حکمت 335 نهج البلاغه : راه بی نیازی

حکمت 335 نهج البلاغه : راه بی نیازی

متن اصلی حکمت 335 نهج البلاغه

موضوع حکمت 335 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی حکمت 335 نهج البلاغه

335 وَ قَالَ عليه السلام الْأَقَاوِيلُ مَحْفُوظَةٌ وَ السَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ وَ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ وَ النَّاسُ مَنْقُوصُونَ مَدْخُولُونَ إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ وَ مُجِيبُهُمْ مُتَكَلِّفٌ يَكَادُ أَفْضَلُهُمْ رَأْياً يَرُدُّهُ عَنْ فَضْلِ رَأْيِهِ الرِّضَى وَ السُّخْطُ وَ يَكَادُ أَصْلَبُهُمْ عُوداً تَنْكَؤُهُ اللَّحْظَةُ وَ تَسْتَحِيلُهُ الْكَلِمَةُ الْوَاحِدَةُ

موضوع حکمت 335 نهج البلاغه

راه بى نيازى

(اخلاق اجتماعى)

ترجمه مرحوم فیض

335- امام عليه السّلام (در ترغيب به شايسته و دورى از ناپسنديده) فرموده است 1- گفتارها نگاه دارى شده (فرشتگان آنها را بر صفحه اعمال ضبط مى نمايند چنانكه در قرآن كريم س 50 ى 18 مى فرمايد: ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ يعنى سخنى از دهان بيرون نيافكند جز آنكه نزد آن «يا نزد گوينده» رقيب عتيد يعنى نگهبان آماده «دو فرشته مأمور نگارش اعمال خير و شرّ» مى باشد) و رازهاى پنهان هويدا گرديده (چنانكه در قرآن كريم س 86 ى 9 مى فرمايد: يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ يعنى روزى كه رازهاى پنهان آشكار گردد) و (در س 74 ى 38 مى فرمايد: كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ يعنى) هر كس گرو و پاى بند كرده خود مى باشد (به جزاى آن مى رسد) 2- و مردم (از رشد) ناقصند و (از عقل) معيوب مگر آنرا كه خدا حفظ كند (از نقص و عيب آراسته اش گرداند، زيرا) پرسش كننده ايشان مى خواهد شخص را برنج انداخته آزار دهد، و پاسخ دهنده آنها (چون مى خواهد از هيچ پاسخى باز نماند) رنج را بخود هموار مى نمايد، 3- آنكه انديشه اش از ايشان درستتر است زود خوشنودى و خشم او را از انديشه نيكويش بر مى گرداند (اگر از كسى يا مطلبى خوشنود گشته يا بخشم آيد انديشه نيكويش را بكار نيندازد و از عيب آنچه از آن خوشنود شده چشم بپوشد و در آنچه از آن بخشم آمده عيب گيرد) و آنكه خردمنديش از آنها استوارتر است زود يك نگاه كردن به گوشه چشم او را زيان رساند (بر خلاف دستور عقل رفتار نموده ارجمنديش را از دست مى دهد) و يك كلمه او را از حالى بحال ديگر مى گرداند (بر اثر گفتارى بخشم آمده كار ناشايسته ميكند).

( . ترجمه وشرح نهج البلاغه(فیض الاسلام)، ج 6 ، صفحه ی 1247)

ترجمه مرحوم شهیدی

343 [و فرمود:] «گفتارها سپرده نزد نگه دار است» و «نهفته ها آشكار»، و «هر نفس بدانچه كرده گرفتار». و مردم ناقص عقل و بيمار، جز آن را كه خداست نگه دار. پرسنده شان مردم آزار و پاسخ دهنده شان به تكلف در گفتار.- آن كه رايى بهتر داند، بود كه خشنودى يا خشمى وى را بگرداند، و آن كه از همه استوارتر است از نيم نگاهى بيازارد يا كلمه اى وى را دگرگون دارد».

( . ترجمه نهج البلاغه شهیدی، ص 422)

شرح ابن میثم

325- و قال عليه السّلام:

الْأَقَاوِيلُ مَحْفُوظَةٌ وَ السَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ- وَ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ وَ النَّاسُ مَنْقُوصُونَ مَدْخُولُونَ إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ- سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ وَ مُجِيبُهُمْ مُتَكَلِّفٌ- يَكَادُ أَفْضَلُهُمْ رَأْياً- يَرُدُّهُ عَنْ فَضْلِ رَأْيِهِ الرِّضَااَلرِّضَى وَ السُّخْطُ- وَ يَكَادُ أَصْلَبُهُمْ عُوداً تَنْكَؤُهُ اللَّحْظَةُ- وَ تَسْتَحِيلُهُ الْكَلِمَةُ الْوَاحِدَةُ مَعَاشِرَ النَّاسِ اتَّقُوا اللَّهَ- فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لَا يَبْلُغُهُ وَ بَانٍ مَا لَا يَسْكُنُهُ- وَ جَامِعٍ مَا سَوْفَ يَتْرُكُهُ- وَ لَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ وَ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ- أَصَابَهُ حَرَاماً وَ احْتَمَلَ بِهِ آثَاماً- فَبَاءَ بِوِزْرِهِ وَ قَدِمَ عَلَى رَبِّهِ آسِفاً لَاهِفاً- قَدْ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ

اللغة

مدخول و مدخل: أى في عقله دخل و علّة. و تنكؤه: أى تؤثّر فيه. و تستحيله: تغيّره. و باء بثقله: رجع به و حصل عليه. و اللاهف: المتحسّر.

المعنى

و الفصل في معرض الوعظ فنبّه السامعين أوّلا على أنّ أقوالهم محفوظة و سرائرهم مختبرة بما كلّفوا به من طاعة اللّه. و السرائر ما اضمر في القلوب من العقائد و النيّات و غيرها. و عن معاذ بن جبل قال: سألت النبيّ صلّى اللّه عليه و آله عن قوله تعالى يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ«» ما هذه السرائر الّتي تبلى يوم القيامة فقال: سرائركم هى أعمالكم من الصلاة و الصيام و الزكاة و الوضوء و الغسل من الجنابة و كلّ مفروض لأنّ الأعمال كلّها سرائر خفيّة فإن شاء قال: صلّيت و لم يصلّ، و إن شاء قال: توضّأت و لم يتوضّأ. و استعار لفظ الرهينة للنفس باعتبار وثوقها في الأسر بما كسبت من الشرّ كما يوثق الرهن بما عليه من مال. و اللفظ من القرآن المجيد.

و غرض ذلك التنبيه على العدل في القول و إضمار الخير و اكتساب الأعمال الصالحة. ثمّ نبّه على ما فيهم من النقصان الطبيعىّ المحتاج إلى التكميل المكتسب و وصف سائلهم بأنّ سؤاله خارج عمّا ينبغي لأنّ غرضه به الامتحان دون العلم، و مجيبهم بالتكلّف في جوابه لقلّة علمه، و أفضلهم رأيا بأنّه يكاد أن يردّه عن فضل رأيه ما يعرض له من أمر يرضى به أو يسخط له و يرجع عنه و إن كان يشاهد فيه المصلحة، و أصلبهم عودا: أى أشدّهم في اللّه و أقواهم في طاعته يؤثّر فيه اللحظة: أى ممّن ينظر إليه نظر الهيبة و تستحيله الكلمة الواحدة منه فتغيّره عن الحقّ. و يجوز أن يريد اللحظة و الكلمة ممّن يستهويه للدنيا و لذّاتها. ثمّ أمرهم بتقوى اللّه و نفّر عن تقبيح الأمل جذبا إلى التقوى بذكر كثرة من يؤمّل ما لا يبلغه و يبنى ما لا يسكنه و يجمع ما لابدّ من تركه مع احتمال أن يكون من باطل جمعه و من حقّ منعه أهله فأصابه حراما و حمل ثقل و زره و قدم به على ربّه حزينا متحسّرا على ما فرّط في جنبه قد خسر الدنيا بموته و الآخرة بتفريطه في اكتساب خيرها و ذلك هو الخسران المبين.

( . شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 410 و 411)

ترجمه شرح ابن میثم

325- امام (ع) فرمود:

الْأَقَاوِيلُ مَحْفُوظَةٌ وَ السَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ- وَ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ- وَ النَّاسُ مَنْقُوصُونَ مَدْخُولُونَ إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ- سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ وَ مُجِيبُهُمْ مُتَكَلِّفٌ- يَكَادُ أَفْضَلُهُمْ رَأْياً- يَرُدُّهُ عَنْ فَضْلِ رَأْيِهِ الرِّضَا وَ السُّخْطُ- وَ يَكَادُ أَصْلَبُهُمْ عُوداً تَنْكَؤُهُ اللَّحْظَةُ- وَ تَسْتَحِيلُهُ الْكَلِمَةُ الْوَاحِدَةُ مَعَاشِرَ النَّاسِ اتَّقُوا اللَّهَ- فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لَا يَبْلُغُهُ وَ بَانٍ مَا لَا يَسْكُنُهُ- وَ جَامِعٍ مَا سَوْفَ يَتْرُكُهُ- وَ لَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ وَ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ- أَصَابَهُ حَرَاماً وَ احْتَمَلَ بِهِ آثَاماً- فَبَاءَ بِوِزْرِهِ وَ قَدِمَ عَلَى رَبِّهِ آسِفاً لَاهِفاً- قَدْ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ

لغات

مدخول، و مدخل: كسى كه در عقلش بيمارى و نقصى است تنكؤه: در آن اثر مى كند تستحيله: دگرگون مى كند او را باء بثقله: با بار سنگين باز گردد، و در برابر او فراهم گردد لاهف: حسرت زده، اندوهگين

ترجمه

«سخنان نگهدارى شده، و رازهاى نهان آشكار گرديده و «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ» و مردم ناقصند و معيوب، مگر آن را كه خدا نگه دارد آن كه سؤال مى كند، درشتخوست و پاسخ دهنده در رنج و زحمت است، آن كه از همه بهتر مى انديشد، خوشنودى و خشم، او را از انديشه صحيح باز مى گرداند، و آن كه عقلش از همه استوارتر است، يك نگاه او را از راه به در برد، و يك كلمه حال او را دگرگون سازد. اى مردم از خدا بترسيد، چه بسا كسى كه به چيزى اميدوار است و به آن نمى رسد، و بنايى مى سازد كه در آن ساكن نمى شود، و مالى را جمع مى كند و ديرى نمى پايد كه آن را ترك مى گويد، شايد از راه باطل فراهم كرده، حقى را از صاحبش بازداشته و از راه حرام به آن مال رسيده و گناهانى به وسيله آن به گردن گرفته، پس با بار گناه بازگردد، و در پيشگاه خدايش با حسرت و اندوه حاضر شود. در دنيا و آخرت زيانكار است و اين زيانى است آشكار».

شرح

اين بخش از سخنان امام (ع) در مقام موعظه است، نخست شنوندگان را موعظه كرده كه گفته هايشان محفوظ و رازهاى نهانى آنها آشكار است، در مواردى كه آنان در راه اطاعت خدا خود را به زحمت انداخته اند.

سرائر: آنچه در دلها از عقايد و نيّتها و نظاير آن پوشيده است.

از معاذ بن جبل نقل كرده اند كه از پيامبر (ص) در باره قول خداى تعالى: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» پرسيدم: اين اسرارى كه روز قيامت آشكار مى شوند، چيستند فرمود: رازهاى نهان شما همان اعمال شما از نماز، روزه، زكات، وضو، غسل جنابت و هر واجبى از واجبات است زيرا همه اين اعمال رازهاى پنهانى اند، پس اگر شخص بخواهد، مى گويد: نماز خواندم در صورتى كه نخوانده، و اگر بخواهد مى گويد وضو گرفته ام در صورتى كه وضو نگرفته است.

كلمه: رهينة، را استعاره براى نفس آورده است از آن رو كه نفس به طور پنهانى متكى به اعمال زشتى است كه مرتكب مى شود و همان طورى كه گرو گيرنده به مالى كه در برابر او قرار گرفته، متّكى است. و اين عبارت از آيات قرآن مجيد است. مقصود امام (ع) توجّه دادن به سخن درست و نيّت خير و انجام اعمال شايسته است.

آن گاه توجه داده است بر كاستيهاى طبيعى انسان كه نياز دارد تا از راه اكتساب آنها را جبران كند. امام (ع) سؤال كننده مردم را توصيف كرده است بر اين كه پرسش او بيرون از حدّى است كه سزاوار پرسش است، زيرا هدف او آزمايش است نه آگاهى، و پاسخ دهنده را توصيف به زحمت در پاسخ گفتن نموده به خاطر كمى دانشش، و فرموده است آن كه از همه بهتر مى انديشد ممكن است خوشنودى، يا خشمى كه در او پيدا مى شود باعث شود از انديشه اش بازگردد، در عين اين كه مصلحت را در همان مى داند و آن كه از همه استوارتر است يعنى در راه خدا نستوهتر و در طاعت او نيرومندتر است، يك نگاه در او اثر مى كند، يعنى كسى كه با نظر هيبت بر او مى نگرد او را تحت تأثير قرار مى دهد، و يك كلمه او را دگرگون مى سازد و در نتيجه از راه حق منحرف مى شود و ممكن است كه مقصود از يك نگاه و يك كلمه، از جانب كسانى باشد كه به دنيا و لذّتهاى دنيا او را مى خوانند.

آن گاه مردم را به تقوا و ترس از خدا دعوت كرده و به منظور جذب به تقوا، آرزو و امل را تقبيح نموده و از آن بر حذر داشته با ياد كسان بسيارى كه به چيزى اميدوار بودند و به آن نرسيدند و همچنين سازندگان بناهايى كه در آن ساكن نشدند، و جمع كنندگان مال كه ناگزير آن را ترك كردند، با احتمال اين كه آن را از راه باطل جمع كرده و حق كسى را بازداشته و دچار حرام شده و بار گناه آن را به دوش كشيده و در پيشگاه خداى خود با حسرت و اندوه- به خاطر نافرمانى و كوتاهى از دستور الهى- حاضر شدند، و در نتيجه در دنيا به دليل مردن و در آخرت به خاطر كوتاهى در كسب خير اخروى زيان بردند و اين زيان، زيانى آشكار است.

( . ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 694 - 697)

شرح مرحوم مغنیه

342- الأقاويل محفوظة، و السّرائر مبلوّة و «كلّ نفس بما كسبت رهينة». و النّاس منقوصون مدخولون إلّا من عصم اللّه. سائلهم متعنّت، و مجيبهم متكلّف. يكاد أفضلهم رأيا يردّه عن فضل رأيه الرّضى و السّخط، و يكاد أصلبهم عودا تنكؤه اللّحظة و تستحيله الكلمة الواحدة.

المعنى

(الأقاويل محفوظة): «ما يلفظ من قول إلا لديه رقيب عتيد- 18 ق» يسجل للحساب و الجزاء (و السرائر مبلوة): إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ- 9 الطارق حيث يتميز الخبيث منها من الطيب (كل نفس بما كسبت رهينة- 38 المدثر) أي مرهونة بعملها إن خيرا فخير و إن شرا فشرّ (و الناس منقوصون) أصابهم النقص في العقل و الدين (مدخولون) دخلت فيهم العيوب و الرذائل (سائلهم متعنت) لا يسأل طلبا للعمل، بل للمصارعة و الملاكمة.

(مجيبهم متكلف) يدعي من العلم ما ليس فيه، و يتعرض لما لا يعنيه (يكاد أفضلهم رأيا يرد عن فضل الرضا و السخط) العالم فيهم منحرف عن قصد السبيل يعطي لمن يرضى عنه حق الآخرين، و يبخس حق من غضب عليه (و يكاد أصلبهم عودا تنكؤه اللحظة، و تستحيله الكلمة الواحدة). نكأ القرحة: قشرها قبل أن تبرأ، و المراد هنا عدم الثبات و الاستقرار، و تستحيله الكلمة: تغيره من حال الى حال، و المعنى ان أحسن من فيهم يتقلب مع أهوائه، أو خوفا من الناس أي لا صالح فيهم اطلاقا.

( . فی ضلال نهج البلاغه، ج 4، ص 416 و 417)

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

(330) و قال عليه السّلام: الأقاويل محفوظة، و السّرائر مبلوّة و «كلّ نفس بما كسبت رهينة» و النّاس منقوصون مدخولون إلّا من عصم اللَّه، سائلهم متعنّت، و مجيبهم متكلّف، يكاد أفضلهم رأيا يردّه عن فضل رأيه الرّضا و السّخط، و يكاد أصلبهم عودا تنكؤه اللّحظة، و تستحيله الكلمة الواحدة.

معاشر النّاس، اتّقوا اللَّه، فكم من مؤمّل ما لا يبلغه، و بان ما لا يسكنه، و جامع ما سوف يتركه، و لعلّه من باطل جمعه، و من حقّ منعه: أصابه حراما، و احتمل به آثاما، فباء بوزره، و قدم على ربّه آسفا لاهفا، قد خسر الدّنيا و الاخرة، ذلك هو الخسران المبين.

اللغة

(القول): ج أقوال جج أقاويل: الكلام أو كلّ لفظ، الاراء و الاعتقادات يقال: هذا قول فلان، أى رأيه و اعتقاده- المنجد. (نكأت) القرحة: إذا صدمتها بشي ء فتقشرها. (مدخول) و مدخل: أى في عقله دخل و علّة (تستحيله): تغيره و (باء) بثقله: رجع به و حصل عليه، (اللّاهف) المتحسّر.

الاعراب

معاشر النّاس: منادى مضاف بحذف حرف النداء، و جامع ما سوف، اضيف جامع إلى ما و اسميّة و الجملة بعده صفته أو موصولة و ما بعده صلته، من باطل جار و مجرور متعلّق بقوله: جمعه.

المعنى

بين عليه السّلام في هذه الموعظة البليغة ما ينتظر الانسان من العاقبة و ما هو عليه من سوء الحال و عدم التأهّب للماب فصوّر عاقبته في جمل ثلاث: 1- كلّ أقواله من الألفاظ و الاراء محفوظة في كتابه عند اللَّه لا يشذّ منها شي ء و لا يسقط منها حرف. 2- كلّ ما في سريرته من المقاصد و النوايا الّتي لم يتفوّه به مفحوصة عنها و مكشوفة عند محاسبته عند اللَّه. 3- كلّ نفس مرهونة بأعماله و أقواله، و لا فكاك له عنها إذا كانت تمسّ بحقّ اللَّه أو حقّ النّاس إلّا بالتوبة و المغفرة و التدارك. و قوله عليه السّلام (و النّاس منقوصون) إلخ- كأنّه جواب عن سؤال سائل و هو أنّه: فعلى هذا كيف يتخبط النّاس في المعاصي و الماثم من نواح شتّى فأجاب بقوله: أنهم منقوصون في مشاعرهم، و مدخولون في عقولهم، و مبتلون بالأخلاق الذّميمة يتعرّضون للسؤال على وجه التعنّت، و يجيبون عن السئوال بغير علم على وجه التكلّف و التصنّع، و لا يلجئون إلى ركن وثيق و رأي ثابت مستدلّ، بل آراؤهم متّكئة على أهوائهم و تابعة لسخطهم و مرضاتهم، يسلبها عنهم نظرة نافذة لذوي الجاه و المال و يقلبها كلمة وعد أو وعيد لذوي النفوذ و من هو مطمع آمالهم، و همّهم جمع المال و بناء المساكن. ثمّ نبّه عليه السّلام على أنّ كثيرا من الامال غير حاصلة، و ربّ بان لا يسكن فيما بناه و ربّ جامع مال يتركه لمن سواه، و قد ارتكب في جمعه الماثم، و منع الحقوق و ارتكب المحارم، فحمل وزره على عاتقه، و يلقى ربّه مع الأسف و التلهّف على ما تركه و على ما ارتكبه.

الترجمة

فرمود: همه گفته ها بايگانى است، و همه نهادها و رازهاى درون مورد بازرسي است و «هر كس گرو كردار خود است» مردم كوتاه نظر و ناقص العقلند مگر كسى كه خدايش حفظ كند، پرسش كننده آنان منظورش آزار دادن است، و پاسخ دهنده آنان مقصودش ناحق گفتن، آنكه در ميان آنان رأى زن و زيركتر است بسا از روى رضا و خشم از رأي خود برميگردد، و آنكه پابرجاتر و ثابت قدم تر بحساب است با يك نظر تند خود را مى بازد و از عقيده دست مى كشد و با يك كلمه نويد يا تهديد عوض مى شود. أيا گروه مردم از خدا بترسيد چه بسيار آرزومندى كه بارزويش نمى رسد و چه بسيار ساختمان سازي كه در ساختمانش نشيمن نتواند، و چه بسيار مال اندوزى كه آنرا براى ديگري بجا مى گذارد و مى گذرد، و شايد كه از راه باطل آن مال را بدست آورده و اگر هم از راه حق بوده وجوه إلهيّه آنرا أدا نكرده، از حرامش بدست آورده و بار گناهش بدوش كشيده و وزر آنرا بصحراى محشر برده و به پيشگاه خداوندش بار يافته و جز أفسوس و آه ندارد و محققا بزيان دنيا و آخرت دچار است و همين است آن زيان آشكار.

  • گفتار همه نزد خدا محفوظ است پندار عيان چه كرم شب افروز است
  • هر كس گرو كرده خود ميباشد بر روى غذاي خود نمك مى پاشد
  • مردم همه ناقصند و ناپخته خردجز آنكه خدا خودش نگه ميدارد
  • پرسند ولى براى آزار مجيب در پاسخ خود ز علم بى بهر و نصيب
  • در رأى همه فاقد و تمكين و ثباتدنبال رضا و خشم مانند بنات
  • يك چشمك تند بر درد قلب يلان يك جمله بهم زند أساس ايمان
  • اى مردم خيره سر خدا را كه بسيآمال بجوئى و بدانها نرسى
  • أى بسا آرزو كه خاك شود پيرهن در عزاش چاك شود
  • هر كه آمد عمارت نو ساخت رفت و منزل بديگرى پرداخت
  • گرد آورد سيم و زر بسيارليك بر جا نهاد و رفت ز كار
  • از حرام و حلال گرد آورد حق آنرا نداد و عصيان كرد
  • و زر آنرا بدوش خويش ببردنزد حق غصه و تأسّف خورد
  • نه زد نياش بهره نى عقبا شد اسير زيان هر دو سرا
  • ( . منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج 21، ص 426 - 429)

شرح لاهیجی

(377) و قال (- ع- ) الاقاويل محفوظة و السّرائر مبلوّة و كلّ نفس بما كسبت رهينة و النّاس منقوصون مدخولون الّا من عصم اللّه سائلهم متعنّت و مجيبهم متكلّف يكاد افضلهم رأيا يردّه عن فضل رأيه الرّضا و السّخط و يكاد اصلبهم عودا تتكاه اللّحظة و تستحيله الكلمة الواحدة يعنى و گفت (- ع- ) كه گفتارها نگاهداشته شده ملائكه نويسنده اعمالست و نيّتها آزمايش شده بكردار است و هر نفسى گرو است بچيزى كه كسب كرده است از طاعت و معصيت و مردمان معيوبند و مجنونند مگر كسى كه او را خدا نگاهداشته است سؤال كننده ايشان اذيّت رساننده است بسبب الحاح كردن و جواب گوينده ايشان مشقّت برنده است در جواب دادن نزديكست كه سختتر از ايشان از روى طبيعت تأثير كند در او يك نگاه كردن بگوشه چشم بكسى و از حالى بحالى بگرداند او را يك كلمه سخن گفتن با كسى

( . شرح نهج البلاغه نواب لاهیجی، ص 322)

شرح ابن ابی الحدید

349: الْأَقَاوِيلُ مَحْفُوظَةٌ وَ السَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ- وَ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ- وَ النَّاسُ مَنْقُوصُونَ مَدْخُولُونَ إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ- سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ وَ مُجِيبُهُمْ مُتَكَلِّفٌ- يَكَادُ أَفْضَلُهُمْ رَأْياً- يَرُدُّهُ عَنْ فَضْلِ رَأْيِهِ الرِّضَا وَ السُّخْطُ- وَ يَكَادُ أَصْلَبُهُمْ عُوداً تَنْكَؤُهُ اللَّحْظَةُ- وَ تَسْتَحِيلُهُ الْكَلِمَةُ الْوَاحِدَةُ السرائر هاهنا ما أسر في القلوب- من النيات و العقائد و غيرها- و ما يخفى من أعمال الجوارح أيضا- و بلاؤها تعرفها و تصفحها- و التمييز بين ما طاب منها و ما خبث- . و قال عمر بن عبد العزيز للأحوص لما قال-

ستبلى لها في مضمر القلب و الحشا سريرة حب يوم تبلى السرائر

- إنك يومئذ عنها لمشغول- . ذكر ع الناس فقال- قد عمهم النقص إلا المعصومين- ثم قال سائلهم يسأل تعنتا- و السؤال على هذا الوجه مذموم- و مجيبهم متكلف للجواب- و أفضلهم رأيا يكاد رضاه تارة و سخطه أخرى- يرده عن فضل رأيه- أي يتبعون الهوى-

و يكاد أصلبهم عودا أي أشدهم احتمالا- . و تنكؤه اللحظة- نكأت القرحة إذا صدمتها بشي ء فتقشرها- . قال و تستحيله الكلمة الواحدة- أي تحيله و تغيره عن مقتضى طبعه- يصفهم بسرعة التقلب و التلون- و أنهم مطيعون دواعي الشهوة و الغضب- و استفعل بمعنى فعل- قد جاء كثيرا استغلظ العسل أي غلظ

( . شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) ج 19، ص 257 و 258)

شرح نهج البلاغه منظوم

[334] و قال عليه السّلام:

الأقاويل محفوظة، و السّرائر مبلوّة، و (كلّ نفس بما كسبت رهينة) و النّاس منقوصون مدخولون إلّا من عصم اللّه: سائلهم متعنّت، وّ مجيبهم متكلّف، يكاد أفضلهم رأيا يردّه عن فضل رأيه الرّضى و السّخط، و يكاد أصلبهم عودا تنكؤه اللّحظة، و تستحيله الكلمة الواحدة.

ترجمه

گفتارها نگهدارى شده، و هر كس گروگان كردار خويش است، مردم همه عيبناك و ناقص اند جز آن كس را كه خداى نگه دارد، پرسش كننده ايشان برنج در اندازنده، و پرسش شده ايشان رنج برنده است، آنكه انديشه اش از ديگران رساتر است (چون حلم و بردباريش كم است) دستخوش خشم و خوشنودى گردد، و انديشه اش را درست بكار نيندازد، و آنكه درشت استخوان تر و بردبارتر است، بيك گوشه چشم در وى ديدن، و بيك كلمه در باره اش گفتن بخشم افتد و حالش دگرگون گردد.

نظم

  • بشر بر هر سخن لب مى گشايدهر آن كردار و هر كارى نمايد
  • سخن در لوح محفوظ است و در بندنگهبان كار را باشد خداوند
  • بهر انسان موكّل دو فرشته استبدفتر خير و شرّ كارش نوشته است
  • چو افتد پرده از راز و ضمائررسد هنگامه تبلى السّرائر
  • دهد دفترچه كارش بدستشخدا سازد سزا را پاى بستش
  • بفردوس برين باشد نكوكارمر آن بدكار در دوزخ گرفتار
  • بگيتى مردمى كز ساكنانندهمه در خسر و نقص اند و زيان اند
  • جز آنان كز گروه مخلصين اندز هر چيزى رها در بند دين اند
  • چو مؤمن جانب حق راه برداشتنگهداريش را ايزد نظر داشت
  • از اين مردم ز ديگر گر بپرسششود خواهد و را آزار و رنجش
  • فزودن علم را سائل نخواهدجز اين كه زحمت مسئول خواهد
  • از اينان هر كسى رايش رساترزند مرغ هوا بر فرق وى پر
  • بناى حلم وى چون سخت سست استبكار انديشه هايش نادرست است
  • دگر آن كو درشتش استخوان استپيش ستوارتر از ديگران است
  • بر او گر گوشه ابرو بتابدكسى او را بچشم خشم يابد
  • تواش بينى كه از يك گفته زشتبزشتى تاب و طاقت را ز كف هشت
  • و را از يك سخن گردد جگر خونبسختى حالتش گردد دگرگون
  • جدا آرى چو انسان از هوا نيستچنين باشد چو از بهر خدا نيست
  • خدا را آن كسان كز بندگان اند برون ز اينسان براه حق روانند
  • جهان خشمش بر آنان گر شود تيزبود دلشان ز عشق دوست لبريز
  • چو از بهر خدا سرگرم كاراند بابرو چين ز بدكاران نيارند

( . شرح نهج البلاغه منظوم، ج 10، صفحه ی 116 و 117)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

حکمت 443 نهج البلاغه : روش برخورد با مردم

حکمت 443 نهج البلاغه به روش برخورد با مردم اشاره می کند.
No image

حکمت 436 نهج البلاغه : ارزش تداوم کار

حکمت 436 نهج البلاغه به موضوع "ارزش تداوم کار" اشاره می کند.
No image

حکمت 74 نهج البلاغه : دنيا شناسى

حکمت 74 نهج البلاغه به موضوع "دنيا شناسى" می پردازد.
No image

حکمت 114 نهج البلاغه : استفاده از فرصت ها

حکمت 114 نهج البلاغه موضوع "استفاده از فرصت‏ها" را بیان می کند.
No image

حکمت 11 نهج البلاغه : آيين دوست يابى

حکمت 11 نهج البلاغه موضوع "آيين دوست يابى" را مطرح می کند.
Powered by TayaCMS