خطبه 191 نهج البلاغه بخش 2 : ره آورد پرهيزكارى

خطبه 191 نهج البلاغه بخش 2 : ره آورد پرهيزكارى

موضوع خطبه 191 نهج البلاغه بخش 2

متن خطبه 191 نهج البلاغه بخش 2

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 191 نهج البلاغه بخش 2

ره آورد پرهيزكارى

متن خطبه 191 نهج البلاغه بخش 2

الوصية بالزهد و التقوى

عِبَادَ اللَّهِ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّكُمْ وَ أَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللَّهِ وَ تَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ التَّقْوَى فِي الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ وَ فِي غَدٍ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّةِ مَسْلَكُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِكُهَا رَابِحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الْأُمَمِ الْمَاضِينَ مِنْكُمْ وَ الْغَابِرِينَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَيْهَا غَداً إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَى وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ يَقُولُ وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُفَأَهْطِعُوا بِأَسْمَاعِكُمْ إِلَيْهَا وَ أَلِظُّوا بِجِدِّكُمْ عَلَيْهَا وَ اعْتَاضُوهَا مِنْ كُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً وَ مِنْ كُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً أَيْقِظُوا بِهَا نَوْمَكُمْ وَ اقْطَعُوا بِهَا يَوْمَكُمْ وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَكُمْ وَ ارْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَكُمْ وَ دَاوُوا بِهَا الْأَسْقَامَ وَ بَادِرُوا بِهَا الْحِمَامَ وَ اعْتَبِرُوا بِمَنْ أَضَاعَهَا وَ لَا يَعْتَبِرَنَّ بِكُمْ مَنْ أَطَاعَهَا

ترجمه مرحوم فیض

4 بندگان خدا شما را بتقوى و ترس از خدا سفارش مى نمايم، زيرا تقوى حق خدا است بر شما (تقوى را كه عبارت است از عمل بواجبات و ترك منهيّات خداوند حقّ خود و اداء شكر و سپاسگزارى از نعمت هايش قرار داده) و حقّ شما (پاداش كردارتان) را بر خدا لازم و برقرار مى نمايد، و شما را سفارش ميكنم باينكه از خدا براى تقوى كمك بطلبيد (بخواهيد تا شما را بتقوى و پرهيزكارى موفّق بدارد) و از تقوى براى (قرب به) خدا همراهى درخواست نمائيد (پرهيزكار شويد تا بخدا نزديك گرديد) زيرا تقوى در امروز (دنيا) پناه و (در برابر سختيها و گرفتاريها) سپر است، و در فردا (قيامت) راه بهشت است، راه آن آشكار و رونده در آن سود برنده، و امانت دار آن (خداوند) حافظ و نگهدار است (امانت در نزد او تباه نمى شود، بلكه روز رستخيز با سود بسيار آنرا پس مى دهد)

5 هميشه تقوى خود را بر مردمان گذشته و باقى مانده شان داده و جلوه گرى مى نمايد (تا از آن بهره ببرند) چون ايشان در فردا (ى قيامت) بآن نيازمندند، فردايى كه خداوند باز گرداند آنچه پديد آورده (مردگان را زنده فرمايد) و گرفته آنچه بخشيده (از دنيا و كالاى آن) و پرسش نمايد از آنچه عطاء فرموده (از نعمتهاى بيشمار كه در چه راه صرف نموديد) پس چه بسيار اندكند كسانيكه تقوى را پذيرفته و از روى راستى و درستى آنرا شعار خويش قرار داده اند، آنان از جهت عدد و شماره كم اند و شايسته وصف و مدح خداوند سبحان هستند كه (در قرآن كريم س 34 ى 13) مى فرمايد: يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ يعنى بندگان بسيار سپاسگزار من اندكند،

6 پس با گوشهاتان بسوى (شنيدن وصف) تقوى بشتابيد (تا بفهميد) و با سعى و كوششتان بر آن مواظبت نمائيد (تا رستگار شويد) و آنرا در برابر هر چه گذشته (از دست رفته) عوض و جانشين و در برابر هر مخالف (طريق حقّ) موافق قرار دهيد، بسبب تقوى خوابتان را بيدار سازيد (از خواب غفلت بيدار شويد) و روز خود را جدا نمائيد (بدنيا دل نبنديد) و آنرا ملازم دلهاتان قرار دهيد (هيچ گاه از آن دور نشويد) و گناهانتان را بآن بشوئيد، و بيمارى هاتان را بآن مداواة كنيد، و بآن بر مرگ پيشى گيريد (كارى كنيد كه از مرگ نگرانى نداشته باشيد) و عبرت گيريد از كسيكه تقوى را تباه ساخته و از دست داده (از شيطان و نفس امّاره پيروى كرده در دنيا بدبخت مانده يا بهره اى كه خواسته بدست نياورده و در آخرت بعذاب جاويد مبتلى است) و نشود كه از شما عبرت گيريد كسيكه از آن پيروى نموده.

ترجمه مرحوم شهیدی

بندگان خدا شما را سفارش مى كنم به پرهيزگارى و ترس از خدا، كه پرهيزگارى حقّ خداست بر شما، و موجب حقّ شما شود بر خدا، و اين كه از خدا يارى خواهيد در پرهيزگارى، و از پرهيزگارى و يارى جوييد در گزاردن حقّ حضرت بارى، كه پرهيزگارى امروز سپر و پناهگاه است، و فردا بهشت را راه است. راه آن آشكار است و رونده راه سود بردار، و امانتدار آن، نيكو نگه دار. پرهيزگارى پيوسته خود را نموده است بر مردمان، چه گذشتگان و چه ماندگان، به خاطر نياز آنان در فردا بدان. روزى كه خدا آنچه را آشكار كرد بازگرداند، و آنچه داد بستاند، و در آنچه بخشيد مؤاخذت راند. پس چه اندكند آنان كه پرهيزگارى را پذيرفتارند، و بار آنان را چنانكه بايد بر مى دارند. آنان اندكند در شمار، و ستوده پروردگار، كه فرمايد: «و اندكى از بندگان منند سپاسگزار.» پس گوشهاى خود را به تقوا فرا داريد، و به جد روى بدان آريد، و از هر چه خلاف تقوا بود دل بكنيد و تقوا را دلخواه خود شماريد. خود را با پرهيزگارى بيدار داريد، و روز خود را با آن به سر آريد. پوشش دل خويشش نماييد، و گناهان خود را با آن بشوييد و بزداييد، و بيماريهاى را با آن درمان سازيد، و بدان به پيشباز مرگ تازيد و پند گيريد از آن كس كه آن را تباه كرد، و مبادا از شما پند گيرد، آن كس كه گردن در حلقه تقوا در آورد.

ترجمه مرحوم خویی

وصيّت ميكنم شما را أى بندگان خدا بپرهيزكارى پروردگار، پس بدرستى كه تقوى حق خدا است بر ذمه شما، و واجب كننده است حق شما را بر خدا، و وصيت ميكنم باين كه استعانت نمائيد بر تقوى از خدا، و استعانت نمائيد از تقوى بر خدا، پس بتحقيق كه تقوى در اين روز دنيا پناه است و سپر، و در فرداى آخرت راه است ببهشت، راه آن تقوى واضح است و آشكار، و راه رونده آن صاحب ربح است و با منفعت، و أمانت گيرنده آن حافظ است آنرا از تلف. هميشه تقوى اظهار كننده است نفس خود را بر امّتهاى كه گذشته اند و باقى مانده بجهت حاجت ايشان بان در فردا زمانى كه باز گرداند خدا آنچه را كه ايجاد فرموده بود، و بگيرد آنچه را كه عطا نموده بود، و سؤال نمايد از چيزى كه احسان كرده بود، پس چه قدر كم است اشخاصى كه قبول تقوا كردند و برداشتند آنرا حق برداشتن آن جماعت متقيان كم اند از حيثيّت عدد، و ايشان كسانى هستند كه وصف فرموده خدا ايشان را در كتاب مجيد خود وقتى كه مى فرمايد- و قليل من عبادى الشكور- يعنى اندك است از بندگان من شكر كننده. پس بشتابيد بسمعهاى خود بسوى شنيدن منافع تقوى، و مداومت نمائيد با جد و جهد خودتان بر تقوى، و عوض نمائيد آن را از هر گذشته از جهت خلف صالح بودن، و عوض نمائيد آنرا از هر چيزى كه مخالف طريق حق است در حالتى كه آن موافق حق است، و بيدار نمائيد با آن تقوى خواب خود را، و ببريد با آن روز خود را، و شعار قلبهاى خود نمائيد آن را، و بشوئيد با آن گناهان خود را، و دوا نمائيد با آن ناخوشيهاى خود را، و مبادرت كنيد با آن بسوى مرگ، و عبرت بگيريد با كسى كه ضايع ساخت تقوى را. و البته نبايد عبرت گيرد با شما كسى كه اطاعت نمايد بان

شرح ابن میثم

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ- فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَيْكُمْ- وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّكُمْ وَ أَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللَّهِ- وَ تَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اللَّهِ- فَإِنَّ التَّقْوَى فِي الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ- وَ فِي غَدٍ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّةِ- مَسْلَكُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِكُهَا رَابِحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ- لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الْأُمَمِ الْمَاضِينَ وَ الْغَابِرِينَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَيْهَا غَداً- إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَى- وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى- فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا- أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً- وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ يَقُولُ- وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ- فَأَهْطِعُوا بِأَسْمَاعِكُمْ إِلَيْهَا وَ أَلِظُّوا بِجِدِّكُمْ عَلَيْهَا- وَ اعْتَاضُوهَا مِنْ كُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً- وَ مِنْ كُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً- أَيْقِظُوا بِهَا نَوْمَكُمْ وَ اقْطَعُوا بِهَا يَوْمَكُمْ- وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَكُمْ وَ ارْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَكُمْ- وَ دَاوُوا بِهَا الْأَسْقَامَ وَ بَادِرُوا بِهَا الْحِمَامَ- وَ اعْتَبِرُوا بِمَنْ أَضَاعَهَا وَ لَا يَعْتَبِرَنَّ بِكُمْ مَنْ أَطَاعَهَا

اللغة

الغابر: الباقى و للماضى أيضا. و أسدى: أرسل معروفه. و أهطع: أسرع. و واكظ على كذا: واظب عليه و داوم. و المواكظة: المداومة. و روى: كظّوا: أى ألزموا، و لزوم الشي ء في معنى المداومة عليه. و الشعار: مايلى الجسد تحت الدثار، و هو العلامة أيضا

المعنى

ثمّ عقّب بالوصيّة بتقوى اللّه على جرى عادته لأنّها رأس كلّ مطلوب، و رغّب فيها بكونها حقّ اللّه عليهم: أي الأمر المطلوب له المستحقّ عليهم، و بكونها موجبة على اللّه حقّهم و هو جزاء طاعتهم له الّذي أوجبه على نفسه و لزم عن كمال ذاته الفيّاضة بالخيرات بحسب استعدادهم له بالتقوى. ثمّ أشار إلى ما ينبغي للمتصدّي إلى التقوى و هو أن يستعين على قطع عقباتها باللّه و الانقطاع إليه أن يعينه عليها و يوفّقه بها فإنّ الانقطاع إلى معونته و الالتفات إليه مادّة كلّ مطلوب. ثمّ إلى فائدتها و هي الاستعانة بها على اللّه تعالى. و لمّا كان المطلوب منه الوصول إلى ساحل عزّته و النظر إلى وجهه الكريم و السلامة من غضبه و نقاش حسابه إذ هو تعالى الحاكم الأوّل كانت التقوى أجلّ ما يستعدّ به لحصول تلك المطالب، و كان السعيد من استعان بها على دفع شدائده تعالى في الآخرة من المناقشة فإنّه لاخلاص منها إلّا بها. ثمّ عقّب ذكرها ببيان ما يستلزمه من الامور المرغوب فيها: منها كونها في اليوم: أي في مدّة الحياة حرزا و جنّة: أي من المكاره الدنيويّة لقوله تعالى وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ- من أمره- مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ«» و في غد: أي في يوم القيامة الطريق إلى الجنّة. و هو ظاهر، و منها كون مسلكها واضحا و ظاهر أنّ الشارع صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أوضح طرق التقوى و كشف سبلها حتّى لا يجهلها إلّا جاهل، و منها كون سالكها رابحا. و استعار لفظ الربح لما يحصل عليه المتّقى من ثمرات التقوى في الدنيا و الآخرة، و وجه الاستعارة أنّه بحركاته و تقواه الّتي يشبه رأس ماله يستفيد الثواب كما يستفيد التاجر مكاسبه، و منها كون مستودعها حافظا. و المستودع بالفتح قابل الوديعة و بكسرها فاعلها. و المراد على الرواية بالفتح كون قابلها حافظا لنفسه بها من عذاب اللّه أو يكون حافظ بمعنى محفوظ، و على الثانية فالمستودع لها إمّا اللّه سبحانه. إذ هي الأمانة الّتي عرضها على السماوات و الأرض فأبين أن يحملها و أشفقن منها و حملها الإنسان و ظاهر كونه تعالى حافظا على العبد المستودع أحواله فيها من تفريطه و تقصيره أو أمانته و محافظته عليها، و إمّا الملائكة الّتي هي وسائط بين اللّه تعالى و بين خلقه. و ظاهر كونهم حفظة كما قال تعالى وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً و قوله وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ كِراماً كاتِبِينَ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ«».

و قوله لم تبرح عارضة نفسها. إلى قوله الغابرين.

و قوله لم تبرح عارضة نفسها. إلى قوله الغابرين. كلام لطيف، و استعار وصف كونها عارضة نفسها. و وجه الاستعارة كونها مهيّئة لأن تقبل و بصدد أن ينتفع بها كالمرأة الصالحة الّتي تعرض نفسها للتزويج و الانتفاع بها. ثمّ علّل كونها لم تبرح كذلك لحاجة الخلق إليها غدا: أي يوم القيامة ترغيبا فيها بكونها محتاجا إليها، و يحتمل أن يدخل ذلك في وجه الشبه.

و قوله: إذا أعاد. إلى قوله: أسدى.

و قوله: إذا أعاد. إلى قوله: أسدى. كالقرينة المخرجة لغد عن حقيقته إلى مجازه و هو يوم القيامة، و تعيين له بأنّه الوقت الّذي يعيد اللّه فيه ما كان أبداه من الخلق و يأخذ فيه ما كان أعطاهم من الوجود الدنيويّ و لواحقه و يقول: لمن الملك اليوم للّه الواحد القهّار. و في الحديث: إنّ اللّه تعالى يجمع كلّ ما كان في الدنيا من الذهب و الفضّة فيجعله أمثال الجبال ثمّ يقول: هذا فتنة بني آدم. ثمّ يسوقه إلى جهنّم فيجعله مكاوى لجباه المجرمين و يسألهم فيه عمّا أسدى إليهم فيه من نعمه فيسأل من ادّخرها لم ادّخرها و لم ينفقها في وجوهها المطلوبة للّه، و يسأل من أنفقها في غيره وجهها فيقول. أذهبتم طيّباتكم في حياتكم الدنيا و استمتعتم بها. و يجازي الأوّلين بادّخارها كما قال وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ«» الآية، و يجازي الآخرين بصرفها في غير وجهها كما قال فَالْيَوْمَ

تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.

و قوله: فما أقلّ من قبلها.

و قوله: فما أقلّ من قبلها. تعجّب من قلّة من قبل التقوى بينهم و حملها حقّ حملها: أي أخذها و حفظها بشرائطها و استعدّ بها ليؤدّي أمانة اللّه فيها. إذ هي الأمانة المعروضة. ثمّ حكم بكون قابلها و حاكمها هم أقلّ الناس عددا، و أنّهم أهل صفة اللّه: أي الّذين وصفهم اللّه تعالى بقوله وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ.

ثمّ أمرهم فيها بأوامر:

أحدها: أن يهطعوا بأسماعهم إليها

أي يسرعوا إلى سماع وصفها و شرحها ليعرفوها فيعملوا على بصيرة.

الثاني: أن يواكظوا عليها بجدّهم

أي يداوموا عليها و يلازموها باجتهاد منهم، و روى و انقطعوا بأسماعكم إليها: أي انقطعوا عن علائق الدنيا و استصحبوا أسماعكم إلى سماع وصفها. فكأنّ أحد الروايتين تصحيف الاخرى لأنّ النون و القاف إذا تقارنا أشبها الهاء في الكتابة.

الثالث: أن يعتاضوها خلفا عن كلّ محبوب في الدنيا سلف لهم

و نعم الخلف ممّا سلف إذ كانت المطالب الحاصلة بها أنفس المطالب و هي السعادة الأبديّة.

و خلفا مصدر سدّ مسدّ الحال.

الرابع: أن يعتاضوها من كلّ مخالف لهم موافقا.

و المراد أنّ كلّ من كان موافقا لك ثمّ خالفك في أمر من الامور فينبغي أن يكون على طريق الحقّ و التقوى في ذلك الأمر و لا تميل ميل مخالفك فإنّ التقوى نعم العوض ممّن خالفك. و نحوه ما قال أفلاطون الحكيم: سقراط حبيبنا و الحقّ حبيبنا و إذا اختلفا كان الحقّ أحبّ إلينا.

الخامس: أن يوقظوا بها نومهم.

قال بعض الشارحين: أراد أن يوقظوا بها نوّامكم فأقام المصدر مقام اسم الفاعل مجازا لما فيه من التضادّ في القرينة. قلت: و يحتمل أن يريد بقوله: أيقظوا: أي اطردوا بتقوى اللّه و عبادته نومكم في ليلكم و أحيوه بها. فاستعمل لفظ الايقاظ لإفادته ذلك المعنى إذ كان الأمر بإيقاع أحد الضدّين في محلّ يستلزم الأمر بنفى الضدّ الآخر عن ذلك المحلّ مجازا من باب إطلاق اسم الملزوم على لازمه و لما فيه من التضادّ، و يحتمل أن يريد بالنوم نوم الغفلة و الجهل و بإيقاظ النائمين منها بها تنبيههم بها من مراقد الطبيعة و إعدادهم بأجراء العبادة و قوانينها لحصول الكمالات العلميّة و العمليّة على سبيل الاستعارة.

و وجهها ظاهر ممّا سبق.

السادس: و أن يقطعوا بها يومهم

أى يقطعوا بالاشتغال بها نهارهم.

السابع: أن يشعروها قلوبهم

أى يجعلوها شعارا لقلوبهم و يلبسوها إيّاه كما يلبس الشعار. و لفظ الشعار مستعار لها، و وجه الاستعارة كون التقوى الحقيقيّة تلازم النفس و تتّصل بالقلب كما يتّصل الشعار بالجسد، و يحتمل أن يريد اجعلوها لازمة لقلوبكم ليتميّز بها عن قلوب الظالمين، و يحتمل أن يريد أشعروها قلوبكم: أى أعلموها بها و اجعلوها شاعرة بتفاصيلها و لوازمها.

الثامن: أن يرحضوا بها ذنوبهم

أى يغسلوها بالاشتغال بالتقوى. و لفظ الرحض مستعار باعتبار كون التقوى ماحية لدرن الذنوب و الهيآت البدنيّة عن ألواح النفوس كما يمحق الغسل درن الثوب و أوساخه.

التاسع: أن يداووا بها الأسقام

أى أسقام الذنوب و أمراض القلوب كالجهل و الشكّ و النفاق و الرياء و الحسد و الكبر و البخل و جميع رذائل الأخلاق الّتي هى في الحقيقة الأسقام المهلكة، و لاشتمال التقوى على جميع الأعمال الجميلة و الملكات الفاضلة كانت دواء لهذه الأسقام و شفاء لا يعقبه داء.

العاشر: و أن يبادروا بها الحمام

أى يسارعوه و يسابقوه بها. و قد سبق بيانه في الخطبة السابقة.

الحادى عشر: أن يعتبروا بمن أضاعها

أى ينظروا إلى الامم السابقه قبلهم ممّن أضاع التقوى، و يتفكّروا في حاله كيف أضاعها لأمر لم يبق له ففاته ما طلب و لم يدرك ما فيه رغب ثمّ حصل بعد الهلاك على سوء المنقلب فيحصّلوا من ذلك عبرة لأنفسهم فيحملوها على التقوى خوفا ممّا نزل بمن أضاعها من الخيبة و الحرمان و الرجوع إلى دار الهوان.

الثاني عشر: أن لا يجعلوا أنفسهم عبرة لمن أطاعها

أى انقاد للتقوى و دخل فيها أو أطاع موجبها فحذف المضاف، و المراد نهيهم أن يدخلوا في زمرة من أضاعها فيكونوا عبرة لمن أطاعها فنهى عن لازم الإضاعة و هو اعتبار غيرهم بهم. و صورة ذلك النهى و إن كانت متعلّقة بغيرهم إلّا أنّه كناية عن نهيهم عمّا يستلزم عبرة الغير بهم و هو إضاعة التقوى لأنّ النهى عن اللازم يستلزم النهى عن الملزوم، و هذا كما تقول لمن تنصحه: لا يضحك الناس منك: أى لا تفعل ما يستلزم ذلك و يوجبه منهم.

ترجمه شرح ابن میثم

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ- فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَيْكُمْ- وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّكُمْ وَ أَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللَّهِ- وَ تَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اللَّهِ- فَإِنَّ التَّقْوَى فِي الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ- وَ فِي غَدٍ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّةِ- مَسْلَكُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِكُهَا رَابِحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ- لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الْأُمَمِ الْمَاضِينَ مِنْكُمْ- وَ الْغَابِرِينَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَيْهَا غَداً- إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَى- وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى- فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا- أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً- وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ يَقُولُ- وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ- فَأَهْطِعُوا بِأَسْمَاعِكُمْ إِلَيْهَا وَ أَلِظُّوا بِجِدِّكُمْ عَلَيْهَا- وَ اعْتَاضُوهَا مِنْ كُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً- وَ مِنْ كُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً- أَيْقِظُوا بِهَا نَوْمَكُمْ وَ اقْطَعُوا بِهَا يَوْمَكُمْ- وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَكُمْ وَ ارْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَكُمْ- وَ دَاوُوا بِهَا الْأَسْقَامَ وَ بَادِرُوا بِهَا الْحِمَامَ- وَ اعْتَبِرُوا بِمَنْ أَضَاعَهَا وَ لَا يَعْتَبِرَنَّ بِكُمْ مَنْ أَطَاعَهَا

لغات

غابر: باقى مانده و گذشته. (متضادّ) اسدى: اعمال خير خود را جلو فرستاد. اهطع: شتاب كرد واكظ على كذا: آن را مواظبت كرد و به آن تداوم بخشيد مواكظه: ادامه دادن به امرى كظّوا: همراهى كنيد يعنى بر آن مداومت داشته باشيد. شعار: لباس زيرين كه به تن چسبيده است به معناى علامت نيز به كار مى رود رحض: شستن نّزّاه: جمع نازه، كسى كه دورى مى كند از آنچه سبب بدگويى مى شود.

ترجمه

اى بندگان خدا، شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم، كه حقى از خداوند بر شما و ثابت كننده حقى از شما بر وى مى باشد، و شما را سفارش مى كنم كه از تقوا براى خدا و از خدا براى تقوا كمك بگيريد، زيرا تقوا، امروز پناهگاه و سپر و فردا، راه به سوى بهشت است، راهش روشن، و رونده اش سود برنده و امانت دارش حافظ و نگه دار مى باشد و پيوسته خود را بر مردم زمانهاى گذشته و باقيمانده، نشان داده و جلوه گرى مى كند زيرا همه آنان فردا به آن نيازمند مى باشند فردايى كه خداوند باز گرداند آنچه پديد آورده و بگيرد آنچه را كه بخشيده و پرسش فرمايد از آنچه عطا فرموده است، چه قدر اندكند آنان كه تقوا را پذيرفته و براستى آن را مورد عمل قرار داده اند، آرى آنان به عدد بسيار كمند چنان كه خداوند در وصف آنها فرموده است «يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ«»» پس گوشهايتان را به سوى آن متوجّه سازيد و در مواظبت كردن آن بكوشيد و آن را جانشين هر چه گذشته است قرار دهيد و در عوض هر چه مخالف حق است آن را انتخاب كنيد، با داشتن تقوا خوابتان را به بيدارى مبدّل سازيد و روزهايتان را با آن به سر بريد و آن را شعار دلهاى خود قرار دهيد و گناهانتان را با آن بشوييد و بيماريهايتان را با آن درمان سازيد و با آن بر مرگ پيشى گيريد و از كسى كه تقوا را ضايع ساخته عبرت گيريد و مبادا كسى كه آن را پيروى مى كند از شما عبرت بگيرد

شرح

براى امام (ع) معمول است كه پس از بيان هر مطلبى سفارش به تقوا مى كند، زيرا كه تقوا مهمترين مطلب است اين جا نيز بر طبق معمول پس از بيان شرح حال مردم زمان پيامبر، سفارش به تقوا كرده و به دو دليل مردم را بدان تشويق فرموده است: 1- تقوا حقى است از خداوند بر گردن بندگان و از آنان خواسته است كه آن را انجام دهند.

2- تقواى بندگان حقّى را براى آنان بر خداوند واجب مى سازد كه مزد طاعت و بندگى آنها باشد زيرا حق تعالى به دليل فيّاضيّت ذات و لطف بى پايانش بر خود لازم ساخته است كه جزاى نيكوكاران را ضايع نفرمايد و سپس اشاره فرموده است به آنچه كه سزاوار است شخص پرهيزگار انجام دهد و آن، درخواست كمك از خداوند و توجه كامل به اوست زيرا اين مطلب اصل و اساس همه مطالب است و نيز اشاره كرده به فايده تقوا در تقرب و وصول به ساحل درياى عزت و جلال حضرت احديت ظاهر شود، نهايت مطلوب بنده خدا رسيدن به جوار قرب حق تعالى و نظر انداختن به عظمت و جلال كبريايى او، و در امان بودن از غضب و سالم ماندن از حسابرسى دقيق وى مى باشد، به دليل اين كه او حاكم على الاطلاق است و براى رسيدن به اين مطلوب تقوا مهمترين وسيله است و سعادتمند كسى است كه براى نجات از گرفتاريهاى اخروى از تقوا كمك بگيرد زيرا جز تقوا وسيله نجاتى از شدايد آن جهان وجود ندارد سرانجام به ذكر فوايد ديگرى براى تقوا پرداخته كه باعث دلبستگى بيشترى به آن مى شود: 1- تقوا در زندگانى دنيا، آدمى را از ناملايمات محافظت مى كند چنان كه در قرآن مى فرمايد: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ«»».

2- فايده اخروى، تقوا در روز قيامت راهى براى ورود به بهشت است، و اين امرى روشن است.

3- راه پرهيزكارى واضح و روشن است زيرا شارع مقدس پيامبر اكرم، راههاى تقوا را بيان كرده و مسير آن را مشخص فرموده و تا اين كه براى هيچ فردى پوشيده نباشد، مگر جاهل و نادان باشد.

4- آن كه در اين راه قدم گذارد و اين مسير را بپيمايد سود مى برد، كلمه سود كه مربوط به امور مادى است استعاره از نتيجه هاى دنيوى و اخروى است كه شخص متقى از داشتن تقوا، كسب مى كند و وجه اين استعاره آن است كه شخص پرهيزگار به سبب حركتها و كارهايش و داشتن تقوا كه مانند سرمايه اى براى او مى باشد ثواب كسب مى كند چنان كه بازرگان به وسيله سرمايه خود سود به دست مى آورد.

واژه مستودع با فتح دال به معناى قبول كننده وديعه، و با كسر آن به معناى فاعل و وديعه دهنده مى باشد.

اگر به فتح گرفته شود منظور آن است كه قبول كننده امانت به سبب آن خود را از كيفر الهى محافظت مى كند و مى توان حافظ را به معناى محفوظ گرفت يعنى آن كه امانت تقوا به او سپرده شده از عذاب الهى محفوظ است و اگر به كسر دال گرفته شود، كسى كه تقوا را به امانت سپرده ممكن است حق تعالى باشد زيرا تقوا، همان امانتى است كه خداوند بر آسمانها و زمين آن را عرضه داشت و آنها از حمل آن خوددارى كردند و از آن ترسيدند اما انسان آن را پذيرفت و بديهى است كه خداوند بنده خود را كه امانتش را پذيرفته از هر گونه انحراف و سردرگمى نگهدارى مى فرمايد و نيز ممكن است فرشتگان را فاعل امانت گرفت زيرا آنان واسطه ميان خدا و خلق و حافظان از طرف او مى باشند چنان كه در قرآن مى فرمايد: «وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً» و در جاى ديگر مى گويد: «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ كِراماً كاتِبِينَ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ«.

لم تبرح عارضة نفسها... الغابرين،

در اين عبارت مطلب بسيار لطيفى را با زبان استعاره و تشبيه بيان فرموده، تقوا را به زن صالحه اى تشبيه كرده است كه پيوسته خود را در معرض تزويج و بهره گيرى قرار مى دهد يعنى تقوا هميشه آماده است كه آدميان آن را بپذيرند و سپس به منظور تشويق و توجه كردن بيشتر مردم مى فرمايد: علت اين كه تقوا اين چنين خود را جلوه مى دهد آن است كه فرداى قيامت همگان به آن نيازمند و محتاجند، مى توان همين علّت را وجه شبه دانست (وجه مشابهت دنيا به زن، نياز مردم به هر دو است).

اذا اعاذ... اسدى، چون در عبارت قبلى از روز قيامت تعبير به فردا كرده، در پى آن اين عبارت را به منظور قرينه بيان كرده است تا كلمه غد را از معناى حقيقى خارج سازد و معناى مجازى آن را كه فرداى قيامت است اراده فرموده و معين كرده كه آن وقتى است كه هر چه خداوند از اول آفرينش ايجاد كرده در آن روز آنها را به نيستى بر مى گرداند و آنچه از هستى دنيوى و متعلقات آن كه به موجودات داده همه را از آنها مى گيرد و ندايش بلند مى شود: حاكميت جهان هستى در امروز با چه كسى است و باز خود مى فرمايد: تنها از آن خداى يكتاى غالب است. در حديث آمده است: خداوند متعال در آن هنگام تمام جواهر پر ارزش دنيا از قبيل طلا و نقره را جمع مى كند تا به اندازه كوههاى عظيمى مى شود و آن گاه مى گويد اينها فتنه اولاد آدم بود و سپس آن توده از طلا و نقره را به جانب دوزخ سوق مى دهد و آن را وسيله داغ نهادن بر پيشانيهاى گنهكاران قرار مى دهد و از مردم سؤال مى كند در باره نعمتهايى كه در دنيا به آنان عطا كرده بود كه با آن همه نعمت و ثروت چه اعمالى انجام دادند، از آنان كه اموال دنيا را اندوخته كردند و در راههاى رضاى خدا صرف نكردند سؤال مى كند، و نيز از كسانى كه آن را در راههاى نامشروع و غير رضاى خدا خرج و صرف كردند مى پرسد كه چرا چنين كرديد و به آنان خطاب مى كند: «وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ

دسته اول را كه پولها را اندوخته كرده بودند خداوند چنان كه معين ساخته به اين طريق مجازات مى كند «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ». و دسته دوم را كه اموال را در راههاى نامشروع خرج مى كردند به طريق ديگر كيفر مى دهد چنان كه مى فرمايد: «الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ«.

فما اقلّ من قبلها:

امام (ع) از اين كه پذيرندگان صفت تقوا و عاملان به شرايط آن كه همان امانت الهى است اندكند. اظهار شگفتى و تعجب كرده و سپس فرموده است اين گروه به عدد قليل، توصيف شدگان حق تعالى مى باشند كه در قرآن فرموده است و قليل من عبادى الشّكور«».

و بعد به پيروان خود دستور مى دهد كه امور ذيل را انجام دهند:

1- اهطعوا باسماعكم اليها،

اين كه براى شنيدن فوايد تقوا بشتابند و به گفته مناديان آن گوش فرا دهند تا حقيقت آن را بشناسند و از روى بصيرت به آن عمل كنند.

2- كوشش كنند كه هرگز دست، از پرهيزگارى بر ندارند و پيوسته همراه آن باشند. به روايت ديگر به جاى اهطعوا، انقطعوا آمده و معنايش اين است كه خود را از دلبستگيهاى دنيا بر كنيد و به شنيدن اوصاف تقوا گوش فرا دهيد: البته ممكن است كه يكى از اين دو كلمه تغيير يافته ديگرى باشد به اين دليل كه هر گاه حرف ن و ق پهلوى يكديگر قرار گيرند مانند ه نوشته مى شود.

3- تقوا را به جاى تمام آنچه كه در گذشته از دنيا دوست مى داشتند قرار دهند و آن بهترين جانشين از هر محبوبى است زيرا گرانبهاترين نتيجه ها را كه سعادت هميشگى است براى انسان به بار مى آورد.

4- در مقابل هر نوع مخالفى تنها تقوا را موافق خود سازد، به اين معنا كه هر كس بر خلاف حق و تقوا قدم بردارد گر چه عزيزترين دوست آدم باشد بايد از او دست برداشت و راه پرهيزگارى را كه راه حق است، پيش گرفت و از تمايل به راه مخالف حق پرهيز كرد، چنان كه از افلاطون حكيم نقل شده است كه: سقراط را دوست مى دارم و حقيقت را هم دوست مى دارم اما در هنگامى كه حرف سقراط مخالف حق باشد حق را دوست تر مى دارم.

5- به پيروان خود دستور مى دهد كه با توجه به تقوا و پرهيزگارى، خوابشان را به بيدارى مبدّل سازند يعنى شب زنده دار باشند خواب شبانه را از خود دور كنند و تمام آن را به عبادت به سر برند.

برخى از شارحان نهج البلاغه مى گويند: مراد آن است كسانى را كه در خواب فرو رفته اند با توجه به تقوا بيدارشان سازند منظور از خواب، غفلت و جهل و بى خبرى است و مقصود از بيدار كردن آنان، بيرون آوردنشان از خوابگاههاى طبيعت و وادار كردن ايشان به انجام دادن عبادات است تا لياقت كمالات علمى و عملى را دريافت كنند.

6- ششمين دستورى كه امام به اصحاب خود در باره صفت تقوا مى دهد آن است كه سراسر روزهاى عمر خود را با توجه به تقوا و پرهيزگارى بگذرانند.

7- تقوا را شعار دلهاى خود قرار دهند، شعار به معناى لباس زيرين است كه به عنوان خطبه 191 نهج البلاغه بخش 2 استعاره به كار رفته است يعنى همچنان كه شعار در زير لباسهاست و به باطن بدن چسبيده است، تقواى حقيقى نيز دل آدمى را فرا گرفته و در باطن اثر مى گذارد و ممكن است از عبارت سخن امام (ع) اين اراده شده باشد كه تقوا را با دلهاى خود قرين كنند، تا با دلهاى ستمكاران متفاوت باشد، و نيز ممكن است معناى عبارت چنين باشد: دلهاى خود را آگاه كنيد و تقوا را به دلهايتان بشناسانيد تا به حقيقت آن و آثار و فوايدش پى ببرند، و به اين معنا كلمه شعار از ماده شعور خواهد بود.

8- گناهانشان را به وسيله تقوا و پرهيزگارى بشويند، شستن در اين مورد نيز به عنوان خطبه 191 نهج البلاغه بخش 2 استعاره به كار رفته است زيرا همچنان كه با شستن آلودگيهاى جامه و چرك آن از بين مى رود به سبب تقوا هم آلودگى گناه و پليديهاى مادّى از چهره روح و صفحه قلب آدمى پاك مى شود.

9- دستور ديگر امام آن است كه با توجه به تقوا و عمل كردن به شرايط آن، بيماريهاى درونى خويش را درمان كند و امراض مهلكه گناه و رذايل اخلاقى از قبيل نفاق و دو رويى و ريا و خودنمايى و حسد ورزيدن و تكبر و بخل و فرومايگى و ساير صفات زشت را از خود دور سازند تا دل آنان به نور علم و يقين نورانى شده و از شرّ جهل و شك و ترديد خلاصى يابند و چون تقوا تمام كارهاى خوب و ملكات پسنديده را در بر دارد. داروى اين دردهاست و درمانى است كه درد در پى ندارد.

10- با پرهيزگارى و عمل به شرايط تقوا آن چنان قدردان فرا رسيدن مرگ شوند كه براى دست يافتن به آن بر يكديگر پيشى بگيرند و مسابقه دهند.

11- از اوضاع و احوال گذشتگان تاريخ كه تقوا را ضايع ساختند، عبرت بگيرند مردمى كه به خاطر علاقه به دنيا و لذتهاى زودگذرش پرهيزكارى را كنار گذاشتند و در نتيجه به هلاكت ابدى و سوء عاقبت دچار شدند بايد از كار آنان و سرانجامشان پند گرفت و تقوا را پيشه خود ساخت تا به سرنوشت آنها كه سقوط در ورطه دوزخ و افسوس بر گذشته است دچار نشد.

12- به ياران خود دستور مى دهد كه نكند بر اثر ترك تقوا و انجام دادن اعمال زشت و گرفتار شدن به سوء عاقبت آن، مايه عبرت ديگران شوند در اين قسمت حضرت لطيفه اى به كار برده و بطور كنايه كه هشدارى است به شنونده، اصحاب خود را به ترك گناه و توجه به صفت تقوا وادار فرموده است چنان كه معمول است بعضى اوقات كه شخصى مى خواهد، ديگرى را نصيحت كند مى گويد: كارى نكنى كه مردم بر تو بخندند، يعنى عمل خلاف انجام مده كه مايه مسخره ديگران واقع شوى.

شرح مرحوم مغنیه

أوصيكم عباد اللّه بتقوى اللّه فإنّها حقّ اللّه عليكم، و الموجبة على اللّه حقّكم. و أن تستعينوا عليها باللّه و تستعينوا بها على اللّه. فإنّ التّقوى في اليوم الحرز و الجنّة، و في غد الطّريق إلى الجنّة. مسلكها واضح، و سالكها رابح، و مستودعها حافظ. لم تبرح عارضة نفسها على الأمم الماضين و الغابرين لحاجتهم إليها غدا إذا أعاد اللّه ما أبدى، و أخذ ما أعطى، و سأل ما أسدى. فما أقلّ من قبلها و حملها حقّ حملها. أولئك الأقلّون عددا. و هم أهل صفة اللّه سبحانه إذ يقول: «وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ». فأهطعوا بأسماعكم إليها، و كظّوا بجدّكم عليها. و اعتاضوها من كلّ سلف خلفا، و من كلّ مخالف موافقا. أيقظوا بها نومكم، و اقطعوا بها يومكم. و أشعروها قلوبكم، و ارحضوا بها ذنوبكم، و داووا بها الأسقام، و بادروا بها الحمام، و اعتبروا بمن أضاعها، و لا يعتبرنّ بكم من أطاعها.

اللغه

الغابرين: الباقين، و يستعمل فيما مضى، فيكون من الأضداد. و أسدى: أعطى. و أهطعوا: أسرعوا، أي لا يفوتكم شي ء من سماع الحكمة و الموعظة التي تستوجب التقوى. و كظوا عليها: اصبروا على ثقلها. و ارحضوا: اغسلوا.

الإعراب:

المصدر من أن تستعينوا مجرور بالباء المحذوفة، و المجرور معطوف على ما قبله أي و أوصيكم بالاستعانة إلخ. و ما أقل من أفعال التعجب، و «ما» بمعنى شي ء و محلها الرفع بالابتداء، و أقل فعل ماض، و فاعلها مستتر، و الجملة خبر، و من قبلها مفعول به، و حقّ حملها مفعول مطلق.

المعنى:

التقوى:

(عباد اللّه أوصيكم بتقوى اللّه). لا معنى لتقوى اللّه إلا طاعته، كما يومئ قول الإمام: (فإنها حق اللّه عليكم). و هي فرض و حتم على العبد، و هو تعالى يثبت عليها سواء أ كان سببها و الباعث عليها الرهبة من عذابه، أم الرغبة في ثوابه، أم شكرا لإنعامه و تعظيما لكماله، و ان كانت الطاعة بهذا الباعث أفضل و أكمل. و بهذه المناسبة نشير الى قول الإمام الباقر (ع): و اللّه ما شيعتنا إلا من اتقى اللّه. و قال حفيده الإمام الرضا (ع): ليس من أوليائنا من هو في قرية فيها عشرة آلاف رجل، فيهم من هو أورع منه.

(و الموجبة على اللّه حقكم). الطاعة حق للّه على عبده، و الثواب عليها حق للعبد على ربه، و الفرق ان طاعة العبد للّه فرض بحكم العقل، أما الثواب على الطاعة منه تعالى فقد فرضها هو على نفسه: «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ- 54 الانعام». كتبها على نفسه لأن سنته الإفضال، و عادته الإحسان، و سبيله العفو، كما قال الإمام زين العابدين: «سبحانك ما أبين كرمك في معاملة من أطاعك أو عصاك، تشكر للمطيع ما أنت توليته له، و تملي للعاصي فيما تملك معاجلته فيه، أعطيت كلا منهما ما لم يجب له و تفضلت على كل منهما بما يقصر عمله عنه».

(و ان تستعينوا عليها باللّه). إن كنت تريد طاعة اللّه حقا فاطلب العون عليها منه تعالى، و قل صادقا: «و ما توفيقي إلا باللّه» فإن هذا الطلب من الطاعة أيضا (و تستعينوا بها على اللّه) أي على العافية و الخلاص من عذاب اللّه حيث لا سبيل الى النجاة منه إلا بالطاعة (فإن التقوى في اليوم الحرز و الجنة، و في غد الطريق الى الجنة). المراد باليوم الدنيا، و بالغد الآخرة، و الجنة- بضم الجيم- الوقاية، و عطفها على الحرز للتفسير، و المعنى ان للتقوى أثرها البالغ دنيا و آخرة، أما في الدنيا فلأنها تبتعد بصاحبها عن الشر و الأذى و الفتن و الجرائم. و من البداهة ان هذا المتقي أعظم الناس راحة و استقرارا، و له في الآخرة مساكن طيبة، و أجر كريم.

(مسلكها واضح). و هو الاستقامة، و العلم و العمل النافع للأفراد و الجماعة (و سالكها رابح). و أي شي ء أكثر ربحا للمرء من أثر نبيل ينتفع به الناس (و مستودعها حافظ) من يتقي اللّه فقد جعل تقواه وديعة عند اللّه، و هو سبحانه يحفظها له، و يكافئه عليها بأحسن منها (لم تبرح عارضة نفسها إلخ).

ما من أحد إلا و هو يستطيع أن يتقي اللّه سواء أ كان من القرون الخالية، أم الحاضرة أم الآتية.. اللهم إلا إذا كان وحشا كاسرا.. و أيضا ما من أحد إلا و هو في حاجة الى التقوى يوم القيامة، لأنها السبيل الوحيد للنجاة. و في الحديث: كفّ الأذى عن الناس صدقة.

(اذا أعاد اللّه ما أبدى) أي ان الانسان في أشد الحاجة الى التقوى في يوم القيامة، و قوله: «أعاد.. و أبدى» إشارة الى قوله تعالى: كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ- 104 الأنبياء». (و أخذ و أعطى). اللّه يحيي و يميت (و سأل عما أسدى) لتسألنّ يومئذ عن النعيم (فما أقل من قبلها) لأن الكرام قليل (فأهطعوا بأسماعكم إلخ).. استجيبوا لدعوة التقوى، و اعملوا بها، و اجعلوها نعم الخلف لما سلف من الذنوب (و من كل مخالف موافقا) من أسلف المعصية و خالف التقوى فليستدرك الآن، و يعمل بموجبها و على وفقها قبل الفوات.

(أيقظوا بها نومكم). للغفلة عثرات، و التقوى درع حصين من الغفلات و العثرات (و اقطعوا بها يومكم). اشغلوا يومكم بالطاعات لا بالمحرمات (و اشعروها قلوبكم). اجعلوا قلوبكم تحس و تشعر بالتقوى، فإنها ربيع القلوب (و ارحضوا بها إلخ).. التقوى للنفس طهور، و لأدوائها دواء، و لموتها عدة و قوة (و اعتبروا بمن أضاعها، و لا يعتبرن بكم من أطاعها). نبذ غيركم التقوى فأخذه اللّه بالعذاب، فاعتبروا به، و لا تكونوا عبرة لمن سمع و أطاع.

شرح منهاج البراعة خویی

أوصيكم عباد اللّه بتقوى اللّه، فإنّها حقّ اللّه عليكم، و الموجبة على اللّه حقّكم، و أنّ تستعينوا عليها باللّه، و تستعينوا بها على اللّه، فإنّ التّقوى في اليوم الحرز و الجنّة، و في غد الطّريق إلى الجنّة، مسلكها واضح، و سالكها رابح، و مستودعها حافظ، لم تبرح عارضة نفسها على الامم الماضين و الغابرين لحاجتهم إليها غدا إذا أعاد اللّه ما أبدا،و أخذ ما أعطى، و سئل ما أسدى، فما أقلّ من قبلها، و حملها حقّ حملها أولئك الأقلّون عددا، و هم أهل صفة اللّه سبحانه إذ يقول- و قليل من عبادي الشّكور- فأهطعوا بأسماعكم إليها، و أكظّوا بجدّكم عليها، و اعتاضوها من كلّ سلف خلفا، و من كلّ مخالف موافقا، أيقظوا بها نومكم، و اقطعوا بها يومكم، و أشعروا بها قلوبكم، و أرحضوا بها ذنوبكم، و داووا بها الأسقام، و بادروا بها الحمام، و اعتبروا بمن أضاعها، و لا يعتبرنّ بكم من أطاعها

اللغة

(اهطع) في عدوه أى أسرع و أهطع البعير إذا مدّ عنقه و صوّب رأسه، و في بعض النسخ بدل فاهطعوا فانقطعوا بأسماعكم، فلا بدّ من التضمين أى انقطعوا مستمعين بأسماعكم. و (اكظوا) أمر من الكظّ و هو الجهد يقال كظّه الأمر جهده و الكظاظ طول الملازمة و شدّة الممارسة، و في بعض النسخ: و ألظوّا من ألظّ في الأمر أى ألحّ فيه و ألظّ المطر أى دام و في بعض النسخ: و واكظوا من المواكظة و هى المداومة على الأمر و (الجدّ) في الشي ء بالكسر المبالغة و الاجتهاد فيه و (رحضت) الثوب رحضا من باب منع غسلته

المعنى

ثمّ شرع فيما هو الغرض الأصلي من الخطبة و هو النّصح و الموعظة فقال: (اوصيكم عباد اللّه بتقوى اللّه فانّها حقّ اللّه عليكم) لما كان التقوى عبارة عن إتيان الواجبات و اجتناب المنهيات جعلها حقّا للّه سبحانه، إذ حقّه على عباده أن يعبدوه و يوحّدوه كما قال عزّ من قائل «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ».

(و الموجبة على اللّه حقّكم) أى جزاءكم، و أتى بلفظ الحق للمشاكلة و مثله ما صدر عن صدر النّبوة في رواية معاذ المتقدّمة في شرح الفصل الرابع من المختار الأوّل قال: كنت رفقت النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فقال يا معاذ هل تدرى ما حقّ اللّه على العباد يقولها ثلاثا قلت: اللّه و رسوله أعلم فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: حقّ اللّه عزّ و جلّ على العباد أن لا يشركوا به شيئا، ثمّ قال: هل تدري ما حقّ العباد على اللّه إذا فعلوا ذلك قلت: اللّه و رسوله أعلم، قال: ألّا يعذّبهم أو قال ألّا يدخلهم النار.

(و أن تستعينوا عليها باللّه و تستعينوا بها على اللّه) لا يخفي ما في هذه القرينة من حسن المقابلة، و المراد بالاستعانة عليها باللّه أن يطلب منه سبحانه التوفيق و الاعانة على تحمل مشاقّ التكاليف الشرعيّة، و بالاستعانة بها على اللّه الاستعداد بها على الوصول الى قرب الحق و جواره و ساحل عزّته و جلاله.

(فانّ التقوى في اليوم الحرز و الجنّة) لم يقل فانها بل وضع المظهر موضع المضمر لزيادة التمكين في ذهن السامع كما في قوله: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ» أو ايهام الاستلذاذ بذكره كما في قوله:

ليلاى منكنّ أم ليلا من البشر

يعني أنها في دار الدّنيا حرز حريز و حصن حصين يمنع المتحرّز بها و المتحصّن فيها من شرّ الأعداء كما قال تعالى «إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ» و هي جنّة و ترس يبقي المستتر بها من شدائد الدّنيا كما قال سبحانه «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً».

(و في غد الطريق إلى الجنّة) أى في يوم القيامة طريق إلى الجنّة و الخلود فيها كما قال عزّ و جلّ «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ».

(مسلكها واضح) جلي و هي جادّة الشريعة و أيّ مسلك أوضح منها (و سالكها رابح) ملّى لأنّه يسلك بها الجنّة و أىّ سفر أربح منها (و مستودعها حافظ) لما كان التقوى زادا للاخرة شبّهها بالوديعة المودعة عند اللّه سبحانه و جعله تعالى بمنزلة المستودع، أى قابل الوديعة، و المراد أنّ مستودع التقوى و هو اللّه سبحانه حافظ لهذه الوديعة الّتي هو زاد الاخرة من التلف و الضّياع كما قال تعالى «إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا».

و يجوز أن يراد بالمستودع الملائكة الحفظة الّتي هي وسايط بين الخلق و بين اللّه، فانهم لما كانوا مأمورين بكتابة أعمال العباد و حفظها و ضبطها كما قال تعالى وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ. كِراماً كاتِبِينَ. يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ شبّههم بالمستودع أى المستحفظ الّذي يطلب منه حفظ الوديعة. ثمّ أشار إلى عموم منفعتها و عدم اختصاص مطلوبيّتها بالمخاطبين فقال: (لم تبرح عارضة نفسها على الامم الماضين منكم و الغابرين) أى لم تزل تعرض نفسها على اللّف و الخلف كالمرأة الصالحة الحسناء العارضة نفسها على الرجال للتزويج و الاستمتاع و الانتفاع منها في محن الدّهر و نوائب الزّمان و كذلك هذه عرضت نفسها على الامم لينتفعون بها في الدّنيا.

(و لحاجتهم إليها غدا) أى في العقبى (إذا أعاد اللّه ما أبدا و أخذ ما أعطى و سأل عمّا أسدى) يعني أنهم محتاجون إليها إذا أنشر اللّه الموتى و إذا أخذ من الناس ما خوّلهم من متاع الدّنيا، و إذا سأل العباد عما أسدى و أحسن إليهم من النعم و الالاء، أو إذا سأل عما أسداه و أهمله من الجوارح و الأعضاء.

و إنما كانوا محتاجين إليها في تلك الأحوال لوقايتها لهم من أهوال ذلك اليوم و داهي هذه الأحوال، فالمتقون بما لهم من التقوى من فزع النشر و المعاد آمنون، و إلى زادهم حين أخذ ما أعطى مطمئنّون، و بصرف ما أسدى إليهم من الأموال في مصارفه و ما أسداه من الأعضاء في مواقعها من مناقشة السؤال سالمون كما قال عزّ من قائل «فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» و قال «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً» «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً».

و أما غير المتّقين فعند نشرهم يمسّهم العذاب بما كانوا يفسقون، و حين اخذ ما اعطى فانهم إذا لخاسرون، و إذا سئل عما أسدى فيخاطبون بخطاب قفوهم انهم مسئولون، فاليوم نختم على أفواههم و تكلّم أيديهم و تشهد أرجلهم بما كانوا يكسبون.

ثمّ تعجب من قلّة الاخذين بالتقوى مع كونها محتاجا فقال: (فما أقلّ من قبلها و حملها حقّ حملها) أى شرايطها و وظايفها المقرّرة الموظفة (اولئك الأقلّون و هم أهل صفة اللّه سبحانه) أى القابلون الحاملون لها الّذين وصفهم اللّه تعالى في كتابه (إذ يقول) في حقّهم (و قليل من عبادى الشكور) ربما فسّر الشكور بمن تكرّر منه الشكر و قيل: الشكور المتوفر على أداء الشكر بقلبه و لسانه و جوارحه أكثر أوقاته و قيل: الشكور من يرى عجزه عن الشكر و قال ابن عباس أراد به المؤمن الموحّد و في هذا دلالة على أنّ المؤمن الشاكر يقلّ في كلّ عصر و زمان.

أقول: و يحتمل أن يراد بالشكور كثير الطاعة للّه و يشهد به ما رواه في الكافي عن الباقر عليه السّلام قال: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عند عايشة ليلتها فقالت يا رسول اللّه لم تتعب نفسك قد غفر لك ما تقدم من ذنبك و ما تأخّر، فقال: يا عايشة أما أكون عبدا شكورا.

و لما ذكر ثمرات التقوى و نبّه على الاحتياج إليها غدا أمر المخاطبين بالمواظبة عليها فقال: (فاهطعوا باسماعكم إليها) أى أسرعوا بأسماعكم إلى سماع وصفها و نعتها لتعرفوها حقّ المعرفة و تعملوا على بصيرة (و أكظوا بجدّكم عليها) أى اجهدوا و داوموا بالجدّ و المبالغة (و اعتاضوها من كلّ سلف خلفا) أى اجعلوها عوضا من جميع ما سلف بكم و خذوها خلفا منه لأنّه خير خلف محصّل للسعادة الأبديّة و العناية السرمدية (و من كلّ مخالف موافقا) الظاهر أنّ المراد بالمخالف و الموافق المخالف لطريق الحقّ و الموافق له، فيكون المعني اجعلوا التقوى حال كونها موافقا لطريق الحقّ عوضا و بدلا من كلّ ما يخالف طريقه و (ايقظوا بها نومكم و اقطعوا بها يومكم) الظاهر أنّه أراد بهما قيام اللّيل و صيام النهار و اللذين هما من مراسم التقوى، و يحتمل أن يكون المراد بالأوّل الأمر بالانتباه بها من نوم الغفلة، و بالثاني الأمر بختم النهار بالعبادة.

(و أشعروا بها قلوبكم) قال الشارح المعتزلي يجوز أن يريد اجعلوها شعارا لقلوبكم، و هو ما دون الدثار و ألصق بالجسد منه، و يجوز أن يريد اجعلوها علامة يعرف بها القلب التقي من القلب المذنب كالشعار في الحرب يعرف به قوم من قوم، و يجوز أن يريد الاشعار بمعني الاعلام من أشعرت زيدا بكذا أى عرفته اياه أى اجعلوها عالمة بجلالة موقعها و شرف محلها.

(و ارحضوا بها ذنوبكم) أى اغسلوها بها لأنّها كفّارة لها كما قال تعالى «وَ مِنَ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً» (و داووا بها الأسقام) أى أسقام الذّنوب و أمراض القلوب (و بادروا بها الحمام) أى الموت.

(و اعتبروا بمن أضاعها و لا يعتبرن بكم من أطاعها) أمرهم بالاعتبار بالامم الماضية قبلهم ممّن أضاع التقوى و اتّبع الهوى فأخذه اللّه نكال الاخرة و الاولى إنّ في ذلك لعبرة لمن يخشى قال تعالى «وَ أَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ. فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ» و نهيهم عن كونهم عبرة للمطيعين و هو في الحقيقة نهي عن دخولهم في زمرة المضيّعين، أى ادخلوا في حزب المطيعين لتعتبروا بغيركم و لا تدخلوا في حزب المضيّعين حتّى يعتبر بكم غيركم.

شرح لاهیجی

اوصيكم عباد اللّه بتقوى اللّه فانّها حقّ اللّه عليكم و الموجبة على اللّه حقّكم و ان تستعينوا عليها باللّه و تستعينوا بها على اللّه فانّ التقوى فى اليوم الحرز و الجنّة و فى غد الطّريق الى الجنّة مسلكها واضح و سالكها رابح و مستودعها حافظ يعنى وصيّت ميكنم شما را اى بندگان خدا بملازمت و تقوى و پرهيزكارى از براى خدا پس بتحقيق كه تقوى حقّ ثابت واجب خدا است بر شما بتقريب اداء شكر انعام او و باعث اداء حقّ شما است بر خدا برسانيدن بقرب و رضوان او و باين كه طلب يارى كنيد بر رسيدن بملازمت تقوى بتوفيق و كرم خدا و طلب يارى كنيد بسبب داشتن بر رسيدن بقرب و رضوان خدا پس بتحقيق كه تقوى در امروز حافظ و سپر است از نكبات و عقوبات حدود و تعذيرات شرعيّه و در فردا راه راستست بسوى بهشت و مثوبات الهيّه راه رفتار تقوى آشكار است و رونده در او با منفعت و رستگار است و امانت دار تقوى كه خدا است حافظ و نگاه دار است و با منفعت بسيار در روز اعسار پس مى سپارد لم تبرح عارضة نفسها على الامم الماضين و الغابرين لحاجتهم اليها غدا اذا اعاد اللّه ما ابدأ و اخذ ما اعطى و سئل عمّا اسدى فما اقلّ من قبلها و حملها حقّ حملها اولئك الاقلّون عددا و هم اهل صفة اللّه سبحانه اذ يقول و قليل من عبادى الشّكور يعنى هميشه تقوى اظهار كننده است نفس خود را بر امّتان گذشته و باقى مانده از جهة احتياج بسوى ان در فردا يعنى شدّت حاجت مردمان در فردا بتقوى بطوريست كه گويا على الدّوام تقوى خود را بايشان مى نمايد و در نظر ايشان درميايد در وقتى كه برگرداند خدا در روز قيامت آن چه را كه ايجاد و اظهار كرده است و گرفت آن چه را كه عطا كرده است از حيات دنيا و سؤال كرد از چيزى كه عطا كرده بود از نعمتهاى دنيا پس چه بسيار اندك باشد كسى كه پذيرفته باشد تقوى را و برداشته باشد او را حقّ برداشتنى انجماعت اندك باشند در شماره و ايشان سزاوار وصف كردن و مدح كردن خدا سبحانه باشند بسبب اين كه مى گويد خدا و قليل من عبادى الشّكور يعنى اندكى از بندگان من شكرگذار باشند فاهطعوا باسماعكم اليها و اكظّوا بحدّكم عليها و اعتاضوها من كلّ سلف خلفا و من كلّ مخالف موافقا ايقظوا بها نومكم و اقطعوا بها يومكم و اشعروها قلوبكم و ارحضوا بها ذنوبكم و داووا بها الاسقام و بادروا بها الحمام و اعتبروا بمن اضاعها و لا يعتبرنّ بكم من اطاعها يعنى بكشيد گوشهاى شما را بسوى تقوى يعنى گوش دل شما را بسوى شنيدن و قبول كردن تقوى و دائم و هميشه بداريد سعى و تلاش شما را بر تحصيل تقوى و بگردانيدن تقوى را از هر كسى كه گذشته است از شما عوض بر جا مانده او و از هر كسى كه مخالفست با شما عوض موافق او بگردانيد بسبب تقوى بيدار بودن را خوابيدن شما يعنى بگردانيد خوابيدن شب را بيدار بودن بسبب تقوى و ببريد بتقوى زمان روز شما را يعنى مشغول باشيد بلوازم تقوى در زمان روز شما و بگردانيد تقوى را شعار دلهاى شما و بشوئيد به تقوى گناهان شما را و مداوا كنيد بتقوى مرض هاى روح شما را و پيشى گيريد بسبب تقوى بسوى مرگ و عبرت گيريد بكسى كه ضايع و بى كار گذاشت تقوى را و

بعقوبت دنيا و اخرت گرفتار شد و نباشيد كه عبرت گيرد بشما كسى كه در كار داشت تقوى را

شرح ابن ابی الحدید

عِبَادَ اللَّهِ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ- فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَيْكُمْ- وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّكُمْ وَ أَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللَّهِ- وَ تَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اللَّهِ- فَإِنَّ التَّقْوَى فِي الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ- وَ فِي غَدٍ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّةِ- مَسْلَكُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِكُهَا رَابِحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ- لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الْأُمَمِ الْمَاضِينَ مِنْكُمْ- وَ الْغَابِرِينَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَيْهَا غَداً- إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَى- وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى- فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا- أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً- وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ يَقُولُ- وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ- فَأَهْطِعُوا بِأَسْمَاعِكُمْ إِلَيْهَا وَ أَلِظُّوا بِجِدِّكُمْ عَلَيْهَا- وَ اعْتَاضُوهَا مِنْ كُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً- وَ مِنْ كُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً- أَيْقِظُوا بِهَا نَوْمَكُمْ وَ اقْطَعُوا بِهَا يَوْمَكُمْ- وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَكُمْ وَ ارْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَكُمْ-  وَ دَاوُوا بِهَا الْأَسْقَامَ وَ بَادِرُوا بِهَا الْحِمَامَ- وَ اعْتَبِرُوا بِمَنْ أَضَاعَهَا وَ لَا يَعْتَبِرَنَّ بِكُمْ مَنْ أَطَاعَهَا

قوله فإنها حق الله عليكم و الموجبة على الله حقكم- يريد أنها واجبة عليكم- فإن فعلتموها وجب على الله أن يجازيكم عنها بالثواب- و هذا تصريح بمذهب المعتزلة في العدل- و أن من الأشياء ما يجب على الله تعالى من باب الحكمة- . قوله و أن تستعينوا عليها بالله- و تستعينوا بها على الله- يريد أوصيكم بأن تستعينوا بالله على التقوى- بأن تدعوه و تبتهلوا إليه أن يعينكم عليها- و يوفقكم لها و ييسرها و يقوي دواعيكم إلى القيام بها- و أوصيكم أن تستعينوا بالتقوى على لقاء الله- و محاكمته و حسابه- فإنه تعالى يوم البعث و الحساب كالحاكم بين المتخاصمين- وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا- فالسعيد من استعان على ذلك الحساب- و تلك الحكومة و الخصومة بالتقوى في دار التكليف- فإنها نعم المعونة وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى - . و الجنة ما يستتر به- . قوله و مستودعها حافظ يعني الله سبحانه- لأنه مستودع الأعمال و يدل عليه قوله تعالى- إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا- و ليس ما قاله الراوندي- من أنه أراد بالمستودع قلب الإنسان بشي ء- . قوله لم تبرح عارضة نفسها كلام فصيح لطيف- يقول إن التقوى لم تزل عارضة نفسها- على من سلف من القرون- فقبلها القليل منهم- شبهها بالمرأة العارضة نفسها نكاحا على قوم- فرغب فيها من رغب و زهد من زهد- و على الحقيقة ليست هي العارضة نفسها- و لكن المكلفين ممكنون من فعلها و مرغبون فيها- فصارت كالعارضة- . و الغابر هاهنا الباقي و هو من الأضداد- يستعمل بمعنى الباقي و بمعنى الماضي- . قوله ع إذا أعاد الله ما أبدى- يعني أنشر الموتى و أخذ ما أعطى- و ورث الأرض مالك الملوك- فلم يبق في الوجود من له تصرف في شي ء غيره- كما قال لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ- و قيل في الأخبار و الحديث إن الله تعالى يجمع الذهب و الفضة- كل ما كان منه في الدنيا- فيجعله أمثال الجبال ثم يقول- هذا فتنة بني آدم ثم يسوقه إلى جهنم- فيجعله مكاوي لجباه المجرمين - . و سأل عما أسدى أي سأل أرباب الثروة- عما أسدى إليهم من النعم- فيم صرفوها و فيم أنفقوها- . قوله ع فما أقل من قبلها- يعني ما أقل من قبل التقوى العارضة نفسها على الناس- . و إذا في قوله إذا أعاد الله ظرف لحاجتهم إليها- لأن المعنى يقتضيه أي لأنهم يحتاجون إليها- وقت إعادة الله الخلق- و ليس كما ظنه الراوندي- أنه ظرف لقوله فما أقل من قبلها- لأن المعنى على ما قلناه- و لأن ما بعد الفاء لا يجوز أن يكون عاملا فيما قبلها- . قوله فأهطعوا بأسماعكم أي أسرعوا- أهطع في عدوه أي أسرع- و يروى فانقطعوا بأسماعكم إليها- أي فانقطعوا إليها مصغين بأسماعكم- . قوله و ألظوا بجدكم أي ألحوا- و الإلظاظ الإلحاح في الأمر- و منه قول ابن مسعود ألظوا في الدعاء بيا ذا الجلال و الإكرام - و منه الملاظة في الحرب- و يقال رجل ملظ و ملظاظ أي ملحاح- و ألظ المطر أي دام- . و قوله بجدكم أي باجتهادكم- جددت في الأمر جدا بالغت و اجتهدت- و يروى و واكظوا بحدكم- و المواكظة المداومة على الأمر- و قال مجاهد في قوله تعالى- إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً- قال أي مواكظا- . قوله و أشعروا بها قلوبكم- يجوز أن يريد اجعلوها شعارا لقلوبكم- و هو ما دون الدثار و ألصق بالجسد منه- و يجوز أن يريد اجعلوها علامة- يعرف بها القلب التقي من القلب المذنب- كالشعار في الحرب يعرف به قوم من قوم- و يجوز أن يريد أخرجوا قلوبكم بها من أشعار البدن- أي طهروا القلوب بها و صفوها من دنس الذنوب- كما يصفى البدن بالفصاد من غلبة الدم الفاسد- و يجوز أن يريد الإشعار بمعنى الإعلام- من أشعرت زيدا بكذا أي عرفته إياه- أي اجعلوها عالمة بجلالة موقعها و شرف محلها- . قوله و ارحضوا بها أي اغسلوا- و ثوب رحيض و مرحوض أي مغسول- . قال و داووا بها الأسقام يعني أسقام الذنوب- . و بادروا بها الحمام- عجلوا و اسبقوا الموت أن يدرككم و أنتم غير متقين- . و اعتبروا بمن أضاع التقوى فهلك شقيا- و لا يعتبرن بكم أهل التقوى- أي لا تكونوا أنتم لهم معتبرا بشقاوتكم و سعادتهم- .

شرح نهج البلاغه منظوم

أوصيكم- عباد اللَّه- بتقوى اللَّه فإنّها حقّ اللَّه عليكم، و الموجبة على اللَّه حقّكم، و أن تستعينوا عليها باللّه و تستعينوا بها على اللَّه، فإنّ التّقوى فى اليوم الحرز و الجنّة، و فى عد الطّريق إلى الجنّة، مسلكها واضح، وّ سالكها رابح، وّ مستودعها حافظ، لّم تبرح عارضة نّفسها على الأمم الماضين و الغابرين لحاجتهم إليها غدا إذا أعاد اللَّه ما أبدى، و أخذ ما أعطى، و سأل عمّا أسدى، فما أقلّ من قبلها و حملها حقّ حملها، اولئك الأقلّون عددا، وّ هم أهل صفة اللَّه سبحانه إذ يقول: (و قليل مّن عبادى الشّكور) فأهطعوا بأسماعكم إليها، و واكظوا بجدّكم عليها، و اعتاضوها من كلّ سلف خلفا، وّ من كلّ مخالف مّوافقا، أيقظوا بها نومكم، و اقطعوا بها يومكم، و أشعروها قلوبكم، و ارحضوا بها ذنوبكم، و داووا بها الأسقام، و بادروا بها الحمام، و اعتبروا بمن أضاعها، و لا يعتبرنّ بكم مّن أطاعها.

ترجمه

بندگان خداى، شما را بترس، و پرهيز از خدا سفارش ميكنم، چرا كه اين ترس و پرهيز حقّ خدا است بر شما، و حقّ شما را بر خداى لازم سازنده (هنگامى كه شما بدستورات الهى رفتار كرديد، مستوجب پاداش او گرديده، و بر خدا لازم افتد كه حقّ شمار بگذارد)، ديگر اين كه براى تقوى از خدا يارى بجوئيد، و بوسيله آن از خدا يارى را درخواست كنيد (تا او خود شما را توفيق عنايت فرمايد) زيرا كه تقوى در امروز (دنيا) پناه و سپر است، و در فردا (ى آخرت) بسوى بهشت راه، و آن راه روشن، و رونده در آن سود برنده، و امانت دارش (خداوند) آن را نگهبان است (تا در هنگام نياز آنرا بصاحبش برساند) همواره تقوى خويش را بر گذشتگان، و باقيماندگان، و آنانكه فردا (ى قيامت) نيازمند آنند نشان داده (تا آن را بنگرند، و بكار بندند، براى) فردائى كه خداوند آنچه پديد آورده باز گرداند، و آنچه داده بستاند، و از آنچه عطا فرموده بپرسد (مردگان را زنده كرده، و حساب نعمتهائى كه در دنيا به آنها ارزانى داشته بكشد) آه كه تا چه اندازه پذيرنده، و گذارنده حقّ تقوى كم است، آنان (اگر چه) از حيث شماره اندك اند، و (لكن) هم آنانند كه درخور ستايش و توصيف خداوندند، آنجا كه (در قرآن مجيد سوره 34 آيه 13 فرمايد) يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ، اندك اند بندگان بسيار سپاس گذار من، بنا بر اين (چه خوش است) با گوشهايتان بسوى (شنيدن اوصاف) تقوى شتاب گيريد، و با كوشش و جديّت مواظبتش نمائيد، و آن را در برابر آنچه كه از دست داده ايد، جانشين ساخته، و در برابر هر بدخواه و مخالفى موافقش گيريد، با تقوى خواب (غفلت) خويش را به بيدارى رسانيد، و روز (دنيا) تان را، با آن بپايان بريد، و آن را با دلهاى خود ملازم ساخته (زنگ) گناهان را بدان شسته، دردهايتان را با آن دوا، و با آن بر مرگ پيش تازيد، پند گيريد بكسانى كه آنرا تباه كردند، (و در دو دنيا بيچاره شدند) نكند (كه شما از آن پيروى نكرده، و رسوا شويد و) آنكه از آن پيروى كرده شما را مورد پند و عبرت خويش قرار دهد

نظم

  • الا اى بندگان ترس خدا راسفارش مى نمايم من شما را
  • كه اين تقوى بود حقّ خداوندكه لازم بر شما شد بى چه و چند
  • هر آن كس حقّ حق را نيك بنهاداز او حقّى بحق هم واجب افتاد
  • ز جان و دل بريد از حق چو فرمان ز حق گرديد مستوجب برضوان
  • بتقوى از خدا جوئيد يارىكمك بدهيد از آن بر ذات بارى
  • بود تقوى پناه از هر بدو شربه پيش آتش حشر است اسپر
  • رهى نيك است و بر جنّت كشنده استبرد سود آنكه در آن ره رونده است
  • امانت دار او شد ذات يزدان بموقع مى دهد بازش بانسان
  • بخلق ماضى و آينده و حالبطرزى نيك تقوى كرده اقبال
  • جمال دلكشش شايد به بينندمر آنرا بهر فردا برگزينند
  • كه در فردا كه يزدان هر چه دادهدر احسان بهر قومى گشاده
  • ستاند جمله را بى نقص و كاهش كند از جمله نعمتهاش پرسش
  • رسد تقوايشان آنجا بفريادز محنتها كند دلهايشان شاد
  • ولى آن كس كه تقوى را پذيرا است چنين كس اندك اندر دار دنيا است
  • بدين قلّت خدا در شأن ايشانچنين فرموده در قرآن ذيشأن
  • كم از من بندگان شاكر استندكه در فرمانم از جان حاضر استند
  • بنا بر اين ز حق تا بهره يابيدسوى پرهيز و هم تقوى شتابيد
  • بجدّ و جهد بايستش مواظب شويد و از دل و جانش مراقب
  • هر آنچه در گذشته داده از دستعوض تقوى است و بر آن شخص پيوست
  • ز بدخواهى فلك گر آخت خنجربه پيش خنجرش تقوى است اسپر
  • بتقوى خويش را از خواب غفلتبه بيدارى رسانيد و بدولت
  • بتقوى دور عمر خود بپايان بريد و زنگ دل شوئيد با آن
  • بدين دارو دوا هر درد سازيدبدين مركب اجل را پيش تازيد
  • شما ز آنان كه آن را خوار كردندبكفر و كين حق اصرار كردند
  • به چشم دل از آنان پند گيريدز روى ميل تقوى در پذيريد
  • مبادا آنكه تقوى را است پيرونمايد عهد عبرت با شما نو
  • ببيند چون شما داديدش از دستجهانتان كرد همچون خاك ره پست
  • بگيرد پند و آن را بر گزيندبجنّت از شما برتر نشيند

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 5 نهج البلاغه بخش 2 : فلسفه سكوت

خطبه 5 نهج البلاغه بخش 2 به تشریح موضوع "فلسفه سكوت" می پردازد.
No image

خطبه 50 نهج البلاغه : علل پيدايش فتنه ‏ها

خطبه 50 نهج البلاغه موضوع "علل پيدايش فتنه ‏ها" را مطرح می کند.
No image

خطبه 202 نهج البلاغه : شكوه‏ ها از ستمكارى امّت

خطبه 202 نهج البلاغه موضوع "شكوه‏ ها از ستمكارى امّت" را بررسی می کند.
Powered by TayaCMS