افراد عيب جو همانند مگس روي آلودگيها مي نشينند و تنها روي جنبه هاي منفي انگشت مي گذارند و جنبه هاي مثبت اشخاص را نمي بينند، چنانكه امام صادق (ع) فرمودند: “افراد زبون و فرومايه مانند مگس روي ناپاكيها و آلودگيها مي نشينند و دنبال كارهاي زشت و عيوب مردم هستند و خوبيهاي آنان را ناديده مي گيرند، همان طور كه مگس دنبال نقاط فاسد بدن مي گردد و مواضع صحيح و سالم را ترك مي كند”(سفينه البحار295 2
)
. بنابراين بايد از معاشرت و همنشيني با اين گونه افراد خودداري كرد. اميرالمومنين (ع) از همنشيني و معاشرت با انسانهاي عيب جو نهي فرموده: “اياك و معاشره متتبعي عيوب الناس” و در بيان علت آن، مي فرمايد: “زيرا هيچ كس از ضرر آنها در امان نمي ماند(چرا كه آنها اسرار باطني و رازهاي دروني و عيوب انسان را نزد ديگران فاش مي كنند)“(غررالحكم:659
)
نيز فرمودند: “كسي كه در جستجوي عيبهاي پنهان داشته مردم است، خداوند عيبهاي پنهان داشته او را ظاهر مي كند”((همان:421 ).
)
در بيان ديگري فرمودند: “بايد دشمن ترين مردم نزد تو و دورترين آنها از تو كساني باشند كه بيشتر درصدد يافتن خطاهاي مردم هستند”((فهرست غرر:288
)
ممنوعيت عيب جويي به سبب آن است كه مسلمانان و مومنان برادر يكديگرند و برادران مومن به هم ظلم نمي كنند و موجب خذلان و خواري يكديگر نمي شوند: “ المسلم اخو المسلم لايظلمه و لايخذله”(
الكافي (ط - دارالحديث)، ج3، ص: 446
)
امام صادق (ع) مي فرمايد: “هر كس از گناه يا كار زشتي كه مومن انجام داده است، آگاهي يابد و آن را عليه او افشا كند و پوشيده ندارد و از خدا براي او طلب آمرزش نكند، نزد خدا مانند انجام دهنده همان عمل زشت است و (افزون بر آن) بار آن گناهي كه عليه انجام دهنده افشا كرده نيز بر گردن او است(بحارالانوار216 :72
)
در آيينه روايات، توجه به عيوب ديگران و غفلت از لغزشهاي خود، بزرگ ترين عيب براي انسان دانسته شده است. امام باقر (ع) ضمن توجه دادن مردم به نقاط ضعف و لغزشهاي خود، چنين مي فرمايد: “بزرگترين عيب براي انسان، اين است كه عيب ديگران را با كنجكاوي به دست آورد و خود، داراي همان عيب باشد، و آن را حس نكند”(كافي459 2:
)
بي شك، توجه به عيوب خود و تلاش براي اصلاح آنها، انسان را از سرگرم شدن به عيب ديگران و ميل به فهميدن آن باز مي دارد. آن گاه كه انسان مشغول كاستي ها و عيوب خويش شود، از توجه به نقايص و عيوب ديگران باز مي ماند و درصدد برطرف ساختن عيب هاي خود برخواهد آمد، پس ديگر نه ميلي به عيبجويي خواهد داشت و نه مهلتي برايش خواهد ماند تا حتي بتواند به عيوب ديگران فكر كند. از رسول خدا (ص) روايت شده: “خوشا به حال كسي كه عيب خودش او را از پرداختن به عيب برادران مومنش باز دارد”(همان168 :8
)
اميرالمومنين علي (ع) نيز در بيان اوصاف اهل ايمان فرمودند: “مومن، سرگرم به عيب هاي خويش و رها از عيوب ديگران است”(مستدرك الوسائل 175 11
)
همچنين فرمودند: “كسي كه به عيب خويش بينا شود، عيب هيچ كس نگويد”(غررالحكم:234
)
فردوسي چه نيكو سروده است:
- چو عيب تن خويش داند كسي ز عيب كسان برنخواند بسي
اميرالمومنين (ع) در كلامي ديگر به صراحت، ارتباط بين توجه و سرگرم شدن به عيب هاي خود و بي توجه شدن به عيب هاي ديگران را بازگو كرده، مي فرمايد: “عيب هاي مردم را جستجو مكن، پس همانا تو عيبهايي داري كه اگر به آنها بينديشي از بيان عيب ديگران مشغولت كند”(همان:438
)
همان گونه كه بيان شد؛ عيب جويي و سرزنش كردن مردم، امري است و راهنمايي آنان به كارهاي نيك و متوجه ساختن آنان به معايب كار خود، مطلبي ديگر. عيب جويي از رذايل اخلاقي است، در حالي كه هدايت مردم و توجه دادن آنها به نقاط ضعف خويش، از طريق نصيحت و اندرز، از وظايف مذهبي و انساني به شمار مي رود و بر هر انسان آگاه و بيداري لازم است كه همنوعان خود را از بدبختي و تيره روزي نجات بخشد. آگاهانيدن مردم به عيوب زندگي خودشان، به قدري مهم و با ارزش است كه امام صادق (ع) آن را بزرگترين هديه انساني شمرده است كه يك فرد مي تواند آن را به فرد ديگر تقديم نمايد و چنين مي فرمايد: “خداوند بيامرزد كسي را كه عيوبم را به عنوان هديه به من تذكر دهد”(تحف العقول:366 )
پس كسي كه ادعاي دوستي مي كند ولي عيوب انسان را تذكر نمي دهد و هر گونه نقص و عيبي كه مي بيند، بي تفاوت از آن مي گذرد، دوست واقعي نيست. پيامبر اكرم (ص) فرمودند: “مومن آئينه مومن است كه خوبيها و بديهاي خود را در او مي بيند”(المجازات النبويه:66
)
· مسخره کردن دیگران
مسخره کردن دیگران یكى از عواملی است كه بسیارى از اوقات انسانهاى ضعیف الایمان را وادار به غیبت مىكند.
این افراد به منظور بى اعتبار كردن دیگران از عامل تمسخر بهره مىگیرند و براى مجلس آرایى و خنداندن حاضران از آبرو و حیثیت دیگران مایه مىگذارند و با كارهایى از قبیل تقلید در راه رفتن، سخن گفتن، غذا خوردن و خلاصه به هر طریقى از اشاره و كنایه و... دیگران را به مسخره مىگیرند و از این راه حس خودپسندى و انتقامجویى خویش را اشباع مىكنند و حد اقلّ با خرج كردن آبروى دیگران مستمعان و دوستان خود را راضى مىسازند و بدین جهت است كه قرآن كریم از این عمل شدیدا نهى كرده و آن را به عنوان ظلم و ستم مورد توبیخ و تهدید قرار داده است و امر به توبه مىكند و مىفرماید:
یا ایُّهَا الَّذینَ امَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى انْ یَكُونُوا خَیْرا مِنْهُم وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى انْ یَكُنَّ خَیْرا مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا انْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالالْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الایمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَاولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ.(سوره حجرات، آیه11
)
اى كسانى كه ایمان آوردهاید نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را استهزاء كنند، شاید آنها كه مورد استهزاء واقع مىشوند بهتر از مسخره كنندگان باشند. و همچنین زنان یكدیگر را مسخره نكنند، زیرا ممكن است زنان مسخره شده از آنها كه مسخره مىكنند بهتر باشند. و مبادا از یكدیگر عیب جویى كنید و زنهار از اینكه یكدیگر را با القاب زشت و ناپسند یاد كنید كه پس از ایمان آوردن، نامى كه نشان از فسق و فجور دارد بسیار زشت است و هر كس كه از این رفتار توبه نكند ستمگر و ظالم است.
برخى از مفسّران در شأن نزول آیه فوق گفتهاند: این آیه در باره ثابت بن قیس بن شماس نازل شده است. ثابت گوشهایش سنگین بود و هنگامى كه وارد مسجد مىشد براى او راه باز مىكردند تا برود نزدیك پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلم بنشیند و سخنان حضرت را بشنود. یك روز وارد مسجد شد در حالى كه مردم از نماز صبح فارغ شده و هر كدام در جایى نشسته بودند. ثابت نیز طبق روش هر روز سعى مىكرد نزدیك پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلم بنشیند، به این جهت جمعیت را مىشكافت و مىگفت جا بدهید، جا بدهید تا خدمت پیامبر بروم.
سر انجام یكى از آنها گفت همین جا بنشین. او نیز همانجا نشست ولى از اینكه راهش ندادند تا نزدیك پیامبر بنشیند به شدت ناراحت شد. پس از اینكه هوا روشن شد ثابت از روى ناراحتى گفت: این مرد كیست؟ گفت: من فلان كس هستم. ثابت گفت: فرزند فلان زن؟ و نام مادر او را طورى بر زبان جارى كرد كه در آن دوران (دوران جاهلیت) این گونه تعبیر را مایه سرزنش و ملامت مىدانستند. آن مرد شرمنده شد و از خجالت سر به زیر افكند، سپس این آیه نازل شد.