کلید واژه ها :خوردن مال حلال, نجاست باطنی, اهمیت مال حلال, خوردن مال یتیم, ذکر مصیبت
باب حلال و حرام کسبی،یکی از مفصل ترین ابواب دین ماست که به خاطر فراوانی آیات قرآن در این زمینه و کثرت روایات بعضی از علمای بزرگ در این زمینه، کتاب مستقل تألیف کرده اند و به بررسی آیات کتاب خدا و روایات پرداخته اند. از جمله عالم کم نظیر چهار صد سال قبل، مرحوم فیض کاشانی. به چند آیه از آیات قرآن کریم در این زمینه، یعنی حلال و حرام کسبی عنایت کنید. در سورۀ مبارکۀ مؤمنون این آیه است و از آیات بسیار مهم کتاب خداست و خطاب آن هم فقط به صدوبیست وچهارهزار پیغمبر است. در حقیقت آیۀ شریفه می خواهد بگوید که خداوند این مطالب را به تک تک انبیا وحی کرده و این نشان دهندۀ اهمیت و عظمت مطلبی است که به انبیای خدا وحی شده است. «یا ایها الرُّسُل»[1]؛ همین آیه نشان دهندۀ این است که خطاب به کل انبیای خداست که حالا پروردگار عالم یک جا در قرآن کریم نقل می کند. از حضرت آدم(علیه السلام) تا خاتم انبیا، جدا جدا مورد خطاب این مسئله بوده اند.
«یا أیُّها الرُّسُل کُلُوا مِنَ الطَیِّبات وَ عَمِلوا صالحاً»
[2]؛ ببینید، زلف عمل صالح را پروردگار در قرآن مجید، به مال حلال گره زده است. می گوید به تک تک پیغمبرانم خطاب کردم، اول لقمۀ حلال بعد عبادت؛ یعنی بدن،قلب،خون،پوست، گوشت و استخوانی که می خواهید وارد عبادت و عمل صالح کنید، باید پاک باشد. پیغمبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید کسی که حرام می خورد، این حرام در تمام بدن او اثرمی گذارد؛ یعنی لقمه ای که آدم می خورد، مقداری از آن خونو مقداری از آن گوشت، پوست، استخوان،رگ، مو، پی و عصب می شود؛ چون مصرف شده های بدن، جای خالیش با همین مواد غذائی تأمین می شود.
اگر لقمه حلال باشد،مجموعۀ بدن پاک است؛ چون ما فقط نجاسات ظاهری نداریم. سلسله نجاساتی هم هست که این ها باطنی است؛ یکی از همین نجاسات، لقمۀ حرام است. لقمۀ حرام ظاهرش با لقمۀ حلال فرق نمی کند. یک پرس غذای چلو خورشت حرام، با چلو خورشت حلال یکی است. هردو برنج،گوشت، لپه و روغن است؛ ولی یکی از کانال مشروع بدست آمده ولی یکی از طریق شیطانی. آنکه از طریق شیطانی بدست آمده، باطناً آلوده و نجس است. ظاهرش پاک است. حرف قرآن مجید این است که همین لقمه های حرام، گوشت و پوست و خون و استخوان را نجس می کند. شیء نجس هم نباید وارد نماز شود؛ اگر وارد نماز شود، به نماز لطمه می زند. یک لطمه، لطمۀ ظاهری است و یک لطمه هم لطمۀ باطنی.
در نجاسات ظاهری مثلاً خون به لباس است یا یکی از نجاسات به لباس است که نماز یا عبادت با آن باطل است. در نجاسات باطنی معنویت نماز باطل می شودولی هیکل نماز باطل نمی شود؛ یعنی مکلف نماز خوانده، از گردنش هم ساقط شده و حالا در میزان پروردگار در قیامت، سخن از رد شدن یا پذیرفتن نماز است. پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید رد می کنم. این مشکل را ما در مال حرام داریم. به خصوص در نماز و در اعمال حج که همۀ فقها به ما می گویند، کسی که با احرام حرام در مسجد شجره محرم شود، محرم می شود ولی با این دو حولۀ حرام که فرض کنیم مال غصبی، دزدی، رشوه و اختلاس است یا مال حرام های دیگر است. محرم شدنش، محرم می شود. محرم شدن انسان هم به آن دو تا حوله نیست؛ خیلی ها این اشتباه را دارند. خیال می کنند لباس هایشان را که درآوردند، دو تا حوله را هم روی دوششان انداختند و... را گفتند، با این حوله ها محرم می شود. نه؛ آدم به قصد حج واجب در میقات برود و... بگوید، محرم می شود. حالا این لباس تنش است. باید این لباس ها را در بیاورد و این دو پارچۀ سفید را به خودش ببندد. محرم شدن، محرم می شود ولی وقتی که با این حوله ها طواف می کند، طواف و نماز طواف باطل است. سعی صفاومروه، مشعر و منا و عرفات باطل است. دوباره طواف بعدی و نماز و سعی صفاومروه بعدی هم باطل است. حوله ها را هم در می آورد و لباس معمولیش را می پوشد و به ایران هم برمی گردد؛ ولی باز هم محرم است. حالا برای بیرون آمدن از احرام، دوباره باید به مکه برود. دوباره کل این اعمال را با لباس حلال انجام دهد تا از احرام بیرون بیاید. این مشکل حرام است که قدم حرام هر کجا که وارد شود، تخریب معنویت می کند. ممکن است تخریب ظاهری نکند. ممکن است آدم نمازش را کاملا مطابق رساله بخواند؛ ولی اگر با حرام باشد، ظاهر نماز درست است ولی ساختمان معنویت نماز خراب می شود و در مرحلۀ قبولی گیر می کند. پروردگار عالم نمی پذیرد. این است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید، امت من باید بدانند تا زمانی که آثار لقمۀ حرام در وجودشان است، عمل از آن ها پذیرفته نخواهد شد. اسلام چه دغدغه ای برای مال مردم دارد. فرقی هم نمی کند که این مال، مال کی باشد. دین به مردم اجازه نداده به ناحق مال کسی را ببرند؛ فرقی هم نمی کند طرفشان چه کسی باشد؛ مؤمن، سنی، شیعه، یهودی، مسیحی، مشرک و کافرباشد؛ اصلاً در آیات و روایات طرف مقابل را کاری ندارند؛ فقط مال را کار دارند که به حرام برده شده است؛ ولی از هر کسی می خواهد برده شده باشد.
بعد از پایان جنگ خیبر، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سخنرانی داشتند. بخشی از این سخنرانی در بارۀ حلال و حرام بود. مسئله را هم در جبهۀ جنگ مطرح کردند؛ یعنی اینقدر حلال و حرام مهم است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جبهۀ جنگ سخنانشان را مطرح کردند. وقتی که تمام شد، هم روایات شیعه و هم سنی، نقل می کند که یکی از رزمندگان بعد از پایان سخنرانی آمد پیش پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و گفت یا رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، من سخنرانی شما را شنیدم. راجع به حلال و حرام است. حالا آمده ام مسئله ای از شما بپرسم. فرمودند بپرس. دست در جیبش کرد و یک جفت بند کفش درآورد. -بند کفش در زمان خودمان هم دیگر خیلی پول بابتش نمی دهند تا برسد به هزاروپانصد سال پیش.- این یک جفت بند کفش را به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشان داد و گفت این بندها را به کفش می بندند که کفش به پا بایستد. من این دو بند را از فلان مال برداشته ام، تکلیفم چیست؟ این جفت بند کفش حرام است، باید سرجایش برگردانی. بعد فرمودند اگر این یک جفت بند کفش به سر جایش که مال مردم است برنگردد، بدان قیامت معادل این یه جفت بند، یک جفت بند آتشین به پایت خواهند بست. این جا بند را می شود درآورد و به صاحبش پس داد؛ اما اگر پس ندهی، قیامت آن بند را به پا ببندند و دیگر در نمی آورند. حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) راجع به دوزخیان، جمله ای دارند که می فرمایند کسانی که دچار دوزخ می شوند، اسیری هستند که آزادی برای آنان نخواهد بود. «لایَفُکُ أسیرُها»[3]، بیماری هستند که درمان نخواهند شد. «وَ لا یَبرَؤا ضریرها»[4]؛ این آیه دربارۀ حلال و حرام بود که در سورۀ مبارکۀ مؤمنون است. دوباره تکرار می کنم برای کسانی که نشنیدند، آیه کجای قرآن است. جزء هیجدهم، سورۀ مؤمنون. آیه هم می گوید من به حضرت آدم(علیه السلام) تا به حضرت خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، به تک تکشان گفتم، قبل از اینکه وارد عبادت بشوید، از مال حلال استفاده کنید. «یا ایها الرُسُل کُلُوا مِنَّ الطَیِّباتِ وَ اعَمَلوا صالِحاً»[5] ؛ این «واو»، اسمش «واو» عاطفه است. «واو» عاطفه به فارسی یعنی پیوند زن. متخصصین ادبیات عرب می گویند، حرف عاطفه که یکی از آن هم «واو» است،پل بین جملۀ قبل و جملۀ بعد است. معطوف را به معطوف الیه وصل می کند و در حکم واعد قرارشان می دهد.
انبیای من،اول لقمۀ حلال بعد عبادت. با بدن، شکم، خون، گوشت، پوست و استخوان نجس وارد عبادت نشوید. این نجاست باطنی، ساختمان معنویت عبادت را خراب می کند و قبولیش را نزد پروردگار مشکل می کند. شما برادران متدین که پایبند به دین هستید، به یک مغازهتشریف می برید؛ به مغازه دار می گویید من سرکهیا آبغوره یا شربت یا روغن می خواهم. مغازه دار با انصاف، متدینو آدم خوبی است. اگر به شما بگوید،این آبغوره دستی است که خانمی نماز شب خوان انگورش را پاک کرده و با دست گرفته و هر بار هم که غوره را فشار می داده ذکر خدا می گفته؛ ولی این باک صد لیتری، بچه موشی در آن افتاده بود و خفه شده بود؛ ما هم بیرونش آوردیم و دور انداختیم. شما که پایبند به دین هستید، این آبغورۀ نجس را می خرید؟ نه. می خواهم مسئله ای عقلی بگویم. شما آن شربت و روغن روان نجس را می خرید؟ شما شیری را که از تاریخ مصرفش گذشته و یا پنیری که از تاریخ مصرفش گذشته، می خرید؟ ما که مخلوقی ضعیف هستیم و از نظر دینی هم در حد اعلا نیستیم، حاضر نیستیم شئ نجس را بخریم. چطور پروردگار عالم که بینای ظاهر و باطن اعمال است، عمل نجسی را به او ارائه بدهیم و بخرد؛ برای چه بخرد؟ کسی نماز خوانده ولی با لباس غصبی، قبل از نماز رفته به مردم زور گفته، ظلم کرده، دل مردم را سوزانده، یک توپ پارچه برداشته و برده یا میلیون ها تومان خرید کرده، بعد هم همه را پول نقد کرده و برداشته، فرار کرده؛ حالا فرض کنند نماز هم می خواند، روزه هم می گیرد. در حالی که مقدمۀ این عبادت، سوزاندن دل و. به خاک نشاندن مردم است. پایمال کردن حق بوده.
این عبادت با چه ملاکی باید قبول باشد؟ گاهی بعضی از مستمعان که این جور مطالب را می شنوند، می آیند و با حالی و با گردن کجی می گویند، آقا این مطالب را شنیدیم درست است؛ اما پس کرَم خدا کجاست؟ به آن ها می گویم مگر کرَم خدا مجوز ظلمو بردن و پایمال کردن حق مردم است؟ کرَم و رحمت پروردگار که مجوز نیست. بعد به آن ها می گویم شخصی مثل شما همین حرف را در سخنرانی به ابوذرگفت. گفت ابوذر، این حرف هایی که زدی، «أین کرم الله»؟ حالا نشستی کنار کعبه می گویی، مال مردم خور، غاصب،رباخوار و پایمال کنندۀ حق مردم نجات ندارد؟ البته اگر توبه کنند، نجات دارند. توبۀ هر گناهی هم به تناسب خودش است؛ اگر من صدمیلیون تومان مال مردم را بردم، توبۀ صدمیلیون، نه گریه است و نه استغفار. نه کربلاست و نه مشهد. نه سینه زدن است و نه زنجیر زدن. طبق صریح قرآن، توبه اش این است که من کل مال را بردارم و به صاحبش پس بدهم؛ این توبه است. گفت ابوذر این طور که می گویی، خیلی سخت است. «فأینَ کرمُ الله» ؟ آقایی، کرم، لطف و محبت خدا کجا رفت؟ ببینید ابوذر چقدر زیبا جواب داد. برگشت به او گفت، شما قرآن نخوانده ای؟ شما این آیه را در قرآن ندیده ای؟ «إنّ رحمتَ الله قریبٌ مِنَ المحسنین»[6] ، رحمت خدا ویژۀ نیکوکاران است؛ پس چطور مال مردم را برده اند، حق مردم را پایمال کرده اند، گناه کبیره مرتکب شده اند، توبه هم نکردند و مُردند، توقع کرَم و رحمت خدا را دارند. مگر می شود؟
آیۀ دوم که باز هم دربارۀ حلال و حرام حق است و در سورۀ مبارکۀ نساء؛ این آیه هم از عجایب آیات قرآن است. من هم خیلی به موردش برخورده ام، هم در تهران و هم در شهرستان ها. این آیه را برایشان خواندم و به موردی برخورد کردم که خیلی هم برایم تعجب آور بود. این آیه را خواندم ولی ظاهراً آن بندۀ خدا دیگر مهلتی هم پیدا نکرد و پنج روز بعد از آن جلسه، از دنیا رفت و مسئله هم متوقف ماند و الآن بیست وسه سال است که گذشته و پراکندگی شدیدی هم در زندگی ورثۀ او پیش آمده و کار دیگر انجام نگرفت و دیگر هم انجام نمی گیرد. آن کسی که آلوده به این عمل شده بود، چهار یا پنج روز مانده به مرگش،-البته خودش هم نمی دانست که می میرد ولی مرد.- من را به منزلش خواست. - مشکل قلبی پیدا کرده بود و علاجش تقریباً نا ممکن بود و دکترش هم به من گفت، خارج هم ببرند فایده ندارد. نهایتاً تا یک ماه دیگر سر پا نیست و یک هفته هم بیشتر نشد.- گفت من مطلبی را می خواهم به شما بگویم، خانم و بچه هایم نمی دانند. هیچ کس نمی داند، فقط خودم می دانم. چه کار کنم؟ راهنمایی می خواهم. این آیه در همین زمینه است و زیاد هم اتفاق می افتد. عاملش هم طمع است. وقتی با این جریانات برخورد می کنم،ارزش آیات و روایات بیشتر برایم روشن می شود و اصرار خدا و انبیا به اینکه نگذارید دچار زشتی های باطن شوید و یا اگر دچار زشتی های باطن هستید، علاج کنید تا به خطر برنخورید. گفتم بگو: «لا اله الّا الله» جایی که این نباشد، چه خبر می شود. گفت چهل سال پیش ما در فلان شهر زندگی می کردیم. اسم شهر را نگفت. پدرم مریض شد و علاج نشد و مُرد. من ماندم و یک برادر و یک خواهر و مادرم. برادر و خواهرم،یکی سه سال و یکی چهار ساله بود. مادرم زنی قدیمی و بی سواد بود. نسبتاً ارث خوبی از پدرم ماند که حالا باید این ارث سه قسمت شود؛ یک قسمت که ثلث. بیست قسمت هم حق ورثه است. ورثۀ پدرم هم ما دو برادر و خواهر و مادرم بودیم. گفت، آن زمان من با محضری قرار بستم و آن دو بچه که امضاء نداشتند و مادرم را هم بردم و پای سندها را انگشت زد و دار و ندار پدرم را به خودم نام گذاری کردم. هم ثلثش، هم ارث برادر و خواهرم و هم ارث مادرم؛ بعد از مدتی مادرم هم از دنیا رفت. این برادرم هم الآن زن و دو بچه دارد و خواهرم شوهر کرده و سه بچه دارد. اطلاعی هم از آن ارث ندارند؛ الآن هم چهل سال گذشته است. من باید چکار کنم؟ به او گفتم برای پاکسازی زندگی ات، باید اصل ارث و نماعات ارث را یعنی مثلاً ارث برادرت پنجاه هزار تومان، ارث خواهرت بیست وپنج هزار تومان و مادرت هم که یک هشتم ارث می برده و الان هم مرده که ارث او هم به تو و برادر و خواهرت می رسیده، همه اش پیش تو بوده؛ باید این چهل سال را بنشینی دقیق حساب کنی که ارث مادر که بعداً ارث برادر و خواهرت شده،چقدر به آن اضافه شده؛ هم رضایت آن ها را جلب کنی و هم آنچه که اضافه بر اصل ارث شده، به آنان برگردانی. گفت این رابنویسم، بعد از مرگم خانمم انجام دهد. گفتم نه، خودت انجام بده. برادر و خواهرت را بخواه؛ آنچه نقد است، نقد بهشان بده. نقد نیست، چک یا سفته یا ضمانت بده که مالشان به آن ها بر می گردد.-ببینید؛ این آیه مال همین جاست: «إنَّ الذینَ یَأکُلُونَ أموالَ الیَتمی ظُلماً»[7] ، همین کاری که این آقا کرده بود. «ظُلماً»؛ کلمۀ ظلم محور این آیه است. «إنَّ الذینَ یَأکُلُونَ أموالَ الیَتمی ظُلماً إنَّما یَأکُلُونَ فی بُطُونِهِم ناراً»[8]، کسانی که از روی ستم مال یتیم را می خورند، در همان حال خوردن،دارندآتش می خورند. این داستان لقمۀ حرام بود. این هم سند قرآن. با توجه به اینکه پروردگار چقدر به مال یتیم در قرآن کریم به اولیاء ایتام سفارش کرده.- خودش که انجام نداد، کاغذ دستی برداشته و نوشته بود و همسرش را وصی قرار داده بود و بعد هم همسرش وقتی شوهر مرد، کاغذ را درآورده بودند و پاره کردند و دور ریختند و اصلاً خبر به برادر و خواهر که ارثشان در ایام کودکی به غارت رفته بود، نرسید. بچه هایش هم بچه های دینداری نبودند؛ در هر صورت او الان در عالم برزخ و تا قیامت و روز قیامت در محاسبه اموال یتیمان به ظلم و ستم است و این ها در قیامت چه دادگاه سختی دارند، خدا می داند. این هم یک آیه بود«إنَّ الذینَ یَأکُلُونَ أموالَ الیَتمی ظُلماً إنَّما یَاکلونَ فی بُطُونِهِم ناراً»[9]؛ در پایان آیه هم می فرمایند: «وَ سَیَصلُونَ سَعیراً»[10]، من در قرآن کریم کم دیدم، چون با قرآن مجید زیاد سر و کار دارم؛ شاید بیش از چهل بار از اول تا آخر قرآن را نگاه کردمو چهار سال هم طول کشید؛ خیلی وقت ها از شش صبح تا یازده شب قرآن کریم را ترجمه می کردم. در زمان چهار سال که دارد چاپ می شود و ارزیابی که روی این ترجمه شده است، از بهترین ترجمه های ایران و مراکز فارسی زبان شناخته شده. ندیدم خداوند متعال، عذاب را در قرآن مجید به جز دوسه جا، با «سین» که روی فعل مضارع می آید، ذکر نکند. هرکجا روی فعل مضارع «سین» آمده، دلیل بر سرعت و شتاب است. می گوید آن هایی که اموال ایتام را می خورند، به زودی وارد آتش جهنم می شوند؛ یعنی قبل از همۀ جهنمی ها می روند جهنم. این بار سنگینِ مال حرام است. این هم یک آیه بود.
این آیه به اهل ایمان خطاب دارد. در حقیقت قرآن مجید می خواهد بگوید، حالا یهودیو مسیحی و بی دین این کار را بکند، بی دین و یهودی و مسیحی است؛ اما متن آیه می خواهد بگوید که از شما مردم مؤمن این توقع نیست. «یا أیُّها الذینَ آمَنوا لا تَاکُلُوا أموالَکُم بَینَکُم بِالباطِلِ»[11]؛ اموال یکدیگر را بین خود به ناحق و به باطل نخورید. شما چرا؟ «لا تَاکُلُوا». این نهی، نهی تحریمی است. کسانی که اصول خوانده اندمی دانند، این نهی، جزء نهی تحریمی های قرآن کریم است و حرمتش هم خیلی شدید است. گاهی به عنوان مستطیع حج به ائمه(علیه السلام) ما مراجعه کردند و ائمه(علیه السلام) ما زندگیشان را بررسی کردند. معلوم شده پول هایی است که باید ببرند پس بدهند و ائمه(علیه السلام) ما حکم دادند که حق رفتن به بیت الله الحرام را ندارند و حج رفتن بر شما حرام است؛ چون بعد از برگرداندن این اموال، مستطیع نیستند. با چه پولی؟ اینقدر حرام عجیب است که در نهج البلاغه آمده، روزی که با حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) بیعت کردند، حضرت روی منبر رفتند و در مسجد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند، این سه دورۀ قبل از من یعنی دوران عثمان و ابوبکر و عمر، من دفترها را رسیدگی می کنم و هر پولی که از طریق این سه دورۀ قبل از من، به ناحق از بیت المال مسلمین در جیب کسی رفته، گرچه مهر زنان و جهازیۀ دخترانشان شده باشد، پس می گیرم. وقتی به حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) گفتند عجله نکن و به این زودی مسائل حکومتت را اعلام نکن، با این حرف ها پایۀ حکومت می لرزد. فرمودند، بلرزد. من باید وظیفۀ الهی خود را انجام دهم. چه حکومت پیش من بماند، چه نماند. سر همین برنامۀ حلال و حرام هم جنگ جمل برپا شد؛ ولی حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) می خواستند ثروت های نامشروع را که از حرام به دست اصحاب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده، برگردانند. طلحه و زبیر هم احساس خطر کردند. آمدند گفتند جنگ می کنیم و می کشیمش و راحت می شویم که شکست خوردند؛ یعنی حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) به قیمت جنگ جمل در برابر حرام مالی ایستادند وگرنه جنگ جمل علتی نداشت. علتش همین حرام مالی بود. علت اصلیش حرام مالی بود. باطن این مسائل خیلی وحشتناک است.
خدا رحمت کند مرحوم حاج شیخ عباس قمی، صاحب این مفاتیح الجنان. البته هفتاد جلد کتاب دارد که یکی از آن ها مفاتیح است. ایشان خیلی آدم محتاطی بود. فرزندش برای خود من تعریف می کرد و می گفت وقتی پدرم مریض شد و یقین پیدا کرد با این مرض می میرد، به یکی دو نفر در نجف گفت، من اینقدری دیگر زنده نیستم. شما از مال خالص خودتان مقداری به من خرجی بدهید. گفتند این همه مراجع تقلید متوجه شما هستند. شما مرد بزرگی هستید. سهم امام هم که برای مراجع می آید. ایشان فرموده بودند تا وقتی من سالم بودم، قلم دستم بود، فرهنگ اهل بیت(علیه السلام) را می نوشتم و در حد بخورونمیر، اجازۀ مصرف سهم داشتم؛ الآن که از پا درآمده ام، نمی توانم خدمتی بکنم و دیگر حقی به این پول ندارم. این ها این طور با مال برخورد می کردند. ایشان می فرمود یک بار من به مشهد که بیست سال آنجا زندگی کرده بودند، آمدم خدمت حاج آقا حسین قمی مرجع تقلید. به آیت الله العظمی قمی گفتم، من دیشب خواب عجیبی دیدم. من نباید این خواب را می دیدم اما چه شده، نمی دانم. مرحوم آیت الله قمی فرمودند، چه خوابی دیدی؟ فرمود ظرفی پر از نجاست جلویم است و دارم می خورم. آیت الله قمی فرموده بودند منبرهایی که می روی، احتمال دارد روی منبر چیزی را گفته باشی که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) نگفته یا ریشۀ دینی نداشته است. این خوابی که دیدی به تو نشان دادند که روی منبر گاهی دچار نجاست خوری می شوی. از فردا به بعد می خواهی منبر بروی، اصل کتاب ها را بالای منبر ببر که چیزی خارج از چارچوب قرآن و روایات برای مردم پیش نیاید و بگویی. آن روز به بعد، شیخ عباس تمام منبرهایش از روی کتاب بود. وقتی آدم منبر برود، حرفی را که خودش هم نمی داند که واقعا جزء دین است یا نه بزند، در عالم معنا به شکل نجاست خوری به آدمنشان می دهند. مال حرام دیگر چه خواهد بود. چند آیه دیگر هم هست که فردا برایتان می گویم.
خدایا، به حقیقت و حرمت انبیا و آبروی ائمۀ طاهرین(علیه السلام) قسم، ما و زن و بچه های ما و نسل ما را از هر حرامی در پناهت حفظ فرما. این طور که نقل می کنند و در کتاب ها آمده، در قدیمی ترین کتاب ها. من پارسال پیدا کردم که دختر کم سن و سالی در خرابۀ شام شدید بهانۀ پدر گرفت. دختر با عاطفه است ولی در سن سه سالگی یا حالا مقداری بیشتر، آن هم دختری که دائم آغوش محبت و لطف و نوازشبابا را دیده بود. آرام کردن او از آن گریه و بهانه و ناله خیلی کار سختی بود. به نظر می آمد که در خانواده های ما هم همین طور است. بچه ای که یک مرتبه به گریۀ شدید می افتد، همه دلشان می سوزد و هر کسی می دود و به شکلی می خواهد آرامش کند. آنجا هم همین طور بود. آن ها هم زندگیشان زندگی طبیعی بود. حضرت زین العابدین(علیه السلام) آمد این بچه را بغل گرفت. در خرابه راهش برد، آرام نگرفت؛ می گفت من بابایم را می خواهم، حق داشت. ام کلثوم بغلش گرفت. مقداری راهش برد، بازهم گریه می کرد و می گفت من بابایم را می خواهم. خواهر با محبتش سکینه آمد بغلش گرفت، گفت من بابایم را می خواهم. بالاخره عمۀ مکرمه اش زینب کبری(سلام الله علیها) آمد. هیچکدام نتوانستند او را آرام کنند تا به ناچار سر بریدۀ بابایش را برایش آوردند. چشمش که به سر بریدۀ بابا افتاد، گفت بابا کدام ظالمی مرا در این کم سن و سالی به یتیمی نشاند. بابا گلوی تو را کدام ظالمی برید. محاسن تو را کدام ستمگر به خون سرت خضاب کرد.
خرم آن روز کزین منزل ویران برومبه هوای سر کویت بزنم بال و پری
آنقدر حلقه زنم بر در درگاه خداتا به روی دلم از غیب گشایند دری
«بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمین».
حجةالاسلام و المسلمین انصاریان
[1]. مومنون/ آیه51
[2]. همان
[3]. الکافی (ط-دارالحدیث) ج3 ص546
[4]. همان
[5]. مومنون/ آیه 51
[6]. اعراف/ آیه 56
[7]. نساء/ آیه10
[8]. همان
[9]. همان
[10]. همان
[11]. نساء/آیه29