خطبه 192 نهج البلاغه بخش 15 : علل نكوهش و سقوط كوفيان

خطبه 192 نهج البلاغه بخش 15 : علل نكوهش و سقوط كوفيان

موضوع خطبه 192 نهج البلاغه بخش 15

متن خطبه 192 نهج البلاغه بخش 15

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 192 نهج البلاغه بخش 15

علل نكوهش و سقوط كوفيان

متن خطبه 192 نهج البلاغه بخش 15

لوم العصاة

أَلَا وَ إِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللَّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْكُمْ بِأَحْكَامِ الْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ امْتَنَ عَلَى جَمَاعَةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ فِيمَا عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هَذِهِ الْأُلْفَةِ الَّتِي يَنْتَقِلُونَ فِي ظِلِّهَا وَ يَأْوُونَ إِلَى كَنَفِهَا بِنِعْمَةٍ لَا يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَةً لِأَنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَنٍ وَ أَجَلُّ مِنْ كُلِّ خَطَرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً وَ بَعْدَ الْمُوَالَاةِ أَحْزَاباً مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا بِاسْمِهِ وَ لَا تَعْرِفُونَ مِنَ الْإِيمَانِ إِلَّا رَسْمَهُ تَقُولُونَ النَّارَ وَ لَا الْعَارَ كَأَنَّكُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تُكْفِئُوا الْإِسْلَامَ عَلَى وَجْهِهِ انْتِهَاكاً لِحَرِيمِهِ وَ نَقْضاً لِمِيثَاقِهِ الَّذِي وَضَعَهُ اللَّهُ لَكُمْ حَرَماً فِي أَرْضِهِ وَ أَمْناً بَيْنَ خَلْقِهِ وَ إِنَّكُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَيْرِهِ حَارَبَكُمْ أَهْلُ الْكُفْرِ ثُمَّ لَا جَبْرَائِيلُ وَ لَا مِيكَائِيلُ وَ لَا مُهَاجِرُونَ وَ لَا أَنْصَارٌ يَنْصُرُونَكُمْ إِلَّا الْمُقَارَعَةَ بِالسَّيْفِ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَكُمْ وَ إِنَّ عِنْدَكُمُ الْأَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ اللَّهِ وَ قَوَارِعِهِ وَ أَيَّامِهِ وَ وَقَائِعِهِ فَلَا تَسْتَبْطِئُوا وَعِيدَهُ جَهْلًا بِأَخْذِهِ وَ تَهَاوُناً بِبَطْشِهِ وَ يَأْساً مِنْ بَأْسِهِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ إِلَّا لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِي وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِي أَلَا وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الْإِسْلَامِ وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَ أَمَتُّمْ أَحْكَامَهُ

ترجمه مرحوم فیض

قسمت دوازدهم خطبه

52- آگاه باشيد شما (بعد از عزّت و بزرگوارى كه بر اثر گرويدن به شريعت حضرت خير الأنام يافتيد) دستهاتان را از ريسمان طاعت و پيروى رهانيديد (از خدا و رسول اعراض و دورى نموديد) و در حصار خدا كه به اطراف شما كشيده شده بود بوسيله حكمهاى جاهليّت (عادات پيش از اسلام) رخنه كرديد (از امام و پيشواى خود فرمان نبرده بر اثر آن دنيا و آخرت خويش را بر باد داديد)

و خداوند سبحان بر اين امّت منّت نهاد (بدون رنج نعمت بايشان ارزانى داشت) در ريسمان اين الفت و مهربانى كه بين آنها بست- الفتى كه در سايه آن وارد ميشوند، و در كنار آن قرار مى گيرند- به نعمتى (دينى كه موجب الفت است) كه كسى از آفريدگان بهاى آنرا نمى داند، زيرا بهاى الفت و مهربانى با يكديگر از هر بهايى افزونتر و از هر بزرگى بزرگتر است (چون با الفت و يگانگى سعادت و نيكبختى دنيا و آخرت بدست مى آيد). 53 و بدانيد شما بعد از هجرت (از نادانى و گمراهى به دانائى و رستگارى دوباره بر اثر عصبيّت و گردنكشى و دشمنى با يكديگر و بر پا كردن فتنه و آشوب) اعراب (و باديه نشينان نادانى و گمراهى) شديد، و بعد از دوستى (گرد آمدن با هم) گروه گروه (مخالف و دشمن يكديگر) گرديديد، با اسلام علاقه و ارتباطى نداريد مگر بنام آن، و از ايمان نمى شناسيد مگر نشان آنرا (فقط به زبان شهادتين مى گوئيد، ولى از احكام اسلام چيزى فرا نگرفته و به حقيقت ايمان پى نبرده ايد) 54 مى گوئيد به آتش مى رويم و به ننگ تن نمى دهيم (مثل النّار و لا العار را كسانيكه زير بار ذلّت و خوارى نمى روند مى گويند، اگر در باره حقّ گفته شود نيكو است، و اگر در باره باطل گفته شود نادرست است، و چون غرض اهل كوفه اگر خطاب با ايشان باشد، يا غرض آنها و اهل شام اگر خطاب عامّ باشد، فتنه و آشوب و مخالفت با دستور اسلام بود، امام عليه السّلام در سرزنش آنان مى فرمايد:) مانند آنست كه شما مى خواهيد اسلام را از صورتيكه هست وارونه نمائيد (از بين ببريد همانطور كه كفّار و منافقين و دشمنان در صدد از بين بردن آن هستند) با دريدن پرده احترام و شكستن پيمان (عمل نكردن به احكام و شرائط) آن، چنان پيمانى كه خداوند آنرا براى شما در زمين خود پناه (از دخول دشمنان و تسلّط بر شما) و در بين آفريدگانش (براى رفع اضطراب و نگرانى آنها سبب) ايمنى و آسايش قرار داده (تا هر گاه جهانيان در هر كار بيچاره شده و از هر راه وا ماندند به پيمان اسلام يعنى به احكام و دستور آن توجه كرده از آنها پيروى كنند) 55 و شما (با داشتن چنين آئينى) اگر بغير اسلام پناه ببريد (به دليرى و بسيارى جمعيّت و خويشان اعتماد كرده از احكام آن پيروى ننموده دستورش را محترم نشماريد) كفّار با شما مى جنگند، و جبرائيل و ميكائيل و مهاجرين و انصار نيستند كه شما را يارى كنند (چنانكه در زمان حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله يارى مى كردند) مگر با شمشير زد و خورد كنيد تا خداوند بين شما حكم فرمايد (غلبه و فيروزى را نصيب كدام قرار دهد). 56 و مثلها و داستانها (ى پيشينيان) از عذاب خدا و بلاها و سختيهاى او كه (دلها را) كوبنده و بدرد آورنده است و از روزگارها (ى خشم) و پيشآمدهاى (علاج ناپذير) او در دسترس شما است (در قرآن كريم سرگذشت قوم نوح و عاد و ثمود و ديگران را بيان فرموده است) پس (رسيدن) عذاب او را دير مپنداريد از جهت نادانى به مؤاخذه و سهل انگاشتن سخت گيرى او، و نرسيدن بعذاب او (زيرا حكمت الهيّه اقتضاء دارد كه عذاب گناهكاران را تأخير اندازد تا نيكان توبه و بازگشت نمايند و ستمگران شقاوت خود را بيشتر آشكار سازند)

57 و خداوند سبحان گذشتگان را از رحمت خود دور نكرده مگر بجهت ترك نمودن ايشان امر بمعروف و نهى از منكر را (يكديگر را بكار پسنديده وادار نكرده و از كار ناشايسته باز نداشتند) پس خداوند نفهمها را از جهت گناه كردن و خردمندان را از جهت نهى از منكر نكردن لعن فرمود (از رحمت خود دور كرده بعذاب سخت گرفتارشان نمود).

قسمت سيزدهم خطبه

58 آگاه باشيد رشته اسلام را گسيختند (با عصبيّت و گردنكشى الفت و دوستى را پشت سر انداخته با يكديگر دشمنى نموديد) و حدود آنرا معطّل كرديد (بوظائف آن عمل ننموديد) و احكام آنرا (كه بزرگتر و مهمتر از همه آنها امر بمعروف و نهى از منكر است) از بين برديد

ترجمه مرحوم شهیدی

همانا شما رشته فرمانبردارى را از گردن گشاديد و به داوريهاى دوران جاهليت رضا داديد، در دژ خدايى كه پيرامونتان بود رخنه نهاديد. همانا خداى سبحان بر جماعت اين امّت- مسلمان- منّت نهاد و به الفت آنان را با يكديگر پيوند داد، پيوندى كه در سايه آن بچمند، و در پناه آن بيارمند. در نعمتى كه هيچ يك از آفريدگان بهايى نداند براى آن. چه آن نعمت از هر بهايى برتر است و از هر رتبت و منزلتى گرانقدرتر. و بدانيد كه شما پس از هجرت- و ادب آموختن از شريعت- به- خوى- باديه نشينى بازگشتيد و پس از پيوند دوستى دسته دسته شديد. با اسلام جز به نام آن بستگى نداريد و از ايمان جز نشان آن را نمى شناسيد. مى گوييد به آتش- مى سوزيم- و ننگ را- نمى توزيم- . گويا مى خواهيد اسلام را واژگون كنيد با پرده حرمتش را دريدن، و رشته برادرى دينى را بريدن. پيمانى كه خدايش براى شما در زمين خود پناهگاه و جاى امن فرمود، و موجب ايمنى آفريده هايش نمود، و اگر شما به چيزى جز اسلام پناه برديد، كافران با شما پيكار خواهند كرد، آن گاه نه جبرئيل ماند و نه ميكائيل، و نه مهاجران و نه انصار كه شما را يارى كند. جز تيغ بر يكديگر زدن نبود تا خدا ميان شما داورى كند. و همانا نمونه ها و داستانها در دسترس شماست- از گذشتگان- و عذاب خدا و سختيهاى او- كه رسيد به آنان- ، و روزهايى- كه عذابشان كرد- و آسيبهاى سخت او- كه به آنان فرود آورد- . پس وعده عذاب او را دير مى انگاريد، به عذر آنكه نمى دانيد در چنگ او گرفتاريد. و با انتقام او را سبك شمردن، و از كيفر او ايمن بودن كه همانا خداى سبحان- مردم- دوران گذشته را كه پيش از شمايند از رحمت خود دور نفرمود، جز براى آنكه امر به معروف را واگذاشتند، و مردمان را از منكر باز نداشتند. پس خدا بيخردان- آنان را- لعنت كرد به خاطر نافرمانى كردن، و خردمندان را به گناه ديگران را از نافرمانى مانع نبودن. هان بدانيد كه شما رشته- پيوند با- اسلام را گسستيد، و حدود آن را شكستيد، و احكام آن را كار نبستيد.

ترجمه مرحوم خویی

آگاه باشيد بدرستى كه شما بتحقيق افشانده ايد دستهاى خود را از ريسمان اطاعت و بالمرّه اعراض كرده ايد از آن، و خراب نموده ايد حصار خدا را كه زده شده است بر شما با أحكام جاهليّت، و بدرستى خداى تبارك و تعالى منّت نهاده بر جماعت اين امّت در آنچه منعقد ساخته در ميان ايشان از ريسمان اين الفت، چنان الفتى كه بر مى گردند در سايه آن، و نازل ميشوند در پناه گاه آن با نعمتى كه نمى شناسد احدى از مخلوقان قيمت آن را، از جهت اين كه آن افزونتر است از هر بهائى، و بزرگتر است از هر منزلت و مزيّتى.

و بدانيد بدرستى كه شما گرديديد بعد از مهاجرت و معرفت برسومات و آداب شريعت مثل عربان باديه نشين بى معرفت، و بعد از دوستى و موالاة طوايف مختلفه متعلّق نمى شويد از اسلام مگر اسم آن را، و نمى شناسيد از ايمان مگر رسم آن را مى گوئيد: النار و لا العار، داخل آتش بشويد قبول ننگ و عار ننمائيد گويا كه مى خواهيد برگردانيد اسلام را بر روى آن بجهت هتك احترام آن، و بجهت شكستن پيمان آن چنان اسلامى كه نهاده است آن را خداى تعالى براى شما حرم در زمين خود، و ايمنى در ميان خلقان خود.

و بدرستى كه اگر شما ملتجى بشويد بسوى غير آن يعنى اگر اعتماد نمائيد بر غير دين اسلام محاربه مى كنند با شما كفّار، بعد از آن نه جبرئيل است و نه ميكائيل و نه مهاجرين و نه انصار كه نصرت كنند شما را مگر كوفتن يكديگر با شمشير آبدار تا آنكه حكم كند خداوند متعال در ميان شما.

و بدرستى كه در نزد شما است داستانها از شدّت عذاب خدا و عقوبات كوبنده أو و روزهاى سخت او و واقعه هاى نكال او، پس بعيد نشماريد وعده عذاب او را از جهت جهالت شما بمؤاخذه او، و از جهت استخفاف بعنف و سطوت او، و از جهت نوميدى از عذاب او.

پس بدرستى كه خداوند لعنت نفرمود قرنهاى گذشته را مگر بجهت ترك كردن ايشان امر بمعروف و نهى از منكر را، پس لعنت كرده خدا سفيهان را بجهت ارتكاب معصيتها، و دانايان را بجهت ترك نهى كردن از مناهى، آگاه باشيد بدرستى كه شما بريديد بند محكم اسلام را، و معطل كرديد حدّهاى نظام او را و فانى نموديد و باطل كرديد أحكام او را

شرح ابن میثم

أَلَا وَ إِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ- وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللَّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْكُمْ بِأَحْكَامِ الْجَاهِلِيَّةِ- فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ امْتَنَّ عَلَى جَمَاعَةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ- فِيمَا عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هَذِهِ الْأُلْفَةِ- الَّتِي يَنْتَقِلُونَ فِي ظِلِّهَا وَ يَأْوُونَ إِلَى كَنَفِهَا- بِنِعْمَةٍ لَا يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَةً- لِأَنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَنٍ وَ أَجَلُّ مِنْ كُلِّ خَطَرٍ- وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً- وَ بَعْدَ الْمُوَالَاةِ أَحْزَاباً- مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا بِاسْمِهِ- وَ لَا تَعْرِفُونَ مِنَ الْإِيمَانِ إِلَّا رَسْمَهُ- تَقُولُونَ النَّارَ وَ لَا الْعَارَ- كَأَنَّكُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تُكْفِئُوا الْإِسْلَامَ عَلَى وَجْهِهِ- انْتِهَاكاً لِحَرِيمِهِ وَ نَقْضاً لِمِيثَاقِهِ الَّذِي وَضَعَهُ اللَّهُ لَكُمْ- حَرَماً فِي أَرْضِهِ وَ أَمْناً بَيْنَ خَلْقِهِ- وَ إِنَّكُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَيْرِهِ حَارَبَكُمْ أَهْلُ الْكُفْرِ- ثُمَّ لَا جَبْرَائِيلُ وَ لَا مِيكَائِيلُ- وَ لَا مُهَاجِرُونَ وَ لَا أَنْصَارٌ يَنْصُرُونَكُمْ- إِلَّا الْمُقَارَعَةَ بِالسَّيْفِ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَكُمْ- وَ إِنَّ عِنْدَكُمُ الْأَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ اللَّهِ وَ قَوَارِعِهِ- وَ أَيَّامِهِ وَ وَقَائِعِهِ- فَلَا تَسْتَبْطِئُوا وَعِيدَهُ جَهْلًا بِأَخْذِهِ- وَ تَهَاوُناً بِبَطْشِهِ وَ يَأْساً مِنْ بَأْسِهِ- فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ- إِلَّا لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ- فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِي وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِي أَلَا وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الْإِسْلَامِ- وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَ أَمَتُّمْ أَحْكَامَهُ

اللغة

الخطر: المنزلة و القدر. و الأعراب: سكّان البادية. و إكفاء الإناء: قلبه لوجهه. و انتهاك الحرمة: أخذها بما لا يحلّ. و المقارعة: المضاربة.

المعنی

ثمّ عقّب بتوبيخهم على قلّة طاعتهم، و استعار لفظ الحبل لما نظم بينهم من طاعتهم للّه و رسوله، و كنّى بوصف نفض الأيدى عن خروجهم من الطاعة و شدّة إطراحهم لها بكثير من أفعالهم، و كذلك استعار لفظ الحصن للإسلام و وجه المشابهة كونه حافظا لهم من أعدائهم الظاهرة و الباطنة كالحصن المضروب على أهله، و رشّح بذكر المضروب، و كذلك استعار لفظ الثلم لكسرهم الإسلام بأحكامهم الجاهليّة و مخالفتهم لكثير من أحكامه و نفّر عن تلك المخالفة بما يستلزمه من ذلك الثلم.

و قوله: و إنّ اللّه سبحانه قد امتنّ. إلى قوله: كلّ خطر.

و قوله: و إنّ اللّه سبحانه قد امتنّ. إلى قوله: كلّ خطر. ترغيب في لزوم حبل الالفة و التمسّك به. و النعمة الّتي امتنّ اللّه تعالى بها في عقد حبل الالفة الّتي لا يعرف أحد لها قيمة هى الالفة نفسها باعتبار ما استلزمه من المنافع العظيمة و دفع المضارّ و علّل عدم معرفة الخلق لقيمتها بكونها أرجح من كلّ ثمن و أجلّ من كلّ خطر و هى صغرى قياس ضمير تقدير كبراه: و كلّ ما كان كذلك لم يعرف أحد قيمته، و صدق الصغرى ظاهر. إذ كانت تلك الالفة و الاجتماع على الدين سببا عظيما في استعدادهم لسعادتى الدنيا و الآخرة.

و قوله: و علموا. إلى قوله: بين خلقه.

و قوله: و علموا. إلى قوله: بين خلقه. توبيخ لهم بانتقالهم عن الأحوال و الأقوال الإسلاميّة إلى الأحوال الجاهليّة: أى قد صرتم بعد كونكم مهاجرين أعرابا، و لمّا كانت الأعراب أنقص رتبة من المهاجرين و أهل المدن لجفاهم و قسوتهم و بعدهم عن الفضائل النفسانيّة و تعلّمها و عن سماع ألفاظ الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مجالسته و اقتباس الآداب من أهل الحضارة كما قال تعالى الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً«» الآية لا جرم وبّخهم لصيرورتهم كذلك. و ليس كلّ الأعراب بالصفة المذكورة لقوله تعالى وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ«» الآية. و كونهم بعد الموالاة أحزابا فالأحزاب الفرق الّتي ينقسم لمحاربة الرسل و أوصيائهم و يجتمع لمخالفتهم و ظاهر أنّ هؤلاء كذلك لانفسامهم و تشعّبهم إلى ناكثين و مارقين و قاسطين و منافقين و محاربتهم له حتّى ليس لهم إذن جامع في الإسلام يتعلّقون به إلّا اسم الإسلام و لا يعرفون من الايمان إلّا رسمه و أثره و شعاره الظاهر بالشهادتين و حضور الصلاة دون الشرائط الحقّه و ما ينبغي له. و قولهم: النار و لا العار كلمة يقولها أهل الكبر و الأنفة من احتمال الأذى و الضيم لأنفسهم أو لقومهم في الاستنهاض إلى الفتنة. و النار و العار منصوبان بفعلين مضمرين تقديرهما ادخلوا النار و لا تحتملوا العار. ثمّ شبّههم في حالهم و قولهم ذلك بمن يقصد أن يقلّب الإسلام على وجهه، و كنّى بذلك عن إفساده كناية بالمستعار ملاحظة لشبههه بالإناء يقلب فيخرج ما فيه عن الانتفاع به، و وجه التشبّه المذكور أنّ أفعالهم المذكورة كأفعال من يقصد ذلك من أعداء الإسلام لإرادة إفساده.

و قوله: انتهاكا و نقضا.

و قوله: انتهاكا و نقضا. منصوبان على المفعول له و العامل قوله: تكفئوا، و يصلحان غايتين عقيب كلّ فعل نسبه إليهم يفسّرهما ذكرهما هاهنا، و ميثاقه ما اخذ عليهم فيه و أسلموا من جزئيّاته و هى الايمان الصادق باللّه و رسوله و ما جاء به من القوانين الشرعيّة. ثمّ وصف ذلك الميثاق بكون اللّه تعالى قد وضعه لهم حرما في أرضه يمنعهم من كلّ عدوّ و أمنا بين خلقه لمن دخله و أراد محلّ أمن فحذف المضاف أو تجوّز بلفظ الأمن في المأمن إطلاقا لاسم الحال على المحلّ.

و قوله: و إنّكم. إلى قوله: بينكم.

و قوله: و إنّكم. إلى قوله: بينكم. تحذير من الاعتماد على غير الإسلام و اللجأ إليه من شجاعة أو حميّة أو كثرة في قبيلة مع الخروج عن طاعة سلطان الإسلام و التفرّق فيه فإنّ ذلك يستلزم طمع الكفّار فيهم. و عدم نصرة الملائكة و المهاجرين و الأنصار حينئذ لهم إمّا لأنّ النصرة كانت مخصوصة بوجود الرسول و الاجتماع على طاعته و قد زالت بفقده أو لأنّها مشروطة بالاجتماع على الدين و الالفة فيه و الذبّ عنه و إذا التجئوا إلى غيره و حاربهم الكفّار لم يكن ناصر من الملائكة لعدم اجتماعهم على الدين، و لا من المهاجرين و الأنصار لفقدهم و هذا اللازم مخوف ينبغي أن يحذر منه فالملزوم و هو الالتجاء إلى غير الإسلام يجب أن يكون كذلك. و الضمير المضاف إليه في حريمه و ميثاقه يعود إلى الإسلام. و قال بعض الشارحين: الضمير في قوله يعود إلى اللّه و الأوّل أليق بسياق الكلام، و النصب في جبرئيل و ميكائيل على أنّهما اسمان ملاحظا فيهما التنكير و لذلك أتى عقيبهما بعد لا بالنكرتين، و ينصرونكم هو خبرها مفسّرا لمثله عقيب ما يكون منها.

و قوله: إلّا المقارعة بالسيف.

و قوله: إلّا المقارعة بالسيف. استثناء منقطع، و حكم اللّه الّذي جعله غاية للمقارعة هو إفاضة لصورة النصر على أحد الفريقين و الانقهار على الآخر.

و قوله: و إنّ عندكم الأمثال. إلى قوله: و وقائعه.

و قوله: و إنّ عندكم الأمثال. إلى قوله: و وقائعه. تذكير لهم بما ضرب اللّه لهم من الأمثال بالقرون الماضية و ما أصابهم من بأس اللّه و قوارعه و هى الدواهى العظام و أيّامه و هى كناية عن الأيّام الّتي أوقع بهم فيها عقوباته و بأسه حين استعدّوا لذلك بمعصيته و تهديد لهم بذلك إن خالفوا أمره.

و قوله: فلا تستبطئوا. إلى قوله: بأسه.

و قوله: فلا تستبطئوا. إلى قوله: بأسه. تهديد لهم أيضا و توعيد بقرب العقوبة على المعصية، و إطلاق لفظ الاستبطاء هنا مجاز لأنّ الاستبطاء للشي ء استبعاد لوقوعه مع انتظار وقوعه المستلزم لطلبه و طلب تحقيق الوعيد ليس من مقاصد العقلاء حتّى ينهون عنه لكن لمّا كان الإنسان إذا همّ بالمعصية قد يستبعد تحقيق الوعيد و قربه فيكون ذلك ممّا يقوّى معه داعيته و شهوته لفعلها كان لذلك الاستبعاد سببيّة بوجه ما للمعصية، و لمّا كان ذلك الاستبطاء أطلق عليه إطلاقا لاسم الجزء على الكلّ فيكون التهديد و التوبيخ عليه أبلغ، و لأنّ الّذي يقدم على المعصية مع علمه بما يستلزمه من الإعداد لنزول العذاب يناسب في الحقيقة من يستبطى ء العقوبة و يطلب تعجيلها بفعله و كانوا بمعصيتهم كالمستبطئين للوعيد فأطلق في حقّهم لفظة الاستبطاء و نهاهم عنه. و نصب جهلا و تهاونا و بأسا على المفعول له لصلوح الثلاثة عللا غائيّة لاستبطاء الوعيد بمعنى استبعاده لأنّ جهل العبد بكيفيّة أخذه تعالى له بالموت و أهواله و شدائد الآخرة ممّا يستبعد معه وقوع تلك الامور في حقّه كما هى. و كذلك تهاونه ببسطه و إملائه لعدم علمه بما في ذلك البسط من الاستدراج ممّا يحمله على استبعاد وعيده، و بعزمه بالمعصية و كذلك يأسه من بأسه بسبب ذلك الجهل و ذلك البسط ممّا يحمله على ذلك الاستبعاد أيضا.

و قوله: و إنّ اللّه. إلى قوله: التناهى.

و قوله: و إنّ اللّه. إلى قوله: التناهى. تنبيه لهم على أنّ لعنة اللّه للقرن الماضى بين أيديهم قبل الإسلام كان لازما مساويا لتركهم الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر منحصرا فيه، و كانت لعنته لسفهائهم و ناقصى عقولهم لركوبهم المعاصى المنكرة، و أمّا للحكماء منهم و لذوى العقول فلعدم إنكارهم و تناهيهم عمّا يشاهدونه من ذلك المنكر. و ذلك اللعن في قوله تعالى لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ«» و كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه. و نبّههم بقوله: ألا و قد قطعتم قيد الإسلام. إلى قوله: أحكامه. على أنّهم من جملة من اتّصف بذلك الملزوم أعنى ترك الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر و ركوب المعاصى فلزمهم الدخول في زمرة من لعنه اللّه بذلك الترك، و غاية هذا الشبه الجذب عن ركوب المعاصى إلى الانتهاء و التناهى عنها. و استعار لفظ قيد الإسلام للالفة و الاجتماع عليه و على امتثال أوامر اللّه فيه باعتبار كون ذلك حافظا للإسلام عليهم و مانعا له من التشرّد و الذهاب كما يمنع الجمل قيده من الشرود و التشتّت. و حدود اللّه: أحكامه الّتي حدّها للناس و منعهم من تجاوزها. و تعطيلهم لهم بإطراحها و تجاوزها، و كذلك إماتة أحكامه عدم العمل بها و وصف الإماتة مستعار لتركها و إهمالها لاعتبار أنّهم أخرجوها بذلك الإهمال عن انتفاعهم بها كما أنّ مميت الشي ء يخرجه عن حدّ الانتفاع. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

أَلَا وَ إِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ- وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللَّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْكُمْ بِأَحْكَامِ الْجَاهِلِيَّةِ- فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ امْتَنَّ عَلَى جَمَاعَةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ- فِيمَا عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هَذِهِ الْأُلْفَةِ- الَّتِي يَنْتَقِلُونَ فِي ظِلِّهَا وَ يَأْوُونَ إِلَى كَنَفِهَا- بِنِعْمَةٍ لَا يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَةً- لِأَنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَنٍ وَ أَجَلُّ مِنْ كُلِّ خَطَرٍ- وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً- وَ بَعْدَ الْمُوَالَاةِ أَحْزَاباً- مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا بِاسْمِهِ- وَ لَا تَعْرِفُونَ مِنَ الْإِيمَانِ إِلَّا رَسْمَهُ- تَقُولُونَ النَّارَ وَ لَا الْعَارَ- كَأَنَّكُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تُكْفِئُوا الْإِسْلَامَ عَلَى وَجْهِهِ- انْتِهَاكاً لِحَرِيمِهِ وَ نَقْضاً لِمِيثَاقِهِ الَّذِي وَضَعَهُ اللَّهُ لَكُمْ- حَرَماً فِي أَرْضِهِ وَ أَمْناً بَيْنَ خَلْقِهِ- وَ إِنَّكُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَيْرِهِ حَارَبَكُمْ أَهْلُ الْكُفْرِ- ثُمَّ لَا جَبْرَائِيلَ وَ لَا مِيكَائِيلُ- وَ لَا مُهَاجِرُونَ وَ لَا أَنْصَارٌ يَنْصُرُونَكُمْ- إِلَّا الْمُقَارَعَةَ بِالسَّيْفِ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَكُمْ- وَ إِنَّ عِنْدَكُمُ الْأَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ اللَّهِ وَ قَوَارِعِهِ- وَ أَيَّامِهِ وَ وَقَائِعِهِ- فَلَا تَسْتَبْطِئُوا وَعِيدَهُ جَهْلًا بِأَخْذِهِ- وَ تَهَاوُناً بِبَطْشِهِ وَ يَأْساً مِنْ بَأْسِهِ- فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ- إِلَّا لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ- فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِي وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِي أَلَا وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الْإِسْلَامِ- وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَ أَمَتُّمْ أَحْكَامَهُ

لغات

خطر: موقعيت عظيم و قدر و منزلت اعراب: بيابان نشينان اكفاء الإناء: ظرف را چپه كردن و به رو افكندن ذرى جمع ذروه: قلّه كوه عطف عليه و تعطّف: با او مهربانى كرد و با نيكيهايش وى را مورد توجه قرار داد. انتهاك الحرمه: هتك حرمت، و آبروى كسى را بى سبب بردن مقارعه: زد و خورد كردن

ترجمه

بهوش باشيد كه دست از ريسمان اطاعت برگرفته ايد و با تجديد رسوم جاهليت حصار محكم الهى را درهم شكسته ايد و حال اين كه خداوند بر اين امت منت گذارده پيوند الفت و اتحاد را در ميان آنان محكم كرده است كه در سايه آن زندگانى كنند و به كنف حمايت آن پناهنده شوند، اين نعمتى است كه احدى نمى تواند براى آن ارزش و بهايى تعيين كند زيرا كه از هر بهايى گرانتر و از هر امرى خطيرتر مى باشد.

و بدانيد كه شما پس از هجرت همانند اعراب باديه نشين شده ايد و بعد از دوستى و برادرى به گروههاى گوناگون تقسيم يافته ايد، از اسلام بنامش اكتفا كرده و از ايمان جز رسم آن را نمى شناسيد.

مى گوييد آتش، آرى، و ننگ و عار، نه، گويا با اين حرف مى خواهيد اسلام را وارونه كنيد و حريم الهى را هتك كنيد، و پيمانى را كه خداوند در زمين مرز قانون خويش قرار داده و موجب امنيّت مخلوقش ساخته است درهم شكنيد، شما اگر به غير از اسلام پناهى برگزينيد، كافران به نبرد با شما بر خواهند خاست. و در اين هنگام نه جبرئيل و نه ميكائيل، و نه مهاجر و انصارى به يارى شما خواهد آمد، و راهى جز، زد و خورد با شمشير نخواهيد داشت، تا اين كه خداوند ميان شما حكم كند.

مثلهاى قرآنى در مورد عذاب و كيفرهاى خداوند، و سر گذشت كسانى كه مورد خشم او قرار گرفته اند در اختيار شما مى باشد، بنا بر اين در رفع تهديدهاى الهى به خاطر جهالت يا سستى، در برابر خشم او، و يا اطمينان به عدم فرو فرستادن عذابش، كندى نورزيد، خداوند مردم قرون پيشين را از رحمت خود دور نكرد، مگر به علت اين كه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كردند، خداوند افراد سفيه را به سبب گناه و خردمندان را به دليل ترك نهى از منكر از رحمت خود بدور داشت، آگاه باشيد كه شما پايبندى به اسلام را از خود قطع كرده ايد و حدود و قوانين اسلام را به تعطيل كشانده و احكام الهى را از بين برده ايد.» 

شرح

سپس پيروان خود را به علت اطاعت نكردن فرمان خدا سرزنش و نكوهش مى فرمايد كه شما دست از ريسمان اطاعت خداوند برداشته ايد و لفظ «حبل» استعاره از دين و اطاعت خداست كه مايه پيوستگى و ارتباط منظم آنان مى باشد، و دست برداشتن از ريسمان اطاعت، كنايه از بيرون رفتن از اطاعت و به سختى دور انداختن آن به سبب بسيارى از گناهان و معاصى است كه انجام مى دادند. كلمه حصن استعاره از اسلام است زيرا همان طور كه حصار و ديوار محيط كسانى را كه در داخلش هستند از حوادث مصون مى دارد اسلام و ديانت نيز پيروان خود را از شرّ دشمنان ظاهرى و باطنى دور و در امان مى دارد. واژه مضروب هم به عنوان خطبه 192 نهج البلاغه بخش 15 ترشيح براى اين استعاره ذكر شده است، و ماده ثلم كنايه از اين معناست كه آنها با اعمال دوره جاهليت خود اسلام را درهم شكستند و در برابر بسيارى از احكام آن مخالفت ورزيدند و حضرت با ذكر اين كلمه مردم را از مخالفت با دين و دستورات آن بر حذر داشته است.

و ان اللَّه سبحانه قدامتنّ... كل خطر،

در اين عبارت حضرت مردم زمان خود را بيشتر ترغيب مى فرمايد كه با هم انس بگيرند، و الفت و دوستى را در ميان خودشان برقرار سازند و مهمترين نعمتى كه در ارزشمندى كسى را توان آن نيست كه بهايى برايش تعيين كند، و خداوند به علت آن بر جامعه منت گذارده است، نعمت اتحاد، محبت و الفت مى باشد، به علت منافع عظيم و دفع ضررهاى فراوانى كه در آن وجود دارد، و دليل اين كه هيچ كس از عهده ارزشيابى اين نعمت بر نمى آيد، آن است كه اين نعمت از هر بهايى با ارزشتر و از هر عظمتى برتر مى باشد، مطلبى كه به عنوان خطبه 192 نهج البلاغه بخش 15 دليل بيان شده است، صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدر آن چنين است: و هر چه كه به اين ويژگى باشد، كسى ارزش آن را نمى داند، درستى مقدمه اول امرى است روشن زيرا دوستى با همديگر و اجتماع و تعهد مردم نسبت به مسايل دينى بزرگترين سبب آمادگى و شايستگى جامعه به منظور سعادت دنيا و آخرت مى باشد.

و علموا... بين خلقه،

در اين قسمت آنان را به علّت اين كه از حالتهاى اسلامى و كارهاى دينى برگشته و به معاصى و فسادهاى جاهلانه رو آورده بودند مورد توبيخ و سرزنش قرار داده، يعنى شما مردم پس از آن كه از مهاجران بوديد برگشتيد و أعراب شديد و انتخاب كلمه اعراب يعنى باديه نشينان به اين دليل است كه اينان معمولا نسبت به مهاجران و شهر نشينان از نظر فرهنگى در رتبه پايينتر مى باشند، زيرا از همنشينى با پيامبر و شنيدن مواعظ و پندهاى وى محرومند و توفيق يادگيرى آداب اسلامى و فراگيرى فرهنگ و اخلاق اجتماعى از جامعه متمدن را ندارند، لذا از فضايل انسانى دور و غالبا مردمى سنگدل و بى رحم مى باشند، چنان كه خداوند متعال در قرآن مى فرمايد: «الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً«»»، به اين علت حضرت ياران خود را سرزنش فرموده است كه چنين حالتى پيدا كرده اند اما چنين نيست كه همه اعراب اين خصوصيت را داشته باشند بلكه بعضى از آنان مردمى وارسته مى باشند چنان كه در آيه ديگر مى فرمايد: «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ«»»

و بعد الموالات احزابا،

مراد گروههايى است كه به جنگ با پيامبران و جانشينان ايشان بر مى خيزند، مردم زمان آن حضرت نيز چنين بودند و گروههاى ناكثين، مارقين، قاسطين و منافقان در جبهه هاى گوناگون با وى مى جنگيدند، اين فرقه ها فقط در ظاهر مسلمان بودند و در ميانشان از اسلام جز نامى و از ايمان غير از شعارهاى تو خالى وجود نداشت، تظاهر به دين داشتند شهادتين بر زبان جارى مى كردند، و در نمازهاى جماعت شركت مى كردند اما به حقايق آن توجه نداشتند و دستورات واقعى را عمل نمى كردند.

شعار النار و لا العار،

سخنى است كه اشخاص خودخواه و متكبر، به منظور اين كه دست به فتنه و آشوب بزنند و اعمال ضد انسانى و فرار از قانون اخلاقى و دينى را موجه نشان دهند، بر زبان مى آوردند، و اين دو كلمه منصوب و مفعول براى دو فعل مقدر مى باشند كه چنين مى شود: ادخلوا النار و لا تحتملوا العار: در آتش (جهنم) داخل شويد و تحمّل ننگ و عار نكنيد. آن گاه امام (ع) اين مردم را كه چنين حالتى دارند و اين گونه سخنان بر زبان مى رانند، مانند شخصى دانسته است كه مى خواهد وجهه اسلام را دگرگون سازد و به طريق استعاره بالكنايه، فساد عمل وى را خاطر نشان مى فرمايد، و اسلام را به ظرفى تشبيه كرده است كه وارونه شده و محتويات مفيد آن ريخته شود و وجه مشابهت اين است كه كارهايى كه اينها انجام مى دهند مانند كارهاى كسى از دشمنان اسلام است كه قصد دارد با كارهاى خود اسلام را تباه سازد.

انتهاكا و نقضا،

اين دو كلمه مفعول له براى فعل تكفئوا، مى باشند و مى توان گفت: اين دو كلمه كه به معناى هتك حرمت و نقض پيمان است، در حقيقت پى آمد و نتيجه تمام فعلهايى است كه امام (ع) به مردم زمان خود نسبت داده، و ذكر اين دو، در اين مورد خاص مفسّر بقيه موارد مى باشد.

منظور از پيمان الهى كه حضرت شكستن آن را به ايشان نسبت مى دهد همان تعهدات دينى است كه موقع پذيرفتن اسلام خود به خود به آن ملتزم شده اند، يعنى ايمان راستين به خدا و پيامبر و تمام دستوراتى كه از شرع مقدس رسيده است، و بعد مى فرمايد خداوند اين پيمان را به اين علت وضع كرده است كه خلق را در روى زمين امان باشد و حرمت حفظ و نگهدارى آن صاحبانش را از شرّ تمام دشمنان حق و حقيقت مصون دارد. در معناى كلمه امنا دو احتمال وجود دارد: 1- يعنى محل امن كه مضاف حذف شده است.

2- از كلمه امن، مجازا مأمن كه محل امن است اراده شود، از باب اطلاق حالّ بر محلّ.

و انّكم... بينكم،

در اين جمله ها، حضرت مردم را بر حذر مى دارد از اين كه از اسلام رو گردان شوند، و به غير آن از قبيل: شجاعت و عصبيّت و يا زيادى افراد قبيله و فاميل رو آورند، زيرا اين عمل سبب مى شود كه كافران به آنان طمع ورزند، و در اين صورت نه فرشتگان به يارى آنها خواهند آمد و نه مهاجرين و انصار به كمك ايشان برخواهند خاست، به دليل اين كه يا اين نصرت و پيروزى اختصاص به وقتى دارد كه پيامبر وجود داشته باشد و مردم هم مطيع دستورهاى وى باشند و حال آن كه با وفات آن حضرت اين موقعيت از بين رفته است و يا مشروط به اين است كه مردم مدافع دين باشند و در اين راه وحدت داشته باشند، اما وقتى كه به غير خدا و دين رو آوردند و دچار جنگ و ستيز كفار شدند، نه مهاجر و انصارى وجود دارند كه ايشان را يارى و كمك كنند و نه خدا و فرشتگان به ياريشان مى آيند زيرا اينها به دين توجه ندارند وقتى كه امرى لازمه اى چنين ناروا داشته باشد لازم است كه از ملزوم آن يعنى پناه بردن به غير اسلام پرهيز شود، و ضمير مضاف اليه در دو كلمه حريمه و ميثاقه به اسلام بر مى گردد، ولى بعضى از شارحان ترجيح داده اند كه به خدا برمى گردد، اما اوّلى با سياق كلام مناسبتر است، چنان كه نصب كلمات: جبرائيل و ميكائيل ارجح است، و دنباله آن هم بايد مهاجرين و انصارا باشد كه چون نكره است، اسم لاى نفى جنس به حساب آيد و فعل ينصرونكم هم كه در آخر آمده است خبر لا، مى باشد و تفسير كننده خبرهاى ديگرى است كه در فرازهاى قبل حذف شده است.

الا المقارعة بالسيف،

استثناى منقطع است و حكم خدا كه امام (ع) آن را در اين عبارت نتيجه ضربات شمشير قرار داده، عبارت از پيروزى يا شكستى است كه نصيب يكى از دو طرف مى شود.

و انّ عندكم الأمثال... و وقائعه،

امام (ع) در اين قسمت از سخنان خود مردم را به ياد سرگذشت مردمان پيشين مى اندازد، كه خداوند در قرآن بيچارگيها و بدبختيهاى فراوان آنان را به منظور پند و اندرز، مثل قرار داده است، و واژه ايام كنايه است از روزگارانى كه خداوند در وقتى كه بر اثر معاصى استحقاق يافتند، آنان را به كيفر و عقوبت رسانده است و حضرت با اين بيانات ياران خود را هشدار مى دهد كه دست از مخالفت وى بردارند.

فلا تستبطئوا... بأسه:

اين جمله نيز نوعى تهديد است و امام (ع) با اين مطلب مردم زمان خود را توجه مى دهد كه بى درنگ در پى گناه و معصيت، عقوبت و كيفر حتمى است، اطلاق لفظ استبطاء در اين مورد مجاز است، زيرا معناى حقيقى آن موقعى است كه آدمى در انتظار واقع شدن امرى حريصانه بسر مى برد و هنگامى كه مى بيند، دير شده به طلب آن برمى خيزد و حال آن كه هيچ خردمندى به دنبال عقوبت و كيفر نمى رود تا بگوييم حضرت آنها را از اين كار نهى كرده است پس به معناى حقيقى نيست اما از اين بابت كه انسان هر گاه قصد انجام دادن معصيتى مى كند، عقوبت و كيفر گناه را نزديك نمى بيند بلكه آن را خيلى دور تصور مى كند و اين تصور، وى را در انجام دادن گناه كمك مى كند و چون به طريقى اين استبعاد سبب و علت گناه شده، از راه اطلاق اسم جزء بر كل، استبطاء كه در حقيقت جزء علت است علت تامه به حساب آمده و مورد توبيخ واقع شده است. دليل ديگر بر اين اطلاق آن است كه در حقيقت كسى كه اقدام به گناه مى كند با علم به اين كه پى آمد آن، مجازات و كيفر است مثل آن است كه مى خواهد هر چه زودتر به آن برسد و با انجام دادن گناه به استقبال آن مى رود، به اين دليل حضرت اين گونه افراد را انتظار كشندگان عقوبت دانسته و آنان را از اين عمل نهى فرموده است و كلمات جهلا و تهاونا و بأسا، مفعول له مى باشند و هر سه صلاحيت دارند كه علت غايى بعيد شمردن عقوبت باشند زيرا ناآگاهى انسان از كيفرهاى الهى به وسيله مرگ و قبر و هراسهاى سخت آخرت اين امور را در نظر او بعيد مى نماياند و نيز بى اعتنايى او به عقوبتهاى سخت خداوند باعث دور دانستن آن مى شود و وى را به تصميم و عزم بر گناهان كمك مى كند و عدم اطمينان به سختگيرى خدا در مجازاتها نيز چنين است.

و انّ اللَّه... التناهى،

اين جمله هشدارى است به مردم كه لعنت خدا بر ملتهاى پيش از اسلام در برابر گناه ترك امر به معروف و نهى از منكر آنها بود، و اين كه سفها و نابخردان آنها ملعونند به اين سبب است كه مرتكب گناه مى شدند، و اما اين كه خردمندان و دانشمندانشان مورد لعنت واقع شدند به اين علت بود كه مفاسدى را كه از ديگران مشاهده مى كردند زشت نشمرده و مانع نمى شدند چنان كه خداوند در قرآن مى فرمايد: «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ، ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ،«»».

الا و قد قطعتم قيد الاسلام... احكامه،

و در اين قسمت جامعه زمان خود را آگاه مى كند بر اين كه آنان نيز متصف به صفات پيشينيان هستند كه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كرده بودند و مستوجب لعنت خدا شدند اينها نيز در آن لعنت داخل مى باشند و هدف حضرت از تشبيه آنان به گذشتگان آن است كه آنان را از گناهكارى باز دارد و به سوى طاعت سوق دهد.

منظور از قيد و بند اسلامى انس و الفت و توجه همگانى نسبت به دين اسلام و اطاعت از قوانين آن مى باشد و چون اين اعمال اسلام را براى آنان نگهدارى مى كند و ايشان را از آوارگى و از ميان رفتن جلوگيرى مى كند چنان كه مهار شتر، آن را از پراكندگى و آوارگى منع مى كند و منظور از حدود اللَّه، احكام الهى است كه براى مردم مشخص فرموده و آنان را از تجاوز به اين حدود منع فرموده است، و تعطيل حدود آن است كه آنها را دور بياندازند و به آن عمل نكنند و نيز اماته احكام يعنى عمل نكردن به آن و صفت ميراندن استعاره از ترك و مهمل گذاردن آن مى باشد زيرا آنان به سبب اعمالشان احكام الهى را از بهره برى خارج ساخته اند، همچنان كه ميراننده شيئى آن را از حد بهره دهى و حيّز انتفاع خارج مى كند.

شرح مرحوم مغنیه

أ لا و إنّكم قد نفضتم أيديكم من حبل الطّاعة. و ثلمتم حصن اللّه المضروب عليكم بأحكام الجاهليّة. فإنّ اللّه سبحانه قد امتنّ على جماعة هذه الأمّة فيما عقد بينهم من حبل هذه الألفة الّتي ينتقلون في ظلّها، و يأوون إلى كنفها، بنعمة لا يعرف أحد من المخلوقين لها قيمة لأنّها أرجح من كلّ ثمن و أجلّ من كلّ خطر. و اعلموا أنّكم صرتم بعد الهجرة أعرابا، و بعد الموالاة أحزابا. ما تتعلّقون من الإسلام إلّا باسمه. و لا تعرفون من الإيمان إلّا رسمه.

تقولون النّار و لا العار، كأنّكم تريدون أن تكفئوا الإسلام على وجهه، انتهاكا لحريمه، و نقضا لميثاقه الّذي وضعه اللّه لكم حرما في أرضه و أمنا بين خلقه. و إنّكم إن لجأتم إلى غيره حاربكم أهل الكفر، ثمّ لا جبرائيل و لا ميكائيل و لا مهاجرون و لا أنصار ينصرونكم إلّا المقارعة بالسّيف حتّى يحكم اللّه بينكم. و إنّ عندكم الأمثال من بأس اللّه و قوارعه، و أيّامه و وقائعه. فلا تستبطئوا وعيده جهلا بأخذه، و تهاونا ببطشه، و يأسا من بأسه. فإنّ اللّه سبحانه لم يلعن القرن الماضي بين أيديكم إلّا لتركهم الأمر بالمعروف و النّهي عن المنكر. فلعن اللّه السّفهاء لركوب المعاصي، و الحلماء لترك التّناهي. ألا و قد قطعتم قيد الإسلام و عطّلتم حدوده و أمتّم أحكامه

اللغه

لثلمة: الخلل. و ثلمتم: خرقتم. و كنفها: حصنها. كفأ و اكتفأ الإناء: أماله و قلبه. و الميثاق. العهد.

الإعراب:

النار و العار منصوبان بمحذوف أي ندخل النار و لا نتحمل العار، و انتهاكا مفعول من أجله لتكفئوا، لا جبرائيل بالفتحة اسم «لا» تشبيها بالنكرة مثل معضلة و لا أبا حسن لها، و جهلا مفعول لأجله

المعنی

(ألا و انكم قد نفضتم- الى- الجاهلية). المراد بحصن اللّه الإسلام الذي أمر بالألفة و التعاون على الخير و الصالح العام، و المراد بأحكام الجاهلية الفرقة و انتهاك الحرمات، و المعنى ان اللّه سبحانه قد تفضل عليكم بنور الإسلام، فأبيتم إلا ظلمات الجاهلية و أرجاسها (ان اللّه سبحانه قد امتنّ على جماعة هذه الأمة إلخ).. أي على المسلمين، و المراد بالعقد بينهم الالفة التي تدعو الى التعاون المتكامل على أساس الإيمان و العقيدة، و يقول الإمام: ان هذا التعاون هو (أرجح من كل ثمن، و أجلّ من كل خطر) أي جليل، لأن التعاون بهذا المفهوم يكون لخدمة الجميع لا لصالح فئة على حساب فئة أخرى. قال سبحانه: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ- 2 المائدة». و من البداهة ان البر للجميع، أما الاختصاص بفرد أو بفئة فإثم و عدوان.

(و اعلموا انكم صرتم بعد الهجرة أعرابا) لا أثر للإسلام في قلوبكم و أعمالكم إلا قول: «لا إله إلا اللّه محمد رسول اللّه». (و بعد الموالاة أحزابا).

يشير بالموالاة الى قوله تعالى: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ-  71 التوبة» أي انهم كانوا كذلك في عهد رسول اللّه و هجرته، ثم صاروا أعداء متخاصمين (ما تتعلقون من الاسلام إلخ).. إن الاسلام أبعد الأديان عن المظاهر و الشكليات.. انه يقين، و يقين المسلم انما هو في عمله الخالص لوجه اللّه لا في قوله و مظهره. و تقدم مثله في الخطبة 150 و غيرها.

(تقولون النار و لا العار). هذا تفريع على قوله: «ما تتعلقون من الاسلام إلا باسمه» و المعنى انكم تقولون بأفواهكم ما ليس في قلوبكم.. صحيح انكم تنطقون بكلمة الشهادتين، و لكنكم لا تعملون بموجبها، و أيضا تقولون: النار و لا العار، و مع هذا لا تصونون حقا، و لا تمنعون ضيما (كأنكم تريدون أن تكفئوا الإسلام على وجهه إلخ).. هذا كناية عن معاكستهم لدين اللّه، و انهم تنكبوا عن طريقه الى طريق المتاهة و الضلالة. و تقدم مثله في الخطبة 101 و 106.

(الذي وضعه اللّه لكم- الى- بيتكم). ضمير وضعه يعود الى الإسلام، و المعنى ان اللّه سبحانه شرع لكم من الدين ما هو أمن و خير دنيا و آخرة، فإن عاكستم و خالفتم عشتم في خوف و حرب مع أهل الكفر و البغي، و لا تجدون وليا و لا نصيرا إلا ما شاء اللّه (و ان عندكم الأمثال من بأس اللّه إلخ).. المراد بالأمثال الآيات و الأحاديث عما أصاب الطغاة من السابقين الذين جعلهم سبحانه عبرة و عظة للاحقين، لعلهم يتقون، و المراد ببأس اللّه و قواعده و أيامه و وقائعه واحد، و هو العذاب، و الانتقام، و المعنى: لما ذا تتهاونون بأمر اللّه و نهيه، و أنتم تعلمون بطشه و انتقامه، و تهديده و وعيده هل استبطأتم ذلك، و تقولون مثل ما قال الأولون: ائتنا بما تعدنا انه تعالى يمهل و لا يهمل.

ثم بيّن الإمام السبب الموجب لغضب اللّه و لعنته على من أدبر و تولى، بيّنه بقوله: (إلا لتركهم الأمر بالمعروف، و النهي عن المنكر) و معنى هذا ان دين اللّه ايجابي لا سلبي، فهو لا يرضى منك أن تترك المنكر و كفى، بل عليك أيضا أن تنهى عنه، و تجاهد من أصر عليه بما تملك من طاقة (فلعن اللّه السفهاء) و هم الشباب من أهل الجهل و الطيش، لعنهم سبحانه (لركوب المعاصي) كالفجور و الخمر و الميسر، و أيضا لعن (الحلماء) أي الشيوخ المتقدمين في السن (لترك التناهي). لا ينهى بعضهم بعضا عن الفتن و الدسائس و المؤامرات.

(أ لا و قد قطعتم قيد الإسلام). ان الإسلام قيد و لجام يكبح و يمنع عن الجرائم و الموبقات تماما كالعقل يكبح الشهوات (و عطلتم حدوده) و هي حلال اللّه و حرامه (و أمتم احكامه) عطف تفسير

شرح منهاج البراعة خویی

الفصل السابع

ألا و إنّكم قد نفضتم أيديكم من حبل الطّاعة، و ثلمتم حصن اللّه المضروب عليكم بأحكام الجاهليّة، و إنّ اللّه سبحانه قد امتنّ على جماعة هذه الامّة فيما عقد بينهم من حبل هذه الالفة، الّتي ينتقلون «يتقلّبون خ ل» في ظلّها، و يأوون إلى كنفها، بنعمة لا يعرف أحد من المخلوقين لها قيمة، لأنّها أرجح من كلّ ثمن، و أجلّ من كلّ خطر و اعلموا أنّكم صرتم بعد الهجرة أعرابا، و بعد الموالاة أحزابا، ما تتعلّقون من الإسلام إلّا باسمه، و لا تعرفون من الإيمان إلّا رسمه، تقولون: النّار و لا العار، كأنّكم تريدون أن تكفؤا الإسلام على وجهه انتهاكا لحريمه، و نقضا لميثاقه، الّذي وضعه اللّه لكم حرما في أرضه، و أمنا بين خلقه، و إنّكم إن لجأتم إلى غيره حاربكم أهل الكفر، ثمّ لا جبرئيل و لا ميكائيل و لا مهاجرين و لا أنصار ينصرونكم إلّا المقارعة بالسّيف، حتّى يحكم اللّه بينكم، و إنّ عندكم الأمثال من بأس اللّه و قوارعه، و أيّامه و وقايعه فلا تستبطئوا وعيده جهلا بأخذه، و تهاونا ببطشه، و يأسا من بأسه، فإنّ اللّه سبحانه لم يلعن القرن الماضي «القرون الماضية خ ل» بين أيديكم إلّا لتركهم الأمر بالمعروف و النّهي عن المنكر، فلعن اللّه السّفهاء لركوب المعاصي، و الحلماء لترك التّناهي، ألا و قد قطعتم قيد الإسلام، و عطّلتم حدوده، و أمتّم أحكامه

اللغة

(نفضت) الورقة من الشجرة أسقطته، و نفضت الثوب نفضا حرّكته ليزول عنه الغبار و نحوه فهو منتفض و (ثلمت) الاناء ثلما من باب ضرب كسرته من حافته فهو منثلم، و الثلمة في الحائط و غيره الخلل و الجمع ثلم مثل غرفة و غرف و (الخطر) محرّكة السّبق الّذى يتراهن عليه، و خطر الرّجل خطرا وزان شرف شرفا إذا ارتفع قدره و منزلته فهو خطير و (الأحزاب) جمع حزب و هو الطّائفة من النّاس و تحزّب القوم صاروا أحزابا، و يوم الأحزاب هو يوم الخندق و (كفات) الاناء قلبته و أكفأته مثله و (بطش به) من باب نصر و ضرب أخذه بالعنف و السّطوة كأبطشه، و البطش الأخذ الشديد في كلّ شي ء و (تناهوا عن المنكر) نهي بعضهم بعضا.

الاعراب

قال الشارح المعتزلي: الباء في قوله: بنعمة، متعلّقة بقوله: امتنّ، و في من قوله فيما عقد بينهم متعلّقة بمحذوف و موضعها نصب على الحال، انتهى و الظاهر من سياق كلامه أنّ ذا الحال هو قوله: بنعمة، أى امتنّ بنعمة حاصلة فيما عقداه، و لا يضرّ تقدّمها عليه لكونها ظرفا يغتفر فيه ما لا يغتفر في غيره، و يجوز أن يكون ذو الحال قوله: على جماعة إى امتنّ على جماعة هذه الأمّة حالكونهم ثابتين مستقرّين فيما عقد بينهم.

و قوله: النّار و لا العار منصوبان بفعل مضمر، أى ادخلوا النّار و لا تلتزموا العار، و انتهاكا مفعول لأجله لقوله: تريدون، أو لقوله: تكفؤا، و الثاني أظهر و أقرب.

و قوله: لا جبرئيل و لا ميكائيل و لا مهاجرين قال الشّارح المعتزلي: الرّواية المشهورة هكذا بالنّصب و هو جائز على التشبيه بالنّكرة كقولهم معضلة و لا أبا حسن لها، انتهى.

أقول: قال نجم الأئمة بعد اشتراط كون اسم لا النّافية للجنس نكرة: و اعلم أنّه قد يؤول العلم المشتهر ببعض الخلال بنكرة فينتصب و ينزع منه لام التعريف إن كان فيه، نحو لا حسن في الحسن البصرى، و لا صعق في الصعق، أو فيما اضيف إليه نحو لا امرء قيس و لا ابن زبير، و لتأويله بالمنكر وجهان: إمّا أن يقدّر مضاف هو مثل فلا يتعرّف بالاضافة لتوغّله في الابهام، و إمّا أن يجعل العلم لاشتهاره بتلك الحلّة كانّه اسم جنس موضوع خطبه 192 نهج البلاغه بخش 15 لافادة ذلك المعني، لأنّ معني قضيّة و لا أبا حسن لها لا فيصل لها إذ هو عليه السّلام كان فيصلا في الحكومات على ما قال النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: أقضاكم عليّ، فصار اسمه كالجنس المفيد لمعني الفصل و القطع كلفظ الفيصل، انتهى.

و عليه فالتّاويل في كلامه أن يراد بقوله لا جبرئيل و لا ميكائيل أنّه لا ناصر لكم و لا معاون، هذا.

و على الرّواية الغير المشهورة فالرّفع في الجميع بالابتداء على أن لا ملغاة عن العمل، و هو أحد الوجوه الخمسة الّتي ذكرها علماء الأدب في نحو لا حول و لا قوّة إلّا باللّه، و على أىّ تقدير فالخبر محذوف و جملة ينصرونكم وصف أو حال و الأوّل أظهر و أولى من جعلها خبرا أيضا كما ذهب إليه الشّارح البحراني.

و قوله: إلّا المقارعة بالسّيف، يروى بالنصب و بالرّفع أمّا النّصب فعلي أنّه استثناء من الأسماء الواقعة بعد لاء التّبرية لعمومها بعد تأويل الأوّلين منها بالنّكرة حسبما عرفت، فانّ الكلام بعد التأويل المذكور بمنزلة لا عوان و لا ناصرين ينصرونكم إلّا المقارعة، و يجوز جعل المستثنى منه ضمير الجمع في ينصرون العايد الى الأسماء المذكورة، و على أىّ تقدير فالظّاهر أنّ الاستثناء متّصل بعد ارتكاب التاويل المذكور لا منقطع كما قاله الرّاوندى.

و أمّا الرّفع فعلي أنّه بدل من الأسماء المذكورة على روايتها بالرّفع، أو من ضمير ينصرون على روايتها بالنّصب، و الرّفع هو المختار كما قاله علماء الأدب في مثل ما فعلوه إلّا قليل و إلّا قليلا، أى فيما إذا وقع المستثنى بالّا في كلام غير موجب و ذكر المستثنى منه أنّه يجوز النّصب و يختار البدل.

و مرادهم بالكلام الغير الموجب كما قاله نجم الأئمة أن يكون المستثنى مؤخّرا من المستثنى منه المشتمل عليه نفى أو نهى، فيدخل فيه الضّمير الرّاجع قبل الاستثناء بالّا على اسم صالح لأن يبدل منه معمول للابتدا أو أحد نواسخه نحو قولك ما أحد ضربته إلّا زيدا يجوز لك الابدال من هاء ضربته لأنّ المعني ما ضربت أحدا إلّا زيدا، فقد اشتمل النفى على هذا الضمير من حيث المعنى، و كذلك إذا كان الضمير فى صفة المبتدأ نحو ما أحد لقيته كريم إلّا زيدا، فانّه بمنزلة ما لقيت أحدا كريما إلّا زيدا.

فعلم بذلك انّ جعل جملة ينصرون في كلامه عليه السّلام صفة أو خبرا لا يوجب التفاوت في الابدال من الضمير الّذي فيه.

قال نجم الأئمة: و الابدال من صاحب الضمير أولى لأنّه الاصل و لا يحتاج الى تاويل آه.

فان قلت: فعلى الابدال يكون بدل غلط فكيف به فى كلام أمير المؤمنين عليه السّلام الّذي هو أفصح الكلام قلت: كلّا بل هو بدل اشتمال، لأنّ نصرة جبرئيل و ميكائيل و المهاجر و الأنصار لما كان بمقارعة السّيوف حسن ذلك للابدال، هذا ما يقتضيه النظر الجلى.

و أمّا الذى يقتضيه النظر الدّقيق فهو أن جعل انتصاب المقارعة على رواية النصب بالمصدر كما قاله الشارح المعتزلي أولى، لافادته الدّوام و الثبوت.

بيان ذلك أنهم قد قالوا إنّ المصدر إذا وقع مثبتا بعد نفي داخل على اسم لا يكون خبرا عنه إلّا مجازا لكونه صاحب هذا المصدر يحذف عامله قياسا نحو ما زيد إلّا سيرا، و ما الدّهر إلّا تقلّبا، و ما كان زيد إلّا سيرا، فانّ سيرا لا يجوز جعله خيرا عن زيد، لأنّ زيدا صاحب السير لا نفس السير، و هكذا لا يصحّ جعل تقلّبا خبرا عن دهر، فلا بدّ من أن يكون العامل محذوفا أى ما زيد إلّا يسير سيرا، و ما الدّهر إلّا يتقلّب تقلّبا، و فيما نحن فيه لا أنصار ينصرونكم إلّا تقارعوا المقارعة بالسيف.

قال نجم الأئمة: و إنّما وجب حذف الفعل لأنّ المقصود من هذا الحصر وصف الشي ء بدوام حصول الفعل منه و لزومه له، و وضع الفعل على الحدوث و التجدّد فلما كان المراد التنصيص على الدّوام و اللزوم لم يستعمل العامل أصلا لكونه إما فعلا و هو موضع على التجدّد، أو اسم فاعل و هو مع العمل كالفعل لمشابهته، فصار العامل لازم الحذف، فان أرادوا زيادة المبالغة جعلوا المصدر نفسه خبرا نحو ما زيد إلّا سير كما ذكرنا فى المبتدأ في قولنا إنما هي أقبال و إدبار، فينمحى إذا عن الكلام معني الحدوث أصلا لعدم صريح الفعل و عدم المفعول المطلق الدّال عليه، انتهى.

و به يعلم أنه على رواية الرّفع يجوز أن يكون ارتفاعه على الخبر قصدا إلى المبالغة كما فى ما زيد إلّا سير، فافهم جيّدا.

المعنى

اعلم أنّه لمّا أمر المخاطبين في الفصل السابق بالاعتبار بحال بني إسماعيل و بنى إسرائيل، عاد في هذا الفصل إلى تقريعهم و توبيخهم كما فى أكثر الفصول السّابقة بقلّة الطّاعة و أخذ طريق الجاهليّة فقال: (ألا و انّكم قد نفضتم أيديكم من حبل الطّاعة) و التعبير بلفظ النّفض دون الترك للاشارة إلى طرحهم له و إعراضهم عنه، فانّ من يخلى الشي ء من يده ثمّ ينفض يده منه يكون أشدّ تخلية ممن لا ينفضها، بل يقنع بتخليته فقط.

و تشبيه الطاعة بالحبل من تشبيه المعقول بالمحسوس و وجه الشّبه أنّ الحبل آلة الوصلة بين الشيئين و الطاعة سبب الاتّصال بقرب الخالق، و لذلك أمر اللّه سبحانه بالاعتصام به فى قوله «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا».

(و ثلمتم حصن اللّه المضروب عليكم بأحكام الجاهليّة) استعار حصن اللّه للاسلام، و رشح بذكر المضروب، و الجامع بين المستعار منه و المستعار له أنّ الحصن سبب الحفظ و الوقاية من شرّ الأعداء، و الاسلام سبب السّلامة من شرّ الأعداء في الدّنيا و من حرّ النّار في الاخرة، يعني أنّكم كسرتم حصن الاسلام الّذى كنتم متحصّنين فيه متحفّظين به بأحكام الجاهليّة و هي التفرّق و الاختلاف و العصبيّة و الاستكبار.

و لمّا وبّخهم على ترك الطاعة و ثلم الاسلام بالافتراق و الاختلاف رغّبهم في الاعتصام بحبل الايتلاف و الاجتماع بالتّنبيه على أنّه أعظم نعمة أنعم اللّه سبحانه بها على عباده و هو قوله: (و انّ اللّه سبحانه قد امتنّ على جماعة هذه الأمّة) أى منّ عليهم (فيما عقد بينهم من حبل هذه الالفة الّتي ينتقلون) و في بعض النسخ يتقلّبون (في ظلّها و يأوون إلى كنفها) أى ينزلون و يسكنون إلى جانبها و ناحيتها.

و المراد بحبل الالفة هو الاسلام الموجب للايتلاف و الارتباط بينهم استعار له الحبل لذلك.

(بنعمة) أى امتنّ عليهم بنعمة عظيمة (لا يعرف أحد من المخلوقين لها قيمة) و المراد بتلك النعمة نفس هذه الالفة أو الاسلام الموجب لها، فانّها نعمة عظيمة يترتّب عليها من المنافع الدّنيويّة و الأخروية ما لا تحصى، و يندفع بها من المضار الدّنيوية و الاخرويّة ما لا تستقصى.

و في هذه الفقرات تلميح إلى قوله تعالى في سورة آل عمران يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ. وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها«» قال الطبرسي: أي تمسّكوا بحبل اللّه و هو دين اللّه و الاسلام قاله ابن عبّاس، و لا تفرّقوا معناه و لا تتفرّقوا عن دين اللّه الّذي أمركم فيه بلزوم الجماعة و الايتلاف على الطاعة و اثبتوا عليه.

و اذكروا نعمة اللّه عليكم إذ كنتم أعداء فألّف بين قلوبكم.

قيل: أراد ما كان بين الأوس و الخزرج من الحروب الّتي تطاولت مأئة و عشرين سنة إلى أن ألّف اللّه بين قلوبهم بالاسلام فزالت تلك الأحقاد.

و قيل: هو ما كان بين مشركى العرب من الطوائل، و المعنى احفظوا نعمة اللّه و منته عليكم بالاسلام و بالايتلاف، و رفع ما كان بينكم من التنازع و الاختلاف، فهذا هو النفع الحاصل لكم فى العاجل مع ما أعدّ لكم من الثواب الجزيل فى الاجل، إذ كنتم أعداء فألّف بين قلوبكم، بجمعكم على الاسلام و رفع البغضاء و الشحناء عن قلوبكم.

فأصبحتم بنعمته، أى بنعمة اللّه إخوانا متواصلين و أحبابا متحابّين، بعد أن كنتم متحاربين متعادين.

و كنتم على شفا حفرة من النار، أى و كنتم يا أصحاب محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على طرف حفرة من جهنّم لم يكن بينكم و بينها إلّا الموت.

فأنقذكم اللّه منها بأن أرسل إليكم رسولا و هداكم للايمان و دعاكم إليه فنجوتم باجابته من النار.

و انما قال: فأنقذكم منها و إن لم يكونوا فيها، لأنهم كانوا بمنزلة من هو فيها حيث كانوا مستحقّين لها.

و بما ذكرنا كلّه علم أنّ هذه النعمة أعنى نعمة الالفة و المحابّة على الاسلام أعظم نعمة لا يعرف أحد من المخلوقين لها قيمة.

(لأنّها) موجبة لسعادة النشأتين و عزّ الدّارين و للانقاذ من النار و الدّخول فى جنّات تجرى من تحتها الأنهار و النزول فى منازل الأبرار و (أرجح من كلّ ثمن) كما يشير اليه قوله تعالى «وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ (و أجلّ من كلّ خطر) و شرف و مزيّة لجمعها جميع أقسام الشرف، إذ بها يتمكّن من دركها و تحصيلها و الوصول إليها.

(و اعلموا أنكم صرتم بعد الهجرة أعرابا) قال الشارح المعتزلي: الأعراب على عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم من آمن به من أهل البادية و لم يهاجر إليه، و هم ناقصوا المرتبة عن المهاجرين لجفائهم و قسوتهم و توحّشهم و تشتّتهم في بعد من مخالطة العلماء و سماع كلام الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و فيهم انزل: «الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ» و ليست هذه الاية عامّة في كلّ الأعراب بل خاصّة ببعضهم، و هم الّذين كانوا حول المدينة و هم: جهنية، و أسلم، و أشجع، و غفار، و اليهم أشار سبحانه بقوله «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ» و كيف يكون كلّ الأعراب مذموما و قد قال تعالى «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ» و صارت هذه الكلمة جارية مجرى المثل، انتهى و قال الشهيد الثاني: المراد بالأعراب من أهل البادية و قد أظهر الشهادتين على وجه حكم باسلامه ظاهرا و لا يعرف من معني الاسلام و مقاصده و أحكامه سوى الشهادتين آه. إذا عرفت ذلك فأقول: قد ظهر لك في شرح الخطبة المأة و الثامنة و الثمانين أنّ حقيقة المهاجرة هو الهجرة إلى حضور الحجّة لمعرفته و العلم بوجوب اطاعته و امتثال أحكامه، و على هذا فمقصوده عليه السّلام بقوله: صرتم بعد الهجرة أعرابا، توبيخهم على أنّهم بعد ما كانوا عارفين به و بمقامه عليه السّلام و وجوب طاعته و عالمين بأحكام الشرع و آدابه و وظايف الاسلام كما هو شأن المهاجر، قد تركوا ذلك كلّه و صاروا مثل الأعراب الّذين لا يعرفون إلّا ظاهر الاسلام كما قال عزّ و جلّ «الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ» أى أحرى بأن لا يعلموا حدود اللّه في الفرائض و السنن و الحلال و الحرام.

يعني أنكم قد صرتم بالعصبيّة و الاستكبار و العناد و إثارة الفتن بمنزلة الأعراب الجاهلين بما لهم و ما عليهم بعد ما كنتم عارفين بذلك كلّه.

(و بعد الموالات أحزابا) أى بعد الالفة و الاجتماع أحزابا متعادية متشتّتة مختلفة الاراء، أى صرتم حزبا حزبا و طائفة طائفة كلّ منكم يخالف آخرين، و كلّ حزب بما لديهم فرحون.

(ما تتعلّقون من الاسلام إلّا باسمه و لا تعرفون من الايمان إلّا رسمه) لما جعلهم أعرابا أحزابا اتبعه بهذه الجملة و لكمال الاتّصال بينهما وصلها بسابقته و ترك العاطف.

و المراد أنّهم لم يأخذوا من الاسلام و أحكامه شيئا إلّا اسمه فيسمّون باسم المسلم، و لا يعرفون من الايمان إلّا صورته دون ماهيّته و حقيقته، و في بعض النسخ لا تعقلون بدل لا تعرفون، و المقصود واحد.

(تقولون النّار و لا العار) كلمة جارية مجرى المثل يقولها أهل الحميّة و الانفة من تحمل الضيم و الذّل على نفسه أو من ينسب إليه من قومه و خاصّته استنهاضا و الهابا بها إلى النضال و الجدال فاذا قيلت في حقّ كان ثوابا و إذا قيلت في باطل كان خطاء.

و لمّا كان غرض المخاطبين منها هو الشرّ و الفساد و إثارة الفتنة المخالفة لوظايف الاسلام شبّه حالهم في أعمالهم و أقوالهم بقوله: (كأنّكم تريدون أن تكفؤا الاسلام على وجهه) بأنّهم يريدون أن يكبّوا و يقلبوا الاسلام على وجهه، تشبيها له بالاناء المقلوب على وجهه فكما أنّه بعد قلبه لا يبقي فيه شي ء أصلا و يخرج ما كان فيه من حيّز الانتفاع، فكذلك الاسلام الّذى لم يراع حدوده و احكامه كأنّه لم يبق منه شي ء ينتفع به، و هو من الاستعارة المكنيّة و ذكر الكفاء تخييل.

و قوله (انتهاكا لحريمه) أراد به أنّ فعلكم ذلك كاشف عن كون غرضكم منه الانتهاك كالكفّار و المنافقين و أعادى الدّين الذين لا غرض لهم إلّا إبطال الاسلام و هتك حريمه (و نقضا لميثاقه) و هى حدوده و شرايطه المقرّرة و وظايفه المأخوذة فيه (الذى وضعه اللّه لكم حرما في أرضه) لمنعه الاخذين به و المواظبين له من الرّفث و الفسوق و الجدال.

(و أمنا بين خلقه) أى سبب أمن أى أمانا لهم من شرّ الأعداء و من تعدّى كلّ منهم إلى الاخر.

و المراد بنقضهم ميثاقه تركهم لوظايفه المقرّرة، و قطعهم لما أمر اللّه به أن يوصل، و سعيهم في إثارة الفتنة و الفساد و القتل و القتال، قال سبحانه «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ».

قال الطبرسيّ: الذين ينقضون عهد اللّه، أى يهدمونه أى لا يفون به، و عهد اللّه وصيّته إلى خلقه على لسان رسوله بما أمرهم به من طاعته و نهيهم عنه من معصيته و نقضهم لذلك تركهم العمل به من بعد ميثاقه قال في الصّافي: أى تغليظه و أحكامه و يقطعون ما أمر اللّه به أن يوصل قال الطبرسيّ: معناه امروا بصلة النبيّ و المؤمنين فقطعوهم، و قيل: امروا بصلة الرّحم و القرابة فقطعوها و قيل: امروا بأن يصلوا القول بالعمل ففرّقوا بينهما بأن قالوا و لم يعملوا و قيل: معناه الأمر بوصل كلّ من أمر اللّه بصلته من أوليائه و القطع و البراءة من أعدائه، و هذا أقوى لأنّه أعمّ.

و في الصّافي أقول: و يدخل في الاية التفريق بين الأنبياء و الكتب في التصديق و ترك موالاة المؤمنين و الجمعة و الجماعات المفروضة و ساير ما فيه رفض خير أو تعاطى شرّ لأنّه يقطع الوصلة بين اللّه و بين العبد الّتى هى المقصودة بالذات من كلّ وصل و فصل.

و يفسدون في الأرض قيل: نقضهم العهد، و قيل أراد كلّ معصية تعدّى ضررها إلى غير فاعلها.

و في الصّافي يفسدون بسبب قطع ما في وصله نظام العالم و صلاحه اولئك هم الخاسرون الذين خسروا أنفسهم بما صاروا إلى النيران و حرموا الجنان، فيا لها خسارتا لزمتهم عذاب الأبد و حرّمتهم نعيم الأبد.

ثمّ حذّرهم و خوّفهم بقوله (و إنّكم إن لجأتم إلى غيره حاربكم أهل الكفر) يعني أنّكم إن قطعتم حبل الاسلام العاقد بينكم و الجامع لجمعيّتكم و تمسّكتم بغيره من حمية أو جماعة أو كثرة عشيرة مع الخروج عن طاعة سلطان الاسلام و التفرّق فيه فانّ ذلك يوجب أن يطمع فيكم الكفّار و يحاربونكم.

(ثمّ لا جبرئيل و لا ميكائيل و لا مهاجرين و لا أنصار ينصرونكم) كما كانوا ينصرون في زمن الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم (إلّا المقارعة) أى المضاربة و قرع بعضكم بعضا (بالسّيف حتّى يحكم اللّه بينكم) و بينهم بغلبة أحد الفريقين على الاخر.

ثمّ ذكّرهم بالعقوبات النّازلة على الامم الماضية في القرون الخالية بخروجهم عن طاعة اللّه سبحانه فقال: (و انّ عندكم الأمثال) الّتي ضربها اللّه لكم بأهل القرون الماضية كما قال «وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ» و قال أيضا «وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً. وَ كُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ كُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِيراً» (من بأس اللّه) و عذابه لهم (و قوارعه) أى دواهيه و افزاعه الّتي كانت تقرع القلوب بشدّتها (و أيّامه) الّتي انتقم اللّه فيها من القرون الاولى.

قال الطبرسيّ في قوله: و ذكّرهم بأيّام اللّه: معناه و أمرناه«» بأن يذكّر قومه وقايع اللّه في الامم الخالية و اهلاك من أهلك منهم ليحذروا ذلك.

أقول: و من تلك الأيام ما اشير إليه في قوله «إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ. تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ» و في قوله «فَأَخَذَهُمْ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كانَ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ» و في قوله «وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ. سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِيها صَرْعى كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ».

(و وقايعه) أى نوازله الشّديدة و عقوباته الواقعة بالعاصين المتمرّدين كما اشير اليها في قوله عزّ و جلّ «فَكُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».

و غرضه عليه السّلام من التذكير بهذه الأمثال توعيد المخاطبين و تهديدهم من أن يقارفوا ما قارف أهل القرون المتقدّمة من الذّنوب و الاثام، فتنزل عليهم ما نزل بهم من البأس و العذاب، و لذلك فرّع عليه قوله: (فلا تستبطئوا وعيده) أى لا تعدّوا ما أوعدكم به من العذاب بطيئا بعيدا فانّه قريب كما قال «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَراهُ قَرِيباً».

و لا تبطئوا إبطاءه للعذاب طمعا منكم في أنّ إبطاءه يوجب ذهابه، و إمهاله يوجب إهماله كما هو الغالب في وعيد غيره سبحانه، فانّ تأخيره غالبا يوجب عدم وقوعه إمّا لحصول الغفلة و النسيان من الموعد، أو لأنه ربّما يفوته من طلب أو يعجزه من هرب، و أمّا اللّه الحىّ القيّوم القهّار ذو القوّة المتين و البأس الشّديد فانّه لبالمرصاد و لا يخلف الميعاد، و المخاطبون لما قاسوه عزّ شأنه بغيره و وعيده بوعيد غيره استبطئوه لذلك و انما وقعوا في هذا الزّعم الفاسد.

(جهلا بأخذه و تهاونا ببطشه و يأسا من بأسه) يعنى أنّ جهلكم بمؤاخذته الشديدة، و تهاونكم ببطشه الناشى من تأخير وقوعه، و يأسكم من بأسه الناشي من طول مدّة البأس صار علّة للاستبطاء فأوجب ذلك جسارتكم على اقتراف الجرائم و اقتحامكم في ورطات الاثام.

كما أنّ أهل القرون الاولى قد وقعوا في الهلاك الدّائم و استحقوا العذاب الأليم أيضا من الجهالة بأخذه كما اشير إليه في الكتاب الكريم في قوله «وَ إِذا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ لا رَيْبَ فِيها قُلْتُمْ ما نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ».

و من التهاون ببطشه كما حكاه سبحانه عنهم بقوله عقيب هذه الاية «وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» و بقوله «وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ».

و من اليأس من بأسه كما اخبر عنهم بقوله «فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ. فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ».

و أما أهل العرفان و الايقان فيعرفون بنور الايمان و اليقين بما أخبر به الأنبياء و المرسلين و شهد به الكتاب المكنون أنّ وعده عزّ و جلّ و وعيده واقعان لا محالة و أنّ أخذه و بطشه و بأسه و إن تأخر حقّ محقّق لا ريب فيه كما قال «وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ» و قال «وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ. وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ».

و يعلمون أنّ التأخير و الامهال في العقاب لاقتضاء الحكمة الالهيّة و لو يعجّل«» اللّه للنّاس الشرّ استعجالهم بالخير لقضى إليهم أجلهم. و لكنه يمهل المؤمنين من باب اللّطف حتّى يتوبوا و يتداركوا الذّنوب بالانابة و الاستغفار.

و يمهل الظالمين و يذر الذين لا يرجون لقائه في طغيانهم يعمهون من باب الاستدراج كما قال تعالى «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ» هذا.

و لما ذكّرهم بأمثال الذين خلوا من قبل و نهاهم عن استبطاء وعيد اللّه سبحانه أردفه بالتنبيه على عمدة سبب الاستحقاق القرون الخالية للطعن و العتاب و اللّعن و العقاب و هو ارتفاع الرّكن الأعظم من الاسلام أى الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر من بينهم، و غرضه بذلك تحذير المخاطبين و تنبيههم على أنهم مثلهم في استحقاق اللّعن لارتفاع هذه الخصلة العظيمة من بينهم أيضا و لذلك أتى بالفاء التفريعيّة فقال: (فانّ اللّه سبحانه لم يلعن القرون الماضية) و لم يحرمهم من رحمته الواسعة (إلّا لتركهم الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر) كما اشير إليه في قوله سبحانه «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ. كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ».

قال الطبرسيّ: أخبر تعالى عما جرى على أسلافهم فقال: لعن الذين كفروا الاية، معناه لعنوا على لسان داود فصاروا قردة و على لسان عيسى فصاروا خنازير.

قال و قال أبو جعفر الباقر عليه السّلام و أما داود فانه لعن أهل ايلة لما اعتدوا في سبتهم و كان اعتداؤهم في زمانه فقال: اللّهم البسهم اللعنة مثل الرّدا و مثل المنطقة على الحقوين، فمسخهم اللّه قردة، فأمّا عيسى عليه السّلام فانه لعن الذين انزلت عليهم المائدة ثمّ كفروا بعد ذلك قال الطبرسيّ: و انما ذكر اللعن على لسانهما إزالة للابهام بأنّ لهم منزلة بولادة الأنبياء تنجيهم من العقوبة، ثمّ بيّن اللّه تعالى حالهم فقال: كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه، أى لم يكن ينهى بعضهم بعضا و لا ينتهون أى لا يكفّون عما نهوا عنه قال ابن عباس: كان بنو اسرائيل ثلاث فرق: فرقة اعتدوا في السّبت، و فرقة نهوهم و لكن لم يدعوا مجالستهم و لا مؤاكلتهم، و فرقة لما رأوهم يعتدون ارتحل عنهم و بقى الفرقتان المعتدية و الناهية المخالطة فلعنوا جميعا.

و لذلك قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: لتأمرنّ بالمعروف و لتنهنّ عن المنكر و لتأخذن على يد السفيه و لتاطرنه«» على الحقّ اطراء أو ليضربنّ اللّه قلوب بعضكم على بعض و يلعنكم كما لعنهم.

و فى الوسائل عن الحسن بن عليّ بن شعبة في تحف العقول عن الحسين عليه السّلام قال: و يروى عن عليّ عليه السّلام: اعتبروا أيها الناس بما وعظ اللّه به أولياءه من سوء ثنائه على الأحبار إذ يقول: «لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ» و قال «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ- إلى قوله- لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ» و إنما عاب اللّه عليهم لأنهم كانوا يرون من الظلمة المنكر و الفساد فلا ينهونهم عن ذلك رغبة فيما كانوا ينالونه منهم، و رهبة مما يحذرون، و اللّه يقول: «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ» و قال: «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» فبدء اللّه بالأمر بالمعروف و النهى عن المنكر فريضة منه لعلمه بأنها إذا ادّيت و اقيمت استقامت الفرائض كلّها و هيّنها و صعبها، و ذلك إنّ الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر دعاء إلى الاسلام مع ردّ المظالم، و مخالفة الظالم، و قسمة الفى ء و الغنايم، و أخذ الصدقات من مواضعها و وضعها في حقّها.

و قد تقدّم هذا الحديث مع حديث آخر مناسب للمقام و بعض الكلام في الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر في شرح الفصل الثاني من المختار المأة و الخامس و الخمسين (فلعن اللّه السفهاء) أى الجهّال (لركوب المعاصي و الحلماء) أى ذوى العقول و الاناة و في بعض النسخ الحكماء بدله (لترك التناهى) و هذه الجملة إمّا اخباريّة أتى بها إيضاحا للجملة المتقدّمة أعنى قوله: إنّ اللّه لم يلعن القرون الماضية إلّا لتركهم اه، و يؤيّده إضمار فاعل لعن و إسقاط لفظ الجلالة في بعض النّسخ و إمّا انشائيّة دعائية منه عليه السّلام أتى بها قياما منه بوظيفته اللّازمة، فانّ لعنه عليهم نهى لهم عن المنكر و هو مقتضى وظيفة الامامة.

فعلى الاحتمال الأوّل يكون المراد بالسّفهاء و الحلماء سفهاء القرون الماضية و حلماءهم.

و على الاحتمال الثاني سفهاء المخاطبين و حلماءهم، و أوضح استحقاقهم للّعن و دخولهم في زمرة الملعونين بقوله: (ألا و قد قطعتم قيد الاسلام) أى حبل الالفة عليه بالاعتزاء و العصبيّة (و عطلتم حدوده) أى تركتم وظايفه المقرّرة الّتي لم يجز التّعدّى و التّخطي منها (و أمتّم أحكامه) أى أبطلتم أحكامه التي كان يلزم عليكم إحياؤها و العمل بها.

و قد كان من جملة تلك الحدود و الأحكام المتروكة المعطلة أمرهم بالمعروف و نهيهم عن المنكر، فانّ القيام بهما غالبا شأن الرّؤساء و الكبراء، و قد كانوا قائمين بخلافه و كانوا يأمرون بالمنكر و ينهون عن المعروف و لذلك حذّر عن طاعتهم و متابعتهم في الفصل الثالث من هذه الخطبة و قال: إنّهم قواعد أساس العصبيّة و دعائم أركان الفتنة و سيوف اعتزاء الجاهليّة.

شرح لاهیجی

الا و انّكم قد نفضتم ايديكم من حبل الطّاعة و ثلمتم حصن اللّه المضروب عليكم باحكام الجاهليّة و انّ اللّه سبحانه قد امتنّ على جماعة هذه الامّة فيما عقد بينهم من حبل هذه الألفة الّتى ينتقلون فى ظلّها و يأوون الى كنفها بنعمة لا يعرف احد من المخلوقين لها قيمة لانّها ارجح من كلّ ثمن و اجلّ من كلّ خطر يعنى آگاه باشيد و بتحقيق كه شما تكانديد دستهاى شما را از ريسمان فرمانبردارى و رخنه كرديد در حصار دين خدا كه زده شده بود بر شما به پيروى حكمهاى زمان جاهليّت و كفر و بتحقيق كه خداى سبحانه منّت گذاشت بر جميع اين امّت در چيزى كه بست در ميان ايشان از ريسمان اين الفت آن چنانى كه از جاى بجاى مى شويد در سايه ان و جا مى گيريد در پهلوى ان در حالتى كه باشيد در نعمتى كه نشناخت احدى از مخلوقات از براى ان نعمت قيمت را از جهة اين كه راجح تر است از هر نهانى و بزرگتر است از هر چيز بزرگى و اعلموا انّكم صرتم بعد الهجرة اعرابا و بعد الموالات احزابا ما تتعلّقون من الإسلام الّا باسمه و لا تعرفون من الايمان الّا رسمه تقولون النّار و لا العار كانّكم تريدون ان تكفئوا الاسلام على وجهه انتهاكا لحريمة و نقضا لميثاقه الّذى وضعه اللّه لكم حرما فى ارضه و امنا بين خلقه و انّكم ان لجأتم الى غيره حاربكم اهل الكفر ثمّ لا جبرئيل و لا ميكائيل و لا مهاجرون و لا انصار ينصرونكم الّا المقارعة بالسّيف حتّى يحكم اللّه بينكم يعنى و بدانيد بتحقيق كه شما گرديديد بعد از هجرت كردن از باديه جهل و ضلالت بسوى مدينه علم و هدايت باديه نشينان جهالت و گمراهى و گرديديد بعد از دوست شدن گروه مختلفه در دشمنى علاقه نداريد باسلام مگر بداشتن اسم ان و نمى شناسيد از ايمان مگر علامتش را كه اظهار كلمه شهادتين باشد مى گوئيد كه داخل اتش مى شويم و داخل عيب و ننگ نمى شويم گويا كه شما اراده داريد كه برگردانيد ظرف اسلام را بر روى ان از جهة هتك كردن حرمت ان و شكستن مر عهد ان اسلامى كه قرار داد خدا از براى شما حرم و مانع از دخول دشمنان در زمين خود و گردانيد مأمن در ميان خلق خود و بتحقيق كه شما اگر پناه ببريد بسوى غير اسلام محاربه ميكنند با شما اهل كفر پس نيست جبرئيل و نه ميكائيل و نه مهاجران و نه انصار كه يارى كنند شما را چنانچه يارى مى كردند مؤمنان را مگر كوبيدن يكديگر بشمشير تا اين كه حكم كند خدا در ميان شما و اهل كفر بنصرت يك طرف و انّ عندكم الأمثال من بأس اللّه و قوارعه و ايّامه و وقائعه فلا تستبطئوا وعيده جهلا باخذه و تهاونا ببطشه و يأسا من بأسه فانّ اللّه سبحانه لم يلعن القرن الماضى بين ايديكم الّا لتركهم الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر فلعن السّفهاء لركوب المعاصى و الحلماء لترك التّناهى الا و قد قطعتم قيد الاسلام و عطّلتم حدوده و امتّم احكامه يعنى و بتحقيق كه در نزد شما است مثلهائى كه در قران مذكور است از براى شدّت عذاب خدا و كوبندهاى عقوبات او و روزگار غضب او و وقايع نكال او پس دور مشمريد وعيد و عذاب او را بسبب نادانى بگرفتن غضب او و از جهة سهل انگاشتن خشم او و نوميد بودن از سختى او پس بتحقيق كه خداء سبحانه لعن نكرده است جماعت عصرهاى گذشته را پيش روى شما مگر از جهة ترك ايشان امر بمعروف و نهى از منكر را پس لعن كرد بى عقلها را از جهت ارتكاب بگناهان ايشان و صاحب عقلها را بجهة ترك بازداشتن ديگران آگاه باشيد و بتحقيق كه بريديد بند اسلام را و بيكار گردانيديد حدود و تعزيرات اسلام را و ميرانديد احكام اسلام را

شرح ابن ابی الحدید

أَلَا وَ إِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ- وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللَّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْكُمْ بِأَحْكَامِ الْجَاهِلِيَّةِ- فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ امْتَنَّ عَلَى جَمَاعَةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ- فِيمَا عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هَذِهِ الْأُلْفَةِ- الَّتِي يَتَقَلَّبُونَ فِي ظِلِّهَا وَ يَأْوُونَ إِلَى كَنَفِهَا- بِنِعْمَةٍ لَا يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَةً- لِأَنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَنٍ وَ أَجَلُّ مِنْ كُلِّ خَطَرٍ- وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً- وَ بَعْدَ الْمُوَالَاةِ أَحْزَاباً- مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا بِاسْمِهِ- وَ لَا تَعْرِفُونَ مِنَ الْإِيمَانِ إِلَّا رَسْمَهُ- تَقُولُونَ النَّارَ وَ لَا الْعَارَ- كَأَنَّكُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تُكْفِئُوا الْإِسْلَامَ عَلَى وَجْهِهِ- انْتِهَاكاً لِحَرِيمِهِ وَ نَقْضاً لِمِيثَاقِهِ الَّذِي وَضَعَهُ اللَّهُ لَكُمْ- حَرَماً فِي أَرْضِهِ وَ أَمْناً بَيْنَ خَلْقِهِ- وَ إِنَّكُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَيْرِهِ حَارَبَكُمْ أَهْلُ الْكُفْرِ- ثُمَّ لَا جَبْرَائِيلَ وَ لَا مِيكَائِيلَ- وَ لَا مُهَاجِرِينَ وَ لَا أَنْصَارَ يَنْصُرُونَكُمْ- إِلَّا الْمُقَارَعَةَ بِالسَّيْفِ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَكُمْ- وَ إِنَّ عِنْدَكُمُ الْأَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ اللَّهِ وَ قَوَارِعِهِ- وَ أَيَّامِهِ وَ وَقَائِعِهِ- فَلَا تَسْتَبْطِئُوا وَعِيدَهُ جَهْلًا بِأَخْذِهِ- وَ تَهَاوُناً بِبَطْشِهِ وَ يَأْساً مِنْ بَأْسِهِ- فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقُرُونَ الْمَاضِيَةَ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ- إِلَّا لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ- فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِي وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِي اَلَا وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الْإِسْلَامِ- وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَ أَمَتُّمْ أَحْكَامَهُ

نفضتم أيديكم كلمة تقال في اطراح الشي ء و تركه- و هي أبلغ من أن تقول تركتم حبل الطاعة- لأن من يخلي الشي ء من يده ثم ينفض يده منه- يكون أشد تخلية له ممن لا ينفضها- بل يقتصر على تخليته فقط- لأن نفضها إشعار و إيذان بشدة الاطراح و الإعراض- . و الباء في قوله بأحكام الجاهلية متعلقة بثلمتم- أي ثلمتم حصن الله بأحكام الجاهلية- التي حكمتم بها في ملة الإسلام- . و الباء في قوله بنعمة لا يعرف متعلقة بامتن- و في من قوله فيما عقد متعلقة بمحذوف- و موضعها نصب على الحال و هذا إشارة إلى قوله تعالى- لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ- وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ- و قوله فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً- . و روي تتقلبون في ظلها- . قوله صرتم بعد الهجرة أعرابا- الأعراب على عهد رسول الله ص- من آمن به من أهل البادية و لم يهاجر إليه- و هم ناقصو المرتبة عن المهاجرين لجفائهم و قسوتهم- و توحشهم و نشئهم في بعد من مخالطة العلماء- و سماع كلام الرسول ص و فيهم أنزل- الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً- وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ- و ليست هذه الآية عامة في كل الأعراب بل خاصة ببعضهم- و هم الذين كانوا حول المدينة- و هم جهينة و أسلم و أشجع و غفار- و إليهم أشار سبحانه بقوله- وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ- و كيف يكون كل الأعراب مذموما- و قد قال تعالى وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ- وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ- و صارت هذه الكلمة جارية مجرى المثل- . و أنشد الحجاج على منبر الكوفة- 

  • قد لفها الليل بعصلبيأروع خراج من الدوي

مهاجر ليس بأعرابي

و قال عثمان لأبي ذر أخشى أن تصير بعد الهجرة أعرابيا- . و روي و لا يعقلون من الإيمان- . و قولهم النار و لا العار منصوبتان بإضمار فعل- أي ادخلوا النار و لا تلتزموا العار- و هي كلمة جارية مجرى المثل أيضا- يقولها أرباب الحمية و الإباء- فإذا قيلت في حق كانت صوابا- و إذا قيلت في باطل كانت خطأ- . و أكفأت الإناء و كفأته لغتان أي كببته- .

قوله ثم لا جبرائيل و لا ميكائيل و لا مهاجرين- الرواية المشهورة هكذا بالنصب و هو جائز على التشبيه بالنكرة- كقولهم معضلة و لا أبا حسن لها قال الراجز- 

لا هيثم الليلة للمطي

و قد روي بالرفع في الجميع- . و المقارعة منصوبة على المصدر- و قال الراوندي هي استثناء منقطع و الصواب ما ذكرناه- و قد روي إلا المقارعة بالرفع- تقديره و لا نصير لكم بوجه من الوجوه إلا المقارعة- . و الأمثال التي أشار إليها أمير المؤمنين ع- هي ما تضمنه القرآن من أيام الله و نقماته على أعدائه- و قال تعالى وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ- . و التناهي مصدر تناهى القوم عن كذا- أي نهى بعضهم بعضا- يقول لعن الله الماضين من قبلكم- لأن سفهاءهم ارتكبوا المعصية- و حلماءهم لم ينهوهم عنها- و هذا من قوله تعالى كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ- لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ

شرح نهج البلاغه منظوم

ألا و إنّكم قد نفضتم أيديكم مّن حبل الطّاعة، و ثلمتم حصن اللَّه المضروب عليكم بأحكام الجاهليّة، و إنّ اللَّه- سبحانه- قد امتنّ على جماعة هذه الأمّة فيما عقد بينهم مّن حبل هذه الألفة- الّتى ينتقلون فى ظلّها و يأوون إلى كنفها- بنعمة لّا يعرف أحد مّن المخلوقين لها قيمة، لأنّها أرجح من كلّ ثمن، وّ أجلّ من كلّ خطر. و اعلموا أنّكم صرتم بعد الهجرة أعرابا، وّ بعد الموالاة أحزابا، ما تتعلّقون من الأسلام إلّا باسمه، و لا تعرفون من الأيمان إلّا رسمه تقولون: النّار و لا العار، كأنّكم تريدون أن تكفئوا الأسلام على وجهه انتها كالّحريمه، و نقضا لّميثاقه الّذى وضعه اللَّه لكم حرما فى أرضه، و أمنا بين خلقه، و إنّكم إن لّجأتم إلى غيره حاربكم أهل الكفر، ثمّ لا جبرائيل و لا ميكائيل و لا مهاجرون و لا أنصار يّنصرونكم، إلّا المقارعة بالسّيف حتّى يحكم اللَّه بينكم. و إنّ عندكم الأمثال من بأس اللَّه و قوارعه، و أيّامه و وقائعه، فلا تستبطئوا وعيده جهلا بأخذه و تهاونا ببطشه، و يأسا مّن بأسه، فإنّ اللَّه- سبحانه- لم يلعن القرن الماضى بين أيديكم إلّا لتركهم الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر، فلعن اللَّه السّفهآء لركوب المعاصى، و الحلماء لترك التّناهى. ألا و قد قطعتم قيد الأسلام، و عطّلتم حدوده، و أمتّم أحكامه

ترجمه

(اين بود شمّه از حالات فرزندان اسماعيل و اسحق و يعقوب، كه در اثر گرويدن بدين اسلام بدانسان از تيره بختى بذروه سعادت و ترقّى رسيدند اكنون) بدانيد كه شما (بدينى كه وسيله بزرگى و ارجمنديتان بود پشت پاى زده و) رشته فرمان را از كفها نهاده، و در دژ (روئين قوانين) الهى كه بگردتان بسته شده بود، بوسيله (زنده كردن) احكام جاهليّت رخنه افكنديد، در صورتى كه خداوند پاك در رشته مهر و الفتى كه بين اين امّت بست بر آنان منّت نهاد (چه نيكو) الفتى كه در سايه اش مى آرامند، و در كنارش ميآسايند، بنعمتى كه احدى از آفريدگان بهايش را نشناسد، زيرا كه آن نعمت (كه عبارت از آن الفت است) برتر از هر بها و بزرگتر از هر بزرگ و نفيسى است (و در پرتو آن نعمت الفت و محبّت امور دو جهانى را برنامه منظم است) و اكنون كه شما دست از اين نعمت گرانبها كشيده و اختلافات زمان جاهليّت را در ميان خود زنده ساخته، و گردن از زير بار دين بيرون كشيده ايد. بدانيد كه شما پس از هجرت (و ورود بشهرستان علم و شريعت سير قهقرائى كرده، و همچون بدويان و بيابان گردان نادان از) اعراب شديد، و پس از مودت و دوستى گروههائى (مخالف و دشمن يكديگر) گرديديد، از اسلام جز بنام آن علاقه نداريد، و از ايمان جز نشانش را نمى شناسيد (مؤمن حقيقى و مسلمان واقعى نيستيد) تو گوئى اسلام را ننگ مى پنداريد، كه آن كلمه كه در هنگام تن به ننگ نسپردن مى گويند، شما آن را (بى مورد استعمال كرده و) مى گوئيد النّار و لا العار، به آتش مى رويم، و تن به ننگ نمى دهيم، گوئيا شما اراده داريد كه اسلام را با دريدن پرده حرمتش و شكستن پيمانش از صورتش وارونه اش سازيد، چنان پيمانى كه خداوند آن را در زمين براى شما پناه (از آسيب دشمن) و در ميان آفريدگانش آسايش قرار داده است، و شما اگر بغير اين دين پناهنده شويد (و دست از يارى و اجراى احكامش بكشيد) كفّار با شما خواهند جنگيد، و آن گاه جبرئيل و ميكائيل و مهاجرين و انصارى كه شما را يارى كنند نيستند، جز اين كه با شمشير (برّان) بر كلّه هم بكوبيد، تا خداوند بينتان حكم فرمايد (و شكست و پيروزى را بهر كه خواهد بدهد) براستى كه از بلاها و سختيها و روزگارهاى درهم كوبنده (جهانيان) داستانهائى نزد شما است (كه بايستى آنها را در قرآن كريم مورد مطالعه قرار داده، و از پيش آمد قوم نوح، و عاد، و يونس و لوط پند گيريد، خوانندگان عزيز) نكند كه شما از روى نادانى، مؤاخذه و عذاب خدا را دير پنداشته و سخت گيرى و نرسيدن بآن عذاب را سست گيريد، چرا كه پاك پروردگار مردم قرن گذشته را در ميان شما از رحمت خود دور نساخت، جز براى آنكه آنان امر بمعروف و نهى از منكر را از كف گذاردند (و مردم را وادار به نيكيها و دور از بديها ننمودند) آن گاه خداوند نادانان را براى ارتكاب گناهان و دانشمندان را براى ترك (امر بمعروف و) نهى از منكر كردن از رحمت خويش دور (شان) ساخت بدانيد، كه شما نيز رشته اسلام را گسيخته، و حدودش را متروك گذارده احكامش را ميرانديد و دست از امر بمعروف و نهى از منكر كشيديد، و بيارى امام خويش برنخاستيد

نظم

  • چو حال رفتگان از من شنيديددر آن آئينه از دل چون نديديد
  • بديديد آنكه در دين ارجمندى است بشر بى دين بخوارىّ و نژندى است
  • و حال اين شماها دين يزدانز كف بگذاشتيد و بند فرمان
  • دژى روئين كه از آن دست ايّام بدور است آن دژ است آئين و احكام
  • خدا بر گردتان محكم گشايندبدان دژتان ز زشتيها رهانيد
  • چو حكم جاهليّت زنده گرديددر آن روئينه دژ رخنه فكنديد
  • طناب كين بحلق خويش بستيددژ دين را حدود و سد شكستيد
  • و حال آنكه حق بگذاشت منّت بدين دين بر سر جمهور امّت
  • كه با آن بند نخوت را بريدهبجايش رشته ألفت گزيده
  • نكو الفت كه باغش پر درخت است كنارش مرد دين گسترده رخت است
  • ز قلب آنكه سر زد سر و ايمانغنوده راحت اندر سايه آن
  • از اين نعمت نداند كس بهايش و گرداند كسى داند خدايش
  • ز هر نعمت شد اين نعمت مهمتربر امّت الفت است از هر چه بهتر
  • ز دست از جهل گنج شايگانى شما داديد مفت و رايگانى
  • ز هم بگسيخته بند محبّتنموده زنده حكم جاهليّت
  • به نفس خويشتن ورزيده اعجاب پس از هجرت همه گرديده اعراب
  • ز شهر علم و احكام خدائىهمه گرديد سير قهقرائى
  • پس از دانستن قانون قرآنشده نادان چو سكّان بيابان
  • همه از دوستى هم زده تن بهم خصمان جان استيد و دشمن
  • نه از اسلامتان پيدا جز اسمى استنه از ايمان ميانتان غير رسمى است
  • تو گوئى دين بودتان مايه ننگ كز آن فرسنگها دوريد و دلتنگ
  • بدورىّ از آن داريد اصرارزبان حالتان النّار لا العار
  • بلرزانديد از جا پايگاهش بيفكنديد بر سر دستگاهش
  • از آن هر پرده حرمت دريديدز گردن بند پيمانش بريديد
  • چه پيمانى كه بودى قلعه آساز بيم دشمنانتان اندر آن جا
  • ز هر پيش آمد و هر مكر و ريمنببرج و باره آن جسته مأمن
  • ز نادانى نمائيد أر بدان پشت بفرق خويش كوبيد از أسف مشت
  • كمر بر كينتان گر جيش كفّاربه بندند و كنند آهنگ پيكار
  • بياريتان دگر جبريل نازل نمى گردد بغوغاهاى هايل
  • در آن هنگامه انصار و مهاجرنباشد پشتبان و نيست ناصر
  • شما با دشمنانتان نيزه و تيغ بهم بايستتان باريد چون ميغ
  • ز يكديگر همى در جان ستاندنبباشيد و بخاك و خون طپاندن
  • بسود يك طرف تا حىّ اعلاسجلّ فتح را فرمايد امضاء
  • هلا از رنج و از سختىّ و نقمتكه در بگذشته ديدندش هر امّت
  • بسان آسيا اين چرخ گرديدبشر را زير سنگ خويش كوبيد
  • هر آن ستخوان كه شد زير پيش خردبهر گرداب كآنان را فرو برد
  • هر آن دردى كز او بر جان آنها است از آن نزد شماها داستانها است
  • چسان بينيد قوم عاد بر بادشدند و بيخشان از بن بر افتاد
  • يكى قومى ز آتش گشته ناياب يكى در نار سوزان رفته از آب
  • چه خوش باشد كه از چشم بصيرتاز آن دوران شما گيريد عبرت
  • مبادا كز ره نادانى و جهل بخود خشم خدا گيريد بس سهل
  • و يا نزديك دور و سخت آن سستكه ناگه در رسد آن چابك و چست
  • چو اقوام گذشته سهل ديدندعذاب حقّ و دست از دين كشيدند
  • تمامى ترك معروفات گفتندبه تيه منكرات آسوده خفتند
  • لذا گشتند دور از حقّ و رحمت به لعن حق قرين گشتند و نقمت
  • شما هم پرده دين را دريديدپى از احكام اسلامى كشيديد
  • زده سر جملگى از دين داورميانتان گشته رايج امر منكر
  • پسنديده بخود خذلان و خوارىامام خويش را ننموده يارى

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 5 نهج البلاغه بخش 2 : فلسفه سكوت

خطبه 5 نهج البلاغه بخش 2 به تشریح موضوع "فلسفه سكوت" می پردازد.
No image

خطبه 50 نهج البلاغه : علل پيدايش فتنه ‏ها

خطبه 50 نهج البلاغه موضوع "علل پيدايش فتنه ‏ها" را مطرح می کند.
No image

خطبه 202 نهج البلاغه : شكوه‏ ها از ستمكارى امّت

خطبه 202 نهج البلاغه موضوع "شكوه‏ ها از ستمكارى امّت" را بررسی می کند.
Powered by TayaCMS