ظن نسبت به برادران ایمانی عمل نماید ناامید نمی گردد،زیرا یا ظن او تصدیق می گردد وبا رحمت الهی واقعیت ،مطابق گمان وی می گرددویا گمان او در حق خودش اجرا می گردد[که در این صورت] از عدم مطابقت آن گمان با واقع زیانی نخواهد دید.
واین باب بزرگی است در حسن ظن به مومنان ،وشاید قبولی نماز جماعت نیز بر همین اساس باشد، زیرا نماز گزاران در نماز جماعت به امام گمان نیک برده اند و او را واسطه میان خود وخداوند قرار داده اند،پس خداوند نیز خواسته آنان را اجابت نموده وبه واسطه حسن ظن به امام جماعت نماز همه را پذیرفته است.
همچنین است کسی که از غذایی که مومن از آن خورده به عنوان تبرک استفاده می کند،ویا آب زمزم که به هر قصدی نوشیده شود، مقصود شخص برآورده می گردد.
احترام گذاشتن وشخصیت دادن به مردم
اساس معاشرت بین مسلمانان احترام و محبت متقابل است یعنی هر دو موظف هستند به هم احترام گذاشته و با محبت با هم رفتار نمایند. قرآن مجید ،مؤمنین را چنین وصف می کند:« اشداء علی الکفار رحماء بینهم ». (فتح 29) نسبت به کفار شدیدند ولی بین خودشان با رأفت و رحمت رفتار می کنند.
احترام گذاشتن وشخصیت دادن به دیگران یعنی ایجاد احساس بزرگی و مهم بودن در دیگران است
هرکسی در زندگی به دنبال دریافت تایید از اطرافیان خود است ومایل است ارزش واقعی اورا بشناسند
همه انسانها دوست دارند از نظر دیگران مهم و باا رزش باشند . هر کسی در دنیای کوچک خود نیاز دارد که احساس کند ، هم برای خودش و هم برای دیگران مهم است . فهم ودرک این موضوع وارضاء این احساس در دیگران شاهراه نفوذ در قلب و دل آنهاست مدیریت خوب رهبری توانمند و نفوذ در قلبها مبتنی بر این پایه اخلاقی وتربیتی است. اما چگونه می توان حس مهم بودن ،بزرگ بودن و کسی بودن را در دیگران برانگیخت؟
در ذیل به پاره ای از راه کارها و روشهای احترام گذاشتن و برانگیختن حس مهم بودن در دیگران اشاره می کنیم.
الف:- تشويق و تحسين کردن صميمانه و صادقانه خوبیها و توانمديهايي که در ديگران وجود دارد.
همة انسانها به شدت تشنه تعريف و تمجيد هستند. جنبه هاي مثبت افرادي را كه با آنها سروكار داريد پيدا كنيد و بدون بخل ورزي صفات مثبت آنها را تعريف و تمجيد كنيد. اغلب يا همه افراد، به لحاظ برخوردارى از غريزه «حب نفس»، دوست دارند كه مورد توجه و عنايت قرار بگيرند. توجه به اين نياز، درحدى كه به افراط كشيده نشود و آثار سوء نداشته باشد، عاملى درجهت تغيير رفتار يا ايجاد «انگيزه عمل» در انسانهاست.
وقتى كسى را مورد تشويق قرار مىدهيم و به خاطر داشتن صفتىيا انجام كارى مىستاييم، در واقع حس «خود دوستى» او را ارضاءكردهايم. اين هم، جاذبه و محبت مىآفريند، هم، نيت و انگيزه پديدمىآورد يا تقويت مىكند.همچنان كه از لفظ تشويق نيز برمىآيد، به معناى «بر سر شوقآوردن» و «راغبساختن» در ماهيت تشويق نهفته است. اين كار، نيازمند شناخت ما از روحيات و خصلتهاى روانى اشخاص به معناى عام، و ازويژگيهاى روحى فرد مورد تشويق به طور خاص است. در تشويق، بايد از لفظ، شيوه و برخوردى استفاده كرد كه در درون شخص، شوق ونيت و علاقه ايجاد كند و اين محرك درونى، او را به تلاش بيرونى واداركند، نه اينكه صرفا يك «تحريك بيرونى» باشد.
بعضى خصلت «تشويق ديگران» را ندارند و به دليل خودخواهى، غرور، حسد يا هر عامل ديگر، هرگز زبان به ستايش و تمجيد ازخوبيهاى ديگران نمىگشايند و گفتن يك كلمه تشويقآميز، برايشانبسيار سنگين است، هرچند خودشان پيوسته دوستدار آنند كه موردتشويق ديگران قرار بگيرند. برخى هم به گونهاى تربيت شدهاند كه براحتى زبان به تعريف ازديگران و خوبيهايشان مىگشايند و نه تنها تشويق خوبان برايشانسنگين نيست، بلكه از اين كار، لذت هم مىبرند. و... چقدر تفاوتميان اين دو گونه افراد است!
داشتن زبان و لحن تشويقآميز، موهبتى خدايى است. نشان كمالروحى و همتبلند و علاقه به بالندگى و رشد انسانهاست. تشويق، درنيكان و نيكوكاران، زمينه بيشتر براى «عمل صالح» پديد مىآورد ونسبت به بدان و بديها، اثر غير مستقيم بازدارندگى دارد. اگر درجامعهاى ميان نيك و بد فرقى گذاشته نشود و به شايستگان فرزانه وفداكار و فرومايگان تبهكار به يك چشم نگاه كنند، اين عامل سقوط اخلاقى و ارزشى جامعه است; صالحان مايوس و دلسرد مىشوند و فاسدان جرات و گستاخى مىيابند. اين مضمون كلام حضرت على عليه السلام است كه در عهدنامهاى كه به مالك اشتر نخعى نوشت، او را به اينارزشگذارى و بهادادن به نيكان صالح فرمان داد: «لا يكونن المحسن و المسيئ عندك بمنزلة سواء، فان فى ذلك تزهيدا لاهلالاحسان فى الاحسان و تدريبا لاهل الاسائة»(
نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 430
)
اى مالك... هرگز «نيكوكار» و «بدكار» نزد تو يكسان و در يكجايگاه نباشند، چرا كه در اين كار، بىرغبتى نيكوكاران در امرنيكوكارى است، و ورزيدگى و شوق بدكاران براى بدى است.
تفاوتگذاشتن ميان نيك و بد در نوع برخورد و احترام و توجه، نهتنها با «عدالت» منافاتى ندارد، بلكه سوقدادن جامعه به سوىصلاحيتهاست و ارجنهادن به نيكها و نيكان است. اين تفاوت رفتاربهخاطر تفاوت عمل ديگران، هم در محيط خانه و ميان فرزندان قابلعمل است، هم در محيط درسى و ميان دانشآموزان و دانشجويان. همنسبتبه كارمندان، سربازان، خدمتگزاران و اقشار مختلف ديگر. هم در بحث تنبيه و توبيخ، هم در مقوله ستايش و تشويق، بايدتناسب ميان «عمل» و «ميزان تشويق» مراعات شود، تا اثر مطلوب راببخشد. بدون اين تناسب، يا افراط مىشود يا تفريط، و هر دو زيانباراست. البته هر يك از اين زيادهروى يا كوتاهى در تشويق و ستايش همريشهها و عللى دارد.
حضرت على(ع)مىفرمايند:«الثناء باكثر من الاستحقاق ملق و التقصير عن الاستحقاق عى او حسد».
نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 535
)
ستايش بيش از حد استحقاق و شايستگى، تملق و چاپلوسىاست. و كم گذاشتن و كوتاهى از حد استحقاق، ناتوانى يا حسادتاست.
اين سخن، ضمن تاكيد بر همان «تناسب»، دو جنبه افراط و تفريط را در اين مساله يادآور مىشود و به ريشه آن هم اشاره دارد. زيادهروىدر مدح، يا از جهالت و نشناختن قدر و ارزش كارها و اشياء سرچشمهمىگيرد، يا نشانه روحيه چاپلوسى و نوكرصفتى و حقارت نفس و روحاست. حضرت اميرالمومنین (ع) در سخنى ديگر مىفرمايند:
«اكبر الحمق الاغراق فى المدح و الذم» (
غرر الحكم و درر الكلم، ص: 192
) بزرگترين نادانى، زيادهروى در ستايش يا بدگويى است.
هرچند سخن از تشويق است، ولى مدح و ستايش نيز، يكى ازجلوههاى تشويق و روشهاى رغبتآفرينى در افراد به شمار مىآيد.
از آنجا كه تشويق، براى انگيزش به كار نيك است، اگر كمتر از«ارزش كار» و «فضيلت صفات» باشد، موجب كم اهميت جلوه يافتن آنكار و صفت مىگردد. مثلا اگر يك دانشآموز، پس از يك سال تلاش پيگير در امر تحصيل و داشتن معدل «بيست»، فقط با يك «باركالله» و«احسنت» تشويق شود، روحيه خود را از دست مىدهد، يا اگر در برابرفداكارى عظيم و ايثار چشمگير يك انسان وارسته، تنها به ستايشمختصرى اكتفا شود، حق او ادا نشده است. برعكس، اگر در برابر كارنيك كوچكى عظيمترين تشويقها به عمل آيد، مثلا در يك جلسه و دريك مسابقه حضورى براى كسى كه يك پرسش عادى را فىالمجلسجواب داده، يك «سفر حج» جايزه بدهند، اين نيز بدآموزى دارد، همارزش آن جايزه لوث مىشود، هم براى آنان كه با تلاش بيشتر، شايستگيهاى والاترى را از نظر علمى و عملى دارند ولى مورد تشويققرار نمىگيرند، دلسرد و مايوس مىكند.