روایت داریم که خدای متعال ازظهر پنجشنبه تا غروب جمعه ملائکه ای را می فرستد کهبا قلم هایی از طلا و کاغذهایی از نقره، مامورین ویژه نوشتن ثواب بهترین عمل،یعنی صلوات بر محمد و آل محمدهستند. ذکر صلوات در همه وقت خوب است؛ اما شب وروز جمعه وقت مخصوص این ذکراست.
مرحوم آیت الله بهاءالدینی می فرمودند: من ثواب صلوات را کمتر از ثواب قرآن نمی دانم و حتی گاهی که برای زیارت اموات می روم یا اینکه از دور می خواهم برای اموات هدیه بفرستم،به جای حمد و قل هوالله، ذکر صلوات بر محمدو آلمحمد می گویم.ایشان می گفتند: یکی از آشنایانی که گاهی در جلسات ما شرکت می کرد، از دنیا رفت. من یک شب خواب دیدم که ایشان به سه نوع عذاب گرفتاراست. از خواب که بیدار شدم، به حال او متاثر شدم. برایش سه مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد هدیه کردم . فرمود: بعد از مدتی در خواب دیدم که وضعش خوب شده است. به من گفت: این صلوات هایی که برایم فرستادی، به من اثر کرد.
بهشت حق است، جهنم حق است، قیامت حق است، حساب و کتاب حق است. بنده معتقدم اگر کسی یک ذره قیامت و مرگ و آخرت را قبول بکند، همه کارهایش درست می شود. عموم مردم به معاد و قیامت اعتقاد ندارند. مگر می شود کسی اعتقاد داشته باشدواین همه ظلم و ربا خواری، این همه منکرات بکند.آدم از یک سربازمی ترسد،ازحضوریک بچه می ترسد که این بچه می رودولو می دهد.همه اعتقاد زبانی دارند؛ همه ما می گوییم:«اشهد ان لا اله الاالله»؛ ولی باور نداریم.
بزرگواری درعراق بود که اواخر عمرش خیلی منقلب شده بود. بدنش لاغر شده بود و دائما مشغول ذکر و دعا و توبه و استغفاربود. به او گفتم:آقا، چه خبر شده است؟ گفت: من تازگی برایم شک آمده است که انگار خدا هست، انگار قیامت هست. البته او شکش از همه یقین های ما بالاتراست.
یک بزرگوار دیگری در حالاتش نقل کرده اند: وقتی که حالش خیلی منقلب شده بود، گفته بود: من از این مسائل، مرگ را قبول کردم؛ یعنی معتقد شدم که یک روزی می میرم.
در روایت داریم کهدر عالم،یقینیآمیخته به شک مثل مرگ نداریم.یعنی در عین حالی که همه می دانند می میرند، ولی هیچ کسباور ندارد که می میرد. اگر کسی واقعا بداند که به چاله قبر می رود و بعدا هم حساب و کتاب دارد، خودش را اصلاح می کند. مگر کسی که بداندبه چاله قبر می رود، اینقدر حرص می زند، اینقدر برای دنیا سکته می کند، اینقدر دنیا گولش می زند.
شخصی به سلمان گفت: ریش تو بهتراست یا دم سگ؟ می خواست اذیتش کند. سلمان فرمود: اگر این ریش بتواند از پل صراط رد بشود، این ریش من بهتراست؛ ولی اگر این ریش نتواند خودش را از جهنم نجات بدهد، همان دم سگ خیلی بهتر از ریش من است. سلمان غصه چه را می خورد؟ به فکر صراط است، به فکر جهنم وقیامت است. در دعاهای ماه رمضان چه قدر ازخدا میخواهیمکهخدایا، مارا از آتش جهنم نجات بده. دردعای جوشن کبیر صد مرتبه می گوئیم:«الغوث الغوث الغوث » یعنی چه؟ یعنی خدایا به داد من برس، یعنی من را از آتش جهنم نجات بده، خدایا به من منت بگذارو ازآتشجهنمآزادمکن. دردعاهاداریم: خدایا، آن حاجتی را به من بده که اگر دادی، بقیه حاجت ها مهم نیست وآن حاجت، آزاد شدن از آتش جهنم است. اگر من از آتش جهنم آزاد بشوم،حاجت های دیگربرایم مهم نیست که اجابت بشوند یا نشوند.
کسی که مسافرت می رود، جنسی دارد که می خواهد ازگمرک یا پاسگاه عبوردهد، وقتی به فکرگیردادن گمرکی به اجناسش می افتد، قبل از رسیدن به گمرک دلش می گیرد ومضطرب است که جنسش رامی گیرند. همین که از این پاسگاه و گمرک رد شد، دیگر خیالش راحت می شود. دیگر خوشی دائم است، دیگر سرازیری است.
هرکه از پول بگذرد، خندان خواهدبود، همین پولی که خدای خیلی ها هست. این امت مرحومه بعد از هزارو چهار صد سال می گویند: پول خود خداست. باز مسیحی ها،عیسی پیامبر اولوالعزم را پسر خدا می دانستند.
محدث قمی در مفاتیح نوشته است: امیر وحاکم خراسان را در خواب دیدند، گفت: آن استخوان و آن آشغالی که جلو سگ و گربه می ریزید، به نیت من بریزید که من به همان ها هم احتیاج دارم. می گوید:استخوانی که جلو سگ می اندازید، نیت کنید که ثوابش برای من بیاید. آنجا آدم می فهمد که دریک ذره کار خیر چه قدر منفعت خوابیده است. بیاییم خودمان را آماده سفر آخرت کنیم.
محدث قمی در سفینه نوشته است: یک آقایی از دنیا رفت. در تشییع جنازه اش یک عارفی شرکت کرده بود. از او تقا ضا کردند که بر کفن این آقا تبرکا چیزی بنویسد.سنت خوبی است که چهل مومن شهادت به خوبی یک مومنی بدهند. در روایت داریم که اگر چهل مومن شهادت بدهندکه این آدم خوبی است،خدای متعال می فرماید: من از علم خودم صرف نظر میکنم. من می دانم درخلوت کارهایی کرده است و این چهل نفر خبر ندارند؛ ولی به خاطر خوشبینی و گمان خوب چهل مومن، من از علم خودم صرف نظر می کنم. بیاییم طوری زندگی کنیم که لااقل چهل مومن خوش بین باشند و بنویسند:«اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَيْراً».[1] ما جز خوبی از این ندیدیم یا به زبان بگویند.
آن بزرگوار دست به قلم برد واین شعر خواجه عبد الله انصاری را نوشت:
- گـر مـن گـنه جـمله جهان کردستمگفتی که به وقت عجز دستت گیرم
- لـطـف تـو امـیداسـتگـیـرد دستمعاجز تر از این مخواه که اکنون هستم
قوم و خویش، پدرو مادر وهمه این هایی که قربان صدقه می روند، نفست که بند می آید، می گویند: به حرمت وشرف «لااله الاالله» بگذارید در سرد خانهو بعد آبگوشت را بار کن و آقا را بفرست به چاله قبر؛ تمام شد و رفت.
چه چیز مانع مردم است که مسجد نمی آیند، نماز جماعت نمی آیند، خدا پرست نمی شوند؟ به خاطر دنیا و پول است،به خاطر مقام و لذت و خوشگذرانی دردنیاست. یعنی مانع مردم از آخرت، محبت دنیاست.«حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ».[2] از چند معصوم نقل شده است که محبت دنیا ریشه تمام گناهانو غفلت ها است. اگر کسی از این دنیا بتواند صرف نظر بکند، همه کارهایش درست می شود.
بعضی هاعاشورا بیاید، بیست ویکم رمضان بشود، مغازه شان را رها نمی کنند. مواظب است که پول و پله اش کم نشود. شما می دانید یک عده ای در همین قم هستند که شب وروز مغازه شان بازاست. اصلا نمی دانند که محرم یعنی چه؟ جمکران یعنی چه؟ حرم یعنی چه؟ هزارها نفر از راه دور می آیند در اینجا و « إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين»[3] می گویند؛ ولی این پستش را رها نمی کند. می خواهد جنسش راقالب کند وهزارتومان در بیاورد.
امیرالمؤمنین فرمود: سنگین تر از آسمان، تهمت زدن بر بیگناه است واز آتش سوزنده تر، حرص است. خدا نکند نصیب کسی بشود.آدم حریص هرچه می دود، بازهم بیشتر می خواهد. حد و اندازه ندارد که بگوید من که به اینجا رسیدم، دیگربس است. امام صادق علیه السلام فرمود: مَثَل دنیا مثل آب دریا می ماند که شوراست و آدم هرچه بخورد، باز تشنه تر می شود. مگر این که آن آب را رها کنی وبروی آب حسابی پیدا بکنی. مواظب باشیم که حرص دنیا مارا نگیرد. این حرص مانع آخرت است، مانع رابطه با خداست. کمی دنیا را تعطیل کن، ضرر نمی کنی. یک قدری صله رحم بکن، یک قدری دیدن پدر ومادر برو، مشاهد مقدسه برو، جمکران برو و با حضرت خلوت کن. بعضی ها درقم هستند که سالی یک بار هم جمکران نمی روند. به خدا پناه ببریم واز اوبخواهیم کمکمان کند.
وقتی حضرت امیر ضربت خورده بودند، سلمان وعده ای ازمحبان اهل بیتبیرون در نشسته بودند وگریه می کردند. بعضی ها واقعا عشق دارند ومی سوزند، بعضی ها هم تقلید می کنند؛ حقیقت با تقلید خیلی فرق می کند. این ها می سوختندو گریه می کردند. صدای گریه این ها که بلند می شد، به گوش امیرالمؤمنین علیه السلام می رسید. آقا از ناله دوستانشان متاثر می شدند.امامان ما طاقت ندارند آه وناله یک شیعه را گوش بدهند، امیرالمومنین علیه السلام طاقت نداشت. امام حسن علیه السلام آمدند که این هاراآرام کنند.
شخصیت بزرگواری میگفتند: وقتی که امیرالمومنین علیه السلام ریسمان به گردنش انداخته بودند، دست های آقا را بسته بودند، جسارت به حضرت زهراعلیها السلام می کردند و حضرت زهراعلیه السلام به حمایت وکمک امیرالمومنین شتافته بودند، در آن شدت فشار و ابتلاء این ها مواظب بودند که سلمان را کتک نزنند، ابوذر را کتک نزنند، این ها را اذیت نکنند. به خودش ریسمان بسته اند، خودش در شکنجه است، شمشیر روی سرش گذاشتند؛ اما مواظب است که سلمان اذیت نشود.
اصلا امام یعنی همین. امام یا پیامبر کسی است که برای خلق بسوزد؛ یعنی خلق را از خود خلق بیشتر دوست داشته باشد.این خیلی نکته ظریفی است. اگر قدرش را بدانیم، اگر درکش بکنیم. مثل یک پدری که ساواک آمده او را زندان ببرد و شکنجش بکند؛ اما آن پدرمواظب بچه اش هست که اذیت نکنند. زندان هم که می رود، نمی خواهد آنها در خانه ناراحت باشند.
حدیثی در بحاراست که می فرماید: «لَوْ لَمْ يَكُنْ فِي الْأَرْضِ مُؤْمِنُونَ كَامِلُونَ إِذاً لَرَفَعَنَا اللَّهُ إِلَيْهِ وَ أَنْكَرْتُمُ الْأَرْضَ وَ أَنْكَرْتُمُ السَّمَاءَ». [4] اگر نجات شیعیان نبود، اگر به خاطر مومنین ودوستان و شیعیان نبود، خدا یک لحظه هم مارا روی زمین نگه نمی داشت و نزد خودش می برد. این ها عرشی هستند، این ها با خدا بوده و هستند و خواهند بود، این ها همیشه در حال معراج هستند؛ برای چه آمدند؟ برای این که دستگیری کنند.
در منتهی الآمال مرحوم محدث قمی نقل کرده است که امام سجاد علیه السلام به همسر امام باقر و مادر امام صادق علیهما السلامفرمود: ای ام فروه، من روزی صد مرتبه به فکر دوستان و شیعیانم هستم و برای آن ها دعا و استغفار می کنم.شما کسی در عالم داری که روزی صد مرتبه برایت دعا و استغفار بکند؟ پدر شما، مادر شما، رفیق شما، برادر شما، ممکن است حالا یک مرتبه به یاد شما باشد و دعا کند، امام صد بار در واقع یعنی همه شبانه روزبه یادتان است. «وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُمْ». [5] در این جا امام سجاد علیه السلام به ام فروه فرمود: من روزی صد مرتبه به یاد شیعیانم هستم و برای آن ها دعا و استغفار می کنم. اگر دعا و استغفار امام نباشد،با کارهای ما چه خواهد شد؟ آن ها هستند که آتش های مارا خاموش می کنند، آن ها هستند که الطافشان روی سرماست.
در توقیع شیخ مفید حدیثی ازامام زمان (عج) است که فرمودند: ما هیچ وقت شما را فراموش نمی کنیم. ما اگر شما را حفظ نمی کردیم، دعا نمی کردیم،«وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَكُمُ الْأَعْدَاءُ». [6] ابتلائات بر سرشما می ریخت و اصلا دشمن شما را از بین می برد. شما فکر می کنید ما کم دشمن داریم؟ تمام استکبار دنیا دشمن شیعه است، تمام آنهایی که دشمن اهل بیت اند دشمن شیعه هستند و این ها آن قدر نقشه می کشند برای این که شیعیان را از بین ببرند؛ ولی چرا نمی توانند؟ این دعاو یاری امام زمان است. خود حضرت می فرماید: شما گناه می کنید، ما استغفار می کنیم.
- کرم بین و لطف خداوندگارگنه بنده میکردو او شرمسار
در بحارحدیثی است که امام صادق علیه السلام به یکی از شیعیان فرمودند: «وَ اللَّهِ لَأَنَا أَرْحَمُ بِكُمْ مِنْكُمْ بِأَنْفُسِكُمْ[7]». به خدا قسم ما ائمه از خودتان بیشتر به شما رحم می کنیم. هر کس خودش را بیشتر از همه دوست دارد، آیا کسی هست من و شما را بیشتر از خودمان دوست داشته باشد؟ من و شما را بیشتر از خودمان بخواهد؟ هر چه قدر خودت را دوست داری، اگر خودت را نود درجه دوست داری، امام زمان (عج) صد و پنجاه درجه دوستت دارد.
لذا امیرالمومنین در آن شدت شکنجه و فشار، باز مواظب است که سلمان و مقداد را اذیت نکنند. امیرالمومنین علیه السلامبرای چه گرفتار بند و ریسمان و این ها شده است؟ به خاطر من وشما، به خاطر خلق. آن وقت ما ناز می کنیم ونمی خواهیم دنبالشان برویم.
بزرگی فرمودند: پیامبر وامامان آن قدر دوستانشان را دوست دارندکه می گویند:به خاطرشمابه دنیا آمدیم. به خاطر شما این همه فشارها را دیدیم. این روایت استکه عرض می کنم، برداشت خود من نیست. امام های ما عرشی هستند، اول عابدو زاهدند،خدا هم امتحان نکرده آن ها را قبول دارد،آن ها از اول کارشان درست بوده است.
«السَّلامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ وَ كُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِهِ صَابِرَةً».[8] در زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها است که شما شخصیتی هستی که خدا قبل از این عالم دنیا و خلقت، امتحانت کرده است.می دانست که تو صبر داری، می دانست که تو فوق العاده هستی. یعنی درآن عالم برایخدا معلوم بوده است. یعنی این ها لازم نبود به دنیا بیایندو امتحان پس بدهند؛این ها قبلا امتحان داده اند. به یک معنی زیباتر،آمدند در این دنیا و اینهمه فشار و صدمه دیدند به خاطر دوستان و شیعیان.
ائمه می فرمایند:دیدیم بعضی از دوستان ما درایندنیاگرفتارند،آمدیم نجاتشان بدهیم. در زیارت اربعین راجع به امام حسین علیه السلامعرضه می داریم:«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ».[9] اباعبدالله علیه السلامیک شخصیتی است که خون خودش را ریخته است که من وشمارا نجات بدهد؛ولی من وشما حاضر نیستیم خمس بدهیم. امام حسین خون خودش را ریخته؛ولی من وشما حاضر نیستیم گناه نکنیم تا ازجهالت و نادانی در بیاییم. ما گاهی امام و پیامبر را به یکچیزکوچک می فروشیم.امام حسین علیه السلامخونش را بذل کرده، یعنی چشمداشتی نداشته است؛آن هم برای اینکه بندگان خدا را از جهالت و حیرت و گمراهی نجات بدهد. یعنی کمال امام حسین علیه السلام در همین بوده است.
شخصی به امام صادق علیه السلام گفت:آقا، هیچ مصیبت و بلایینیست الا اینکه به شما سخت تر از آن وارد شده است.تهمت زدند،زندان انداختند، اذیت کردند، شکنجه کردند. امیرالمؤمنین علیه السلام هزار رکعت نماز می خواندند، گفتند: بی نمازاست. به پیامبر گفتند: مجنون وساحرو کذاب است. شکنجه دادند، تهمت زدند، سم دادند. مصیبتی نیست الا این که اشدش به شما رسیده است. حضرت فرمودند: برای اینکه شیعیان ما به یاد سختی های ما بیفتندومصیبت های خودشان را فراموش بکنند. بگویندکه این آقا ولیخدا بود و اسیرش کردند، زندان بردند. این شیعیان را تسکین می دهد.
زندانی هایآزاده که در عراق زندانی بودند، به یاد امام هفتم علیه السلامکه می افتادند، برایشان آسان می شد. می گفتند: وقتی امام هفتم علیه السلام را زندانی کنند، ما را تکه تکه هم کنند، مهم نیست.
- لاف عشق وگله ازیارزهی لاف خلاف عشق بازان چنین مستحق هجرانند
قیامت حق است،آخرت حق است، کاری برایآخرتمان بکنیم. یکی از همین کاسب های اهل قم گفت: من خانمی داشتم که خیلی علاقه به امام حسین داشت.روضه می رفت، ظرف می شست، چایی می داد، جارو میکرد وکفش جفت می کرد. می رفت و به عشق امام حسین خدمت می کرد. گفت: خانم من فوت کرد. مدتی گذشت، یک شب خانمم را در خواب دیدم که در یک باغی بود.«فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعيمٍ».[10] گفتم: خانم چه خبر از این عالم؟گفت: اینقدر بگویم که هر چه هست، در خانه ابا عبدالله الحسین علیه السلام است. به مردم بگو نوکروخدمتگذار در خانه امام حسین علیه السلام باشند. درخانه امام حسین، کشتی نجات است. من نماز می خواندم، روزه می گرفتم؛ اما آن عملی که من را نجات داد،خدمت به امام حسین علیه السلام بود. یادتهستکه می رفتم به مجلس امام حسین علیه السلامو خدمت می کردم؟ گفتم:بله. گفت: دم مردن آقا ابا عبدالله علیه السلام به بالینم آمدند و من رایاری کردند. روزی که جنازه من را می بردند، باران می آمد و هوا سرد بود؛آن هایی که جنازه من را تشییع می کردند، جنازه را تند می بردند که خیس نشوند. دیدم آقا ابا عبدالله علیه السلام آمده کنار جنازه من ومی فرماید: این جنازه نوکر من است،بدن او را آزار ندهید ،آرام ببرید. گفت: وقتی من را در قبر گذاشتید، تک و تنها رها کردید و رفتید. یک وقت دیدم قبر من وسیع و روشن شد،آقا ابا عبدالله علیه السلام به دیدن من آمدند.
روضه ای که جبرائیل برای حضرت آدم خواند را برای شما بگویم. جبرئیل وقتی اسم پنج تن را به حضرت آدم گفت، حضرت آدم خدا را به حق پنج تن قسم داد و دعایش مستجاب شد.بعد حضرت آدم صدا زد: جبرئیل، اسم چهار نفر را بردم و حالم عادی بود؛ اما در اسم حسین چه رمزی است؟ اسم حسین را که آوردم، قلبم شکست و اشکم جاری شد. جبرئیل گفت: ای آدم، این حسین فرزند پیامبر آخرالزمان استکه درمیان دو نهر آب با لب تشنه اورا به شهادت می رسانند.«ولو تراه يا آدم وهو يقول: واعطشاه! واقلّة ناصراه!».[11]آنقدر آتش بر حسین غلبه پیدا می کندکه بین حسین و آسمان ها هاله ای از دود پیدا می شود. چونآتش اول لب ودندان انسان را خشک می کند؛ اگر شدتش بیشتر بشود، جگر انسان می سوزد؛ اگرآتش شدت پیداکند، بینایی انسان کم می شود. لذا جبرئیل می گوید: ای آدم،آنقدر آتش بر حسین شدت پیدامی کندکه بین حسین و آسمان هاله ای از دود پیدا می شود.آیا کسی جواب حسین را داد یا نه؟ بلهیک وقت آقا دیدند سینه مبارکشان سنگین شد«والشّمر جالس على صدره[12]».
حجةالاسلام و المسلمین فرحزاد
[1] .الكافي/شیخ کلینی/ج3/ص:194.
[2] .الكافي/شیخ کلینی/ج2/ ص:128 .
[3]. الفاتحة : 5 .
[4] .بحارالأنوار/مجلسی/ج64/ باب 14- علامات المؤمن وصفاته .....ص:261.
[5] . الإحتجاج على أهل اللجاج/احمدبن علی طبرسی/ج 2/ص: 479.
[6] . همان
[7] . بحارالأنوارالجامعة لدررأخبار الأئمة الأطهار/مجلسی/ج 47/ص : 63
[8] . مفاتيح الجنان/ شیخ عباس قمی/ص:56.
[9] .مفاتيح الجنان/شیخ عباس قمی/ص : 467.
[10] .الواقعة : 89 .
[11] . مع الركب الحسينى (ج 4)/عزت الله مولایی/ص : 41.
[12] . مقالات/جمعی ازنویسندگان/809/9. زيارت ناحيه مقدسه ..... ص : 809.