حکمت 424 نهج البلاغه : ویژگیهای دوستان خدا

حکمت 424 نهج البلاغه : ویژگیهای دوستان خدا

متن اصلی حکمت 424 نهج البلاغه

موضوع حکمت 424 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی حکمت 424 نهج البلاغه

424 وَ قَالَ عليه السلام إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ وَ رَأَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ وَ سِلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ عُلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا لَا يَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ وَ لَا مَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ

موضوع حکمت 424 نهج البلاغه

ويژگى هاى دوستان خدا

(اخلاقى، اجتماعى)

ترجمه مرحوم فیض

424- امام عليه السّلام (در باره پاره اى از خوهاى خدا دوستان) فرموده است 1 دوستان خدا آنانند كه بباطن (نيست شدن) دنيا بنگرند هنگاميكه مردم بظاهر (زينت و آرايش) آن مى نگرند، و بپايان آن بپردازند (توشه سفر مرگ آماده نمايند) هنگاميكه مردم به امروز آن مى پردازند (در صدد بدست آوردن كالاى آنند) 2 پس مى ميرانند از دنيا آنچه را كه مى ترسند ايشان را بميراند (از آنچه سبب عذاب و كيفر الهىّ است دورى مى نمايند) و رها ميكنند از آن آنچه را كه مى دانند ايشان را رها خواهد نمود (به كالاى آن دل نمى بندند چون مى دانند از ايشان جدا خواهد شد) و مى بينند كه بسيار بهره بردن ديگران از دنيا كم بهره بردن است (نسبت به بهره آخرت) و دريافتنشان دنيا را (موجب) از دست دادن (سعادت جاويد) است، 3 ايشان دشمنند آنرا كه مردم با آن آشتى هستند و آشتى هستند آنرا كه مردم با آن دشمنند (از خواهش نفس دورى گزيده و در برابر آن ايستادگى مى نمايند) 4 بسبب ايشان كتاب دانسته شد (مردم به احكام قرآن پى بردند) و با آن كتاب آنها شناختند، و بايشان كتاب بر جا ماند (از تغيير و تبديل و كم و زيادة شدن محفوظ ماند) و با آن كتاب آنها بر پا ماندند (آنچه داشتند از آن گرفتند) 5 اميد و آرزويى بالاتر از اميدشان (پاداش خداوند سبحان) و ترسى بالاتر از ترسشان (كيفر الهىّ) نمى بينند.

( . ترجمه وشرح نهج البلاغه(فیض الاسلام)، ج 6 ، صفحه ی 1288)

ترجمه مرحوم شهیدی

432 [و فرمود:] دوستان خدا آنانند كه به درون دنيا نگريستند، هنگامى كه مردم برون آن را ديدند، و به فرداى آن پرداختند آن گاه كه مردم خود را سرگرم امروز آن ساختند، پس آنچه را از دنيا ترسيدند آنان را بميراند، ميراندند، و آن را كه دانستند به زودى رهاشان خواهد كرد راندند و بهره گيرى فراوان ديگران را از جهان خوار شمردند، و دست يافتنشان را بر نعمت دنيا، از دست دادن آن خواندند. دشمن آنند كه مردم با آن آشتى كرده اند. و با آنچه مردم با آن دشمنند در آشتى به سر برده اند. كتاب- خدا- به آنان دانسته شد و آنان به كتاب خدا دانايند. كتاب به آنان برپاست و آنان به كتاب برپايند. بيش از آنچه بدان اميد بسته اند، در ديده نمى آرند. و جز از آنچه از آن مى ترسند از چيزى بيم ندارند.

( . ترجمه نهج البلاغه شهیدی، ص 439)

شرح ابن میثم

407- و قال عليه السّلام:

إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا- إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا- وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا- فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ- وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ- وَ رَأَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا- وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً- أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ وَ سَلْمٌ لِمَنْ سَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ- بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا- وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ هُمْ بِهِ قَامُوا- لَا يَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ- وَ لَا مَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ

أقول: ميّز أولياء اللّه بصفات عشر:

إحداها: أنّهم نظروا إلى باطن الدنيا

أى حقيقتها، و غرض الحكمة الإلهيّة من وجودها فعملوا فيها على حسب علمهم إذا نظر الناس إلى ظاهرها من زينتها و قيناتها.

الثانية: و اشتغلوا بآجلها

و هو ما جعله اللّه نصب أعينهم غرضا مقصودا منها ثمرة للاستعداد بها و هو ثواب اللّه و رضوانه إذا اشتغل الناس بعاجلها و حاضر لذّاتها.

الثالثة: فأماتوا منها ما خشوا أن يميتهم

و هو نفوسهم الأمّارة بالسوء الّتى يخشى من غلبتها و استيلائها على العقل موته و هلاكه في الآخرة، و يحتمل أن يريد بما أماتوه منها قيناتها استعارة. فكأنّهم لمّا رفضوها و لم يلتفتوا إليها قد أماتوا و لم يبق لها حياة عندهم.

الرابعة: و تركوا منها ما علموا أنّه سيتركهم.

و هو زينتها و قيناتها التاركة لهم بالموت عنها. و- من- في الموضعين لبيان الجنس.

الخامسة: و رأوا استكثار غيرهم منها استقلالا- و دركها لها فوتا

أى استقلالا من الخير الباقى و فوتا له إذ كان دركها و الاستكثار بها سببا لذلك.

السادسة: أعداء ما سالم الناس

و هى الدنيا، و سلم ما عادى الناس و هى الآخرة.

الثامنة: بهم علم الكتاب.

لحفظهم إيّاه و تفقّههم له و إفادتهم به، و به علموا لاشتهارهم به عند الناس.

التاسعة: و بهم قام الكتاب

أى صارت أحكامه قائمة في الخلق معمولا بها، و به قاموا: أى بأوامره و نواهيه و بما ينبغي له. و يحتمل أن يريد أنّ قيامهم في معاشهم و معادهم ببركته.

العاشرة لا يرون مرجوّا فوق ما يرجون

من ثواب اللّه، و لا يخافون مخوفا فوق ما يخافون من عذاب اللّه و الحجب عنه. و ذلك لعلمهم بالمرجوّ و المخوف هناك.

( . شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 450 - 452)

ترجمه شرح ابن میثم

407- امام (ع) فرمود:

إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا- إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا- وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا- فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ- وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ- وَ رَأَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا- وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً- أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ وَ سَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ- بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا- وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ هُمْ بِهِ قَامُوا- لَا يَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ- وَ لَا مَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ

ترجمه

«دوستان خدا كسانى هستند كه به باطن دنيا نگاه كنند، آن گاه كه مردم به ظاهر آن مى نگرند و به پايان آن بپردازند، وقتى كه مردم به وضع حاضر آن مشغولند، پس نابود مى سازند آنچه را كه مى ترسند آنها را نابود سازد، و ترك مى كنند آنچه را كه مى دانند آنها را ترك خواهد كرد، و مى بينند كه بهره بردارى فراوان ديگران از دنيا، كم بهره بردن است و دريافتن دنيا توسط ايشان، از دست دادن آخرت است، آنان با آنچه مردم در صلحند دشمن، و با آنچه مردم با آن دشمنند در صلح مى باشند. به وسيله ايشان كتاب آسمانى شناخته شده و به وسيله كتاب آنها شناخته شدند، و به وسيله آنها كتاب پايدار، و به وسيله كتاب آنها جاودانه شدند، اميدى بالاتر از اميدشان و ترسى بيشتر از ترس ايشان قابل تصوّر نيست».

شرح

امام (ع) دوستان خدا را به وسيله ده صفت مشخّص كرده است:

1- آنان به باطن و حقيقت دنيا و هدف حكمت الهى از پيدايش دنيا مى نگرند و در نتيجه مطابق آگاهى خود عمل مى كنند، در موقعى كه مردم به ظاهر آن يعنى به آرايش و اندوخته هاى دنيا توجّه دارند.

2- و به پايان دنيا مشغولند يعنى آنچه را كه خداوند مقابل چشمشان، به عنوان هدف اصلى و نتيجه آمادگى از دنيا قرار داده است كه همان اجر و مزد و خوشنودى خدا مى باشد، آن گاه كه مردم به وضع حاضر و لذّات موجود دنيا سرگرمند.

3- آنچه را كه از دنيا ممكن بود باعث نابودى آنها شود، آنها نابود ساخته اند، يعنى نفس امّاره اى را كه مى ترسيدند بر آنها غلبه كرده و بر عقلشان چيره شود و در نتيجه باعث مرگ و نابودى آنها در آخرت گردد. و احتمال دارد كه مقصود- به صورت استعاره- همان اندوخته هاى دنيا باشد كه باعث نابودى انسان مى گردند، و گويى از آن جهت كه آنان دنيا را ترك كرده و به آن توجّهى ندارند، دنيا در نزد آنها مرده و فراموش شده است.

4- و ترك مى كنند از دنيا آنچه را كه مى دانند سرانجام آنها را ترك خواهد كرد، يعنى همان زيب و زيور دنيا كه با مردن ايشان آنها را ترك خواهد گفت. من در هر دو مورد براى بيان جنس است.

5- بهره فراوان ديگران را از دنيا كم بهرگى، و دريافت آنها را از دنيا، از دست دادن مى دانند، يعنى كم بهرگى از خير آخرت و از دست دادن آن، از آن رو كه دريافت دنيا و بهره زياد از آن چنين نتيجه اى را دارد.

6- با آنچه مردم سازش دارند، يعنى با دنيا، دشمن، و با آنچه مردم آن را دشمن مى دارند يعنى آخرت، در صلح و سازشند.

7 و 8- به وسيله ايشان كتاب دانسته شد، چون ايشان كتاب را پاسدارى و تفقّه مى كنند و به ديگران مى آموزند، و به وسيله كتاب ايشان شناخته شدند به دليل شهرتشان به وسيله آن در نزد مردم.

9- وسيله آنها كتاب پايدار ماند، يعنى احكام كتاب در بين مردم برقرار ماند و مردم به آن احكام عمل كردند، و همچنين به وسيله كتاب آنها جاودانه شدند يعنى با اجراى اوامر، و نواهى و آنچه سزاوار ايشان بود. و احتمال دارد كه مقصود استوارى ايشان در امر معاش و معاد به بركت قرآن باشد.

10- اميدى بالاتر از اميدى كه به پاداش الهى دارند، و خوفى بالاتر از خوفى كه از عذاب خدا و دورى از او دارند، وجود ندارد از آن رو كه اينان يقين به آن اميد و ترس در آن عالم دارند.

( . ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 762 - 764)

شرح مرحوم مغنیه

426- إنّ أولياء اللّه هم الذين نظروا إلى باطن الدّنيا إذا نظر النّاس إلى ظاهرها، و اشتغلوا بآجلها إذا اشتغل النّاس بعاجلها، فأماتوا منها ما خشوا أن يميتهم، و تركوا منها ما علموا أنّه سيتركهم، و رأوا استكثار غيرهم منها استقلالا. و دركهم لها فوتا. أعداء ما سالم النّاس، و سلم ما عادى النّاس. بهم علم الكتاب و به علموا. و بهم قام الكتاب و به قاموا. لا يرون مرجوّا فوق ما يرجون، و لا مخوفا فوق ما يخافون.

المعنى

تقدم الكلام عن الأولياء و الأتقياء مكررا في الخطب و الرسائل و الحكم السابقة، و عاد الإمام الى الحديث عنهم، كما هو دأب الدعاة الناصحين، عسى أن يصادفوا أذنا واعية بالتكرار و الإعادة. و ذكر الإمام من أوصافهم ما يلي: 1- (هم الذين نظروا الى باطن الدنيا اذا نظر الناس الى ظاهرها) للدنيا ظاهر و باطن، ظاهر خادع كاذب من نظر اليه وحده شغل به قلبه، و انصرف عن آخرته و مصيره، و من نظر الى باطنها و واقعها اتخذها وسيلة الى سعادته الأبدية تماما كما فعل أولياء اللّه و أحبابه.

2- (و اشتغلوا بآجلها إلخ).. الهاء في آجلها تعود لفظا الى الدنيا، و معنى الى الآخرة، لأنها تأتي عقب الدنيا، و المعنى ان الصلحاء لا يتنافسون على الدنيا، و لا يثيرون من أجلها الحروب، بل يعملون بالمثل السائر «دع مئة زهرة تتفتح».

3- (أماتوا منها ما خشوا أن يميتهم) كالطمع و الجشع، و الحقد و النفاق.

4- (تركوا منها ما علموا انه سيتركهم) كل ما زاد عن حاجتك فأنت تاركه لغيرك لا محالة، و هو أيضا تاركك بطبيعة الحال، لأنك لا تنفق منه شيئا، و إذن فعلام تلهث في طلبه اللهم إلا إذا أردت به وجه اللّه و خدمة عياله و عباده، ليكون لك ذخرا و أجرا كريما.

5- (رأوا استكثار غيرهم منها استقلالا، و دركهم لها فوتا) عاينوا أن الإنسان- في الأغلب- كلما كثر ماله قلّ خيره، و كلما أدرك شيئا من دنياه فاته الكثير من دينه. و بكلمة كلما أسرف في الماديات ازداد بعدا عن الروحيات.

6- (أعداء ما سالم الناس إلخ).. المترفون يعادون الحق، لأنه حرب على أطماعهم، و الأولياء يناصرون الحق، لأنه لا نصير لهم سواه. و المترفون يناصرون الباطل و الضلال، لأنه يشبع أهواءهم و رغباتهم، و الأولياء حرب عليه و عليهم.

7- (بهم علم الكتاب و به علموا) استمدوا علمهم من كتاب اللّه، و أذاعوه على الناس (و بهم قام الكتاب) أي أقاموا الدليل القاطع على صدقه و حجته (و به قاموا) أي عملوا. و بالاختصار: ان العالم حقا و واقعا هو الذي تعلّم و علّم و عمل. و هذه هي خلة المؤمن الولي، و العالم التقي.

8- (لا يرون مرجوا إلخ).. لا يرجون شيئا إلا الصفح و الرحمة من اللّه و لا يخافون إلا من سخطه و عذابه. و تقدم في الحكمة 80: «لا يرجونّ أحد منكم إلا ربه، و لا يخافنّ إلا ذنبه». و الخوف من اللّه رقيب الأعمال، أما رجاء الرحمة من اللّه فنعم الشفيع الى رضوانه، و الويل كل الويل لمن ظن باللّه ظن السوء: الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً- 6 الفتح.

( . فی ضلال نهج البلاغه، ج 4، ص 466 و 467)

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

(411) و قال عليه السّلام: إنّ أولياء اللَّه هم الّذين نظروا إلى باطن الدّنيا إذا نظر النّاس إلى ظاهرها، و اشتغلوا باجلها إذا اشتغل النّاس بعاجلها، فأماتوا منها ما خشوا أن يميتهم، و تركوا منها ما علموا أنّه سيتركهم، و رأوا استكثار غيرهم منها استقلالا، و دركهم لها فوتا، أعداء ما سالم النّاس، و سلم ما عادى النّاس، بهم علم الكتاب و به علموا، و بهم قام الكتاب و [هم ] به قاموا، لا يرون مرجوّا فوق ما يرجون، و لا مخوفا فوق ما يخافون.

المعنى

قال الشارح المعتزلي: هذا يصلح أن تجعله الامامية شرح حال الأئمة المعصومين على مذهبهم لقوله: فوق ما يرجون بهم علم الكتاب و به علموا، و أمّا نحن فنجعله حال العلماء العارفين.. أقول: ما تبادر إلى فكره من إمام كلامه عليه السّلام إلى شرح حال الأئمة المعصومين عليهم السّلام حق لا يصحّ العدول عنه، و هو معترف بوجود هذه الصفات و الألقاب فيهم عليهم السّلام فيا ليت عرّف أعيان و أشخاص بعض العارفين و الأولياء غيرهم عليهم السّلام ممّن حازوا هذه الصّفات حتّى نعرفهم و ندرس حالهم، و لو كان قد عرفهم لعرّفهم و لم يكتف بوصفهم العام و ذكرهم على وجه الابهام، و أين اولئك و كم عددهم

الترجمة

فرمود: براستى أولياء خدا هم آن كسانند كه درون دنيا را نگرانند در آن گاه كه مردم بظاهر فريبايش چشم دارند، و به آينده و سرانجام مشغولند در حالى كه مردم بنقد دنيا سرگرم و در تلاشند، اولياء حق آنچه از دنيا را كه مايه هلاك آنها است چون نفس أمّاره و هوا نابود مى سازند و خود را رها مى نمايند، و آنچه از دنيا كه از آنها جدا ميشوند وامى نهند و بدان زهد مى ورزند و مى دانند هر آنچه از دنيا را كه دنياطلبان فزون مى دانند و افزون مى خواهند اندك و ناچيز است، و رسيدن بدان فوت سعادت و نجاتست، اولياء خدا دشمن آنچه هستند كه مردم دنياطلب با آن در سازشند و سازگارند با هر كه دشمن مردم دنيادار است، بوجود آنها قرآن خدا دانسته شود و بنشانه هاى قرآنى آنها شناخته شوند، كتاب خداى تعالى بوجود آنان برپا است و آنها هستند كه بأحكام آن قيام كنند، اميدوارترى از اميد مقدّس آنان نيست و بيمناكترى از آنچه در بيم آنند وجود ندارد.

( . منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج 21، ص 508 و 509)

شرح لاهیجی

(461) و قال (- ع- ) انّ اولياء اللّه هم الّذين نظروا الى باطن الدّنيا اذا نظر النّاس الى ظاهرها و اشتغلوا باجالها اذا اشتغل النّاس بعاجلها فاماتوا منها ما خشوا ان يميتهم و تركوا منها ما علموا انّه سيتركهم و راوا استكثار غيرهم منها استقلالا و دركهم لها فوتا اعداء ما سالم النّاس و سلم ما عادى النّاس بهم علم الكتاب و به علموا و بهم قام الكتاب و به قاموا لا يرون مرجوّا فوق ما يرجون و لا مخوفا فوق ما يخافون يعنى و گفت (- ع- ) كه بتحقيق دوستان خدا كسانى باشند كه نگاه كنند بسوى باطن دنيا در وقتى كه نگاه ميكنند مردمان بسوى ظاهر دنيا و مشغول باشند بروز اخر دنيا كه اخرت باشد در وقتى كه مشغول باشند مردمان بامروز دنيا پس بميرانند از دنيا آن چه را كه مى ترسند كه بميراند ايشان را از خواهشهاى نفس امّاره و واگذارند از دنيا آنچه را كه مى دانند كه زود وا مى گذارد ايشان را از متاع دنيا و مى بينند بسيار گرديدن غير خود را از متاع دنيا اندك گرديدن و دريافتن مر دنيا را نيافتن باشند دشمنان چيزى كه خوش باشند مردمان بان و خوش باشند با چيزى كه دشمن باشند مردمان بان بسبب ايشان دانسته شود كتاب خدا و بسبب كتاب خدا دانسته شوند ايشان و بايشان بر پا باشند تفسير كتاب خدا و بكتاب خدا بر پا باشد عبادت ايشان نه بينند اميد داشته را بالاتر از آن چه ايشان اميد دارند كه خدا باشد و نه ترسيده شده را بالاتر از آن چه ايشان مى ترسند كه خدا باشد

( . شرح نهج البلاغه نواب لاهیجی، ص 330)

شرح ابن ابی الحدید

441 وَ قَالَ ع:إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا- إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا- وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا- فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ- وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ- وَ رَأَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا- وَ دَرْكَهُمْ لَهَا فَوَاتاً- أَعْدَاءٌ لِمَا سَالَمَ النَّاسُ وَ سَلْمٌ لِمَنْ عَادَى النَّاسُ- بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ عُلِمُوا- وَ بِهِمْ قَامَ كِتَابُ اللَّهِ تَعَالَى وَ بِهِ قَامُوا- لَا يَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ- وَ لَا مَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ هذا يصلح أن تجعله الإمامية- شرح حال الأئمة المعصومين على مذاهبهم- لقوله فوق ما يرجون بهم علم الكتاب و به علموا- و أما نحن فنجعله شرح حال العلماء العارفين- و هم أولياء الله الذين ذكرهم ع- لما نظر الناس إلى ظاهر الدنيا و زخرفها- من المناكح و الملابس و الشهوات الحسية- نظروا هم إلى باطن الدنيا- فاشتغلوا بالعلوم و المعارف و العبادة و الزهد- في الملاذ الجسمانية- فأماتوا من شهواتهم و قواهم المذمومة- كقوة الغضب و قوة الحسد ما خافوا أن يميتهم- و تركوا من الدنيا اقتناء الأموال- لعلمهم أنها ستتركهم- و أنه لا يمكن دوام الصحبة معها- فكان استكثار الناس من تلك الصفات استقلالا عندهم- و بلوغ الناس لها فوتا أيضا عندهم- فهم خصم لما سالمه الناس من الشهوات- و سلم لما عاداه الناس من العلوم و العبادات- و بهم علم الكتاب- لأنه لولاهم لما عرف تأويل الآيات المتشابهات- و لأخذها الناس على ظواهرها فضلوا و بالكتاب علموا- لأن الكتاب دل عليهم و نبه الناس على مواضعهم- نحو قوله إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ- . و قوله هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ- . و قوله وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً- . و نحو ذلك من الآيات التي تنادي عليهم- و تخطب بفضلهم- و بهم قام الكتاب- لأنهم قرروا البراهين على صدقه و صحة وروده من الله تعالى- على لسان جبريل ع و لولاهم لم يقم على ذلك دلالة للعوام- و بالكتاب قاموا أي باتباع أوامر الكتاب و آدابه قاموا- لأنه لو لا تأدبهم بآداب القرآن و امتثالهم أوامره- لما أغنى عنهم علمهم شيئا بل كان وباله عليهم- ثم قال إنهم لا يرون مرجوا فوق ما يرجون- و لا مخوفا فوق ما يخافون- و كيف لا يكونون كذلك- و مرجوهم مجاورة الله تعالى في حظائر قدسه- و هل فوق هذا مرجو لراج- و مخوفهم سخط الله عليهم و إبعادهم عن جنابه- و هل فوق هذا مخوف لخائف

( . شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) ج 20، ص 77 و 78)

شرح نهج البلاغه منظوم

[423] و قال عليه السّلام:

ألا إنّ أولياء اللّه هم الّذين نظروا إلى باطن الدّنيا إذا نظر النّاس إلى ظاهرها، و اشتغلوا باجلها إذا اشتغل النّاس بعاجلها، فأماتوا منها ما خشوا أن يميتهم، و تركوا منها ما عملوا أنّه سيتركهم، و رأوا استكثار غيرهم منها استقلالا، وّ دركهم لها فوتا، أعداء ما سالم النّاس، و سلم ما عادى النّاس، بهم علم الكتّاب و به علموا، و بهم قام الكتاب و به قاموا، لا يرون مرجوّا فوق ما يرجون، و لا مخوفا فوق ما يخافون.

ترجمه

براستى كه دوستان خداى آنانند كه هنگامى كه مردم بظاهر جهان نگريستند آنها باطن آن را ديدند، و دل بزيور و زيبش نباختند، و پايان كارش را سرگرم شدند، بهنگامى كه مردم بامروز آن شيفته و سرگرم گرديدند. آنها مى ميرانند از دنيا چيزى را كه مى ترسيدند آن چيز آنها را بميراند (هوا و هوس را كنارى زده باطاعت و فرمان بردارى از خدا كوشيده، و زنده جاويد شدند) و واگذاردند آنچه را كه مى دانند آنها را واگذار خواهد كرد (دار باقى را بر دار فانى ترجيح نهادند) و مى بينند كه بسيار بهره گرفتن ديگران از جهان كمتر بهره گرفتن، و بدست آوردنش آن را از كف نهادن است، و بدانچه كه مردم با آن دشمنند آنان آشنا، و بدانچه كه مردم با آن آشنايند دشمنند، بواسطه آنها كتاب فهميده شد، آنها نيز بواسطه قرآن شناخته شدند، قرآن بواسطه كوششهاى آنان بر پاى داشته شده، آنها نيز بواسطه قرآن پايدار ماندند، ما فوق آنچه اميد و آرزو دارند، اميد و آرزوئى ندارند، و ما فوق آنچه از آن بيمناكند بيمناك نيستند (فقط و فقط در جهان آفرينش اميد و آرزويشان بخدا است، و ترس شان از عذاب است و بس).

نظم

  • كسانى كه خدا را دوستانندگروه و زمره از مؤمنانند
  • در آن هنگام كه مردم جهان راپسنديدند و بگزيدند آن را
  • هم آنان باطن آن را بديدندز زيب و زيورش دامن كشيدند
  • جهان را مردمان چون لعبتى مستبديدند و بدادندش دل از دست
  • ولى ديدندش آنان پير زالى استسر او سايه زود انتقالى است
  • كشانيدند از آن خود را كنارىنه بگرفتند از خاكش غبارى
  • بدان چيزى كه گيتى خلق گيردبخود هر كس پسندد زان بميرد
  • ز خويش آن چيز را كشتند و راندنددل از دست هوس بيرون كشاندند
  • بدست نفس اگر مردم اسيراندهم آنان بر نفوس خود اميراند
  • بگيتى هر چه بايد واگذارندگذارند و بدان ميلى ندارند
  • جهان زشتىّ خود را كرده تشريحبدنيا آخرت دادند ترجيح
  • شده جوياى سهم و سود سرشارز كم بسيار را گشته خريدار
  • چو ديدند آنكه گيتى دادن از دستهمان دادن بدست آوردنش هست
  • ز همّت در درونها تخم كشتندبه آسانى و را از دست هشتند
  • ز تقوا و عمل مردم جدايندبآن اينها انيس و آشنايند
  • بدنيا مردمان گر دوستانندهم آنان دور و با آنان دشمنانند
  • كتاب و حكم و دستور الهىبكار افتاده از آنان كماهى
  • نشانشان جمله از مردم هويدا استوز آنان پايه قرآن سر پا است
  • اساس شرع را در كار و كوش اندز بيم نار در جوش و خروش اند
  • بدرگاه خدا امّيدوارندبدل بيمى بجز از وى ندارند
  • بهر جا هر كسى گر آرزومندندارند آرزو جز از خداوند
  • هميشه گرم در كار ثواب اندو حال اين بوحشت از عذاب اند

( . شرح نهج البلاغه منظوم، ج 10، صفحه ی 207 و 209)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

حکمت 443 نهج البلاغه : روش برخورد با مردم

حکمت 443 نهج البلاغه به روش برخورد با مردم اشاره می کند.
No image

حکمت 436 نهج البلاغه : ارزش تداوم کار

حکمت 436 نهج البلاغه به موضوع "ارزش تداوم کار" اشاره می کند.
No image

حکمت 74 نهج البلاغه : دنيا شناسى

حکمت 74 نهج البلاغه به موضوع "دنيا شناسى" می پردازد.
No image

حکمت 114 نهج البلاغه : استفاده از فرصت ها

حکمت 114 نهج البلاغه موضوع "استفاده از فرصت‏ها" را بیان می کند.
No image

حکمت 11 نهج البلاغه : آيين دوست يابى

حکمت 11 نهج البلاغه موضوع "آيين دوست يابى" را مطرح می کند.
Powered by TayaCMS