رفتار خداوند به ما

رفتار خداوند به ما  

یا لطیف
سخنرانی حجة الاسلام سید محمد انجوی نژاد
زمان : 31 / 5 / 1388
موضوع : رفتار خداوند به ما


 
دلیل این که ما گناه می کنیم :

دلایل زیادی دارد . از این منظری که ما می خواهیم نگاه کنیم  2 ، 3 مطلب است .

دلیل اوّل : ما چشم خدا را حقیقی نمی دانیم و با خدا خیلی خودمانی هستیم . یعنی اگر کسی غیر از خدا ما را می دید گناه اتفاق نمی افتاد . و اگر بدانیم کسی غیر از خدا – یعنی مخلوقات خیلی کوچک خدا – ما را می بینند ، گناه اتفاق نمی افتد .

دلیل دوم : بعضی وقت ها گناه اثر فوری ندارد . مثلا اگر من می دانستم که اگر گناه کنم بلافاصله دستم می شکند ، گناه انجام نمی شد و اگر می دانستم گناه کنم بلافاصله آبروریزی می شود ، گناه اتفاق نمی افتاد . همچنین اگر می دانستم گناه کنم بلافاصله می میرم و می افتم جهنم . . . ، یعنی هیچ کسی نیست که بهش بگویند تو داری می میری ( حتی یک سال دیگر ) و او جرأت گناه پیدا کند .

دلیل سوم : خداوند تبارک و تعالی برای جبران گناه مهلت قرار داده . یعنی گناه یک مسیر بدون بازگشت نیست .

اگر این 3 دلیل را برداریم هیچ انسانی گناه نمی کند . لذا در مناجات ابوحمزه ، اولین جمله این است « الهی لا تؤدّبنی بعقوبتک » خدایا من را ادب نکن به مکافات بد برای گناه . این دقیقا برمی گردد به این 3 دلیل . 1- الهی یعنی خدای خودِ من ؛ یعنی این قدر من و خدا خودمونی هستیم که گناه در مقابل خدا زیاد برای من سنگین نیست . از یک منظر که نگاه کنیم ، این سؤال پیش می آید که خدا که خیلی بزرگ است چرا من از خلق حساب می برم ولی از خدا حساب نمی برم ؟ از منظر دیگر که نگاه کنیم ، چون خدا خیلی بزرگ است گناه من در مقابل خداوند زیاد دیده نمی شود . هر دو منظر هم درست است . اگر انسانی نسبت به گناه پررو شد نگاه اول را باید تقویت کند . و اگر انسانی ناامید شد نسبت به گناه نگاه دوم . بین این 2 تا هستیم .

اول می گوید خدای خودِ من یعنی خیلی نزدیکیمبه هم خیلی رفیقیم خیلی خودمونی هستیم . ما این قدر به هم نزدیکیم که این گناهان من زیاد برای تو بزرگ نیست خدای خوبِ خودم . نمی گوید اللّهمّ ( بارالها ) لا تؤدّبنی بعقوبتک . معصوم با کلمه الهی شروع می کند . و چقدر هم جالب است که دقیقا با روایاتی که برای ماه رمضان داریم تناسب دارد ، چون در روایات است که خداوند در این ماه کاملا با آغوش باز نسبت به کسانی که مهمان خودش می داند برخورد می کند . در ماه های قبلی این حالت را نداشتیم . وقتی مهمان می شوی یک سری رودربایستی ها و معذورات و حالت های حیایی خیلی قوی در خدا نسبت به بنده اتفاق می افتد . مهمان است دیگر .

اول می گوید الهی . تا می گوید الهی اولین دلیل گناه کردن ما کاملا رفع می شود . یعنی این که من و شما در مقابل خدا گناه می کنیم برایمان مهم نیست . وقتی می گوید الهی یعنی برای من هم مهم نیست . خیلی ساده می توانی ارتباط برقرار کنی .

بعد می گوید لا تؤدّبنی . نمی گوید خدایا من را عقوبت نکن ، می گوید من را ادب نکن . یعنی عذاب خدا در دنیا و یا برزخ – در قیامت که ان شاء الله همه مان در بهشتیم . بحثی هم نیست ! شیعیان امیرالمؤمنین همه در قیامت می روند بهشت . – برای تصحیح رفتار ما و ادب کردن ماست . خدا ریشه ما را نمی خواهد بزند . اصلا بنا ندارد طوری با رفتار کند که با سر داخل جهنم بیفتیم . امیرالمؤمنین می فرمایند من را ادب نکن . یعنی قرار است درستمان کند . دقیقا وقتی که به دکتر می روید و به خاطر مریضی دکتر با رنجی که بابت خوردن قرص یا آمپول یا بستری هست ، دارد جسمت را تصحیح می کند . خداوند تبارک و تعالی هم عقوبت هایش ادب است . لذا اگر تا همین جا هم جلو برویم یعنی « لا » را برداریم و بگوییم خدا ما را ادب می کند ، آدم ها بعضی وقت ها راضی می شوند . می گوید خب ادب است دیگر . ما گناه کردیم و روحمان پالایش لازم دارد ، باید آرایش شود ، پیراسته و تمیز شود . لازمه اش هم این است که ما کمی پای درد بایستیم تا پاک شویم . این نگاه ، نگاه خیلی بالایی است اما امیرالمؤمنین چون مناجات را عمومی می گوید به همین هم قانع نمی شود ، می گوید لا تؤدّبنی ، من را ادب نکن . این جا اگر دعا ادامه نداشته باشد ، مشکل ایجاد می شود . آن هم این است که یعنی من و شما می خواهیم تا قیامت همین طور بی ادب بمانیم ؟ می گوید نه ، لا تؤدّبنی بعقوبتک . یعنی در حقیقت این جا 2 جور انسان داریم . یک سری آدم ها هستند که ادب می شوند با عقوبت یعنی باید یک درد یا بلایی سرشان بیاید تا ادب شوند . بعضی وقت ها ما باید با عقوبت ادب شویم . اصلا این بحث سیل و زلزله و ناامنی که ما در زندگی خودمان داریم بابت این است که اگر ما احساس امنیت بکنیم کار خراب است .

شیطان ( علیه العنة ) رفت سراغ عابدی و نزدیک 150 – 200 سال روی این عابد کار کرد . نتوانست هیچ کاری بکند . این داستان عجیبی است . در زمان حضرت موسی (ع) در بنی اسرائیل اتفاق افتاده . شیطان رفت سراغ عابد . هرچه روی این عابد کار کرد ، جواب نداد . 200 سال کامل شیطان وسوسه کرد ، عابد اندازه سر سوزنی از صراط مستقیم منحرف نشد . دیگر به دور و بری هایش گفت ما داریم وقتمان را تلف می کنیم ، برویم این انرژی را جای دیگری بگذاریم جواب می دهد . یک شیطانی بود خیلی پیچیده بود ، او گفت من یک کار دیگر می کنم و می آیم . آخرین تیر را هم می زنم . رفت سراغ عابد .

- سلام آقا

- علیک سلام

- بنده شیطان هستم .

- به سلامتی .

- ما 200 سال است داریم روی تو کار می کنیم . واقعا الله اکبر ، خیلی دمت گرم ! 200 سال است ما داریم کار می کنیم نتوانستیم یک میلی متر منحرفت کنیم . عجب آدم عجیبی هستی .

خلاصه گفت ما اینیم و این ها .

بعد شیطان گفت ما حساب کردیم دیدیم تو 400 سال می خواهی عمر کنی . ما 200 سال است داریم روی تو کار می کنیم جواب نداده . گفتیم اگر 200 سال دیگر هم کار کنیم وقت خودمان را تلف کردیم . می رویم سراغ یکی دیگر .

این را گفت و آمد بیرون .

عابد گفت 400 سال می خواهم عمر کنم ؟! بابا ما بیکار بودیم این قدر خودمان را نگه می داشتیم ، فکر می کردیم 200 سالگی می میریم می رویم بهشت ! می روم 180 سالش را گناه می کنیم ، 20 سال آخر را هم توبه می کنیم . و رفت سراغ گناه .

حضرت موسی (ع) می فرمایند : آن شب عابد در حال گناه مرد !!

شیطان دید دلیل این که این بنده خدا گناه نمی کند ، این است که احساس امنیت نمی کند . این از آن آدم هایی است که 200 سال عبادت کرده اما دلیل عبادتش عقوبت خداست . عقوبت را ازش بگیری دیگر گناه می کند .

الهی  لا تؤدّبنی بعقوبتک ، من را جزء آدم هایی قرار نده که تا گوشم را نپیچانی من در صراط مستقیم نمی مانم .

بعضی از بنده های خدا این طوری هستند . یعنی در این مسیری که دارند می روند ، احساس امنیت باعث می شود گناه کنند . و ما باید با مطالعه داستان های این مدلی احساس امنیت را در خودمان متزلزل کنیم . یکی از علما همین دیروز می فرمود ما رفتیم عیادت یکی از مریض ها در بیمارستان که از اقوام ما بود . یک آقای 30 – 35 ساله آمد جای ما و خیلی مضطرب بود . گفت حاج آقا من یک عرضی دارم ، این کاره فقط از شما برمی آید . قیافه اش هم زیاد مذهبی نمی زد . گفتیم بفرمایید در خدمتیم . گفت ما پدری داریم که سکته سوم را زده و امروز ، فردا می میرد . ثروتش هم خیلی زیاد است . وصیت هم نمی نویسد . می گوید وصیت بنویسم یعنی باید بمیرم . امروز ، فردا می میرد و ما 3 – 4 تا برادر و خواهریم ، به خاطر ارث می افتیم به جان هم . و این واقغا خیلی بد می شود . برای پدرمان هم خوب نیست . ما که نمی توانیم برویم بهش بگوییم بابا شما داری می میری ، وصیت بنویس . شما برو تحت عنوان عیادت یه صحبتی باهاش بکن ، قضیه وصیت را هم مطرح کن که الآن بنویسد و مهر بزند خیال ما هم راحت شود . گفتیم چشم . رفتیم و گفتیم سلام حاج آقا . ببخشید من مقدمه بلد نیستم . بچه ات می گوید داری می میری . 2 روز 3 روز هم وقت داری . اگر وصیت نکرده باشی بابت اموالت و این ها بیفتند به جان همدیگر ، فردای قیامت آتیش است برای قبر تو . تعارف هم باهات ندارم ، خوبی ات را هم می خواهم . گفت یک نگاه نا امیدانه ای پیرمرد به ما کرد و گفت باشه . وصیت را نوشت و تقسیم کرد و پسره را صدا زد گفت بیا این وصیت . سریع وکیل آورد و مهر کردند و پسره گذاشت در جیبش و آمد برای تشکر . خیلی هم خوشحال بود و در ذهنش می گفت الآن می رویم کارها را تقسیم می کنیم . تا آن طرف خیابان آمد و بعد هم خداحافظی کرد و رفت . یکدفعه صدای ترمز ماشین آمد و صدایی بلند شد . رفتیم ببینیم چی شده ، دیدیم یک ماشین از پارکینگ آمده بیرون زده به این پسره و رفته بالا با کله خورده زمین و در جا مرده . گفت پدره هم خوب شد . الآن یک 10 سالی میشه که هنوز زنده است .

وصیت باعث شده که پدره احساس ناامنی کرده و پسره احساس امنیت . دقیقا این اتفاق می افتد تا من و تو بدانیم اگر انسانی به خاطر احساس امنیت گناه کند ، خدا با عقوبت جلوش را می گیرد .

الآن خیلی موقع خوبی است برای این که هر شب به امید این هستی که پاک خستیم و چقدر هم ماه خوبی است برای مردن . اما بعدش چی ؟ نور رمضان احساس امنیتِ ماندن را از انسان می گیرد . بعد که نور رمضان رفت برای انسان مشکلات ایجاد می شود . یکی از عقوبت ها این است . خدا با کسانی که احساس امنیت می کنند با عقوبت برخورد می کند . جوانی که بگوید من 10 سال دیگر توبه می کنم ، همین 10 سال را که آوردی بدان به خاطر گناهانت حتما با عقوبت با تو برخورد می شود . چون دوستت دارند گوشت را می پیچانند .

آقا امیرالمؤمنین می فرمایند خدایا کاری کن من جوری زندگی کنم که نیازی به این نباشه که تو گوش من را بپیچانی تا آدم بشوم . یکدفعه « اللّهمّ ربّ شهر رمضان » با زبان خوش می آیم در خانه خدا . یکدفعه می نشینم فکر می کنم ، با فکر توبه می کنم نه با فشار . در شرایط عادی توبه می کنم نه در بحران ها . مردم چی فکر کردند در مورد مردن ؟ فکر کردی خداوند تبارک و تعالی اگر بخواهد تو را بکشد نیازمند است که تو بروی سوار توپولوف شوی ؟

ولی واقعا یک بحران است . این به خدا نشان می دهد که بنده روالم این طوری است که اگر بحران باشد و عقوبت باشد آدم می شوم . اگر نباشد من اهلش نیستم .

امیرالمؤمنین می فرمایند خدایا ادب می خواهی بکنی ، یک جوری من زندگی کنم که تو نیاز نباشد من را عقوبت کنی . نه این که بگیم خدایا ما هر غلطی دوست داریم می کنیم ولی تو لطف کن من را با عقوبت آدم نکن . خدا می گوید نه دیگه ، این جوری که نمی شود . این مسیر دو طرفه است . تو یک جوری زندگی کن که نیاز نباشد من عقوبتت کنم .

فکر کن . فکر را بگذاریدجای عقوبت . آدم اهل فکر نیازی نیست که دعوایش کنی . روز به روز برای خودت یک برنامه بازگشت داشته باش . شب به شب با خدا یک مناجاتی بکن ، یک سجده 4 – 5 دقیقه ای تا خدا ببیند شما بدون عقوبت برمی گردی . در ماه رمضان با زبان خوش خودت به نمازهایت برس . در برنامه هایت این طوری باشد .

حالا انواع عقوبت ها را نمی خواهیم بگوییم . یک نکته دیگر را می گوییم که به این وصل بشود .

« و لا تَمکُر بی فی حیلَتِک » و من می دانم اگر تو عقوبت کنی بعضی از عقوبت های تو پیچیده است یعنی یک برنامه ریزی می کنی که در این برنامه ریزی من همین جور داغوت تر بشوم ، خودم هم خبردار نشوم . یک برنامه ریزی 6 ماهه ، یک ساله برای من انجام می دهی ، مرتب در باغ سبز گناه را به روی من باز می کنی ، من جلوتر می روم جلوتر می روم ، بعضی از عقوبت ها دیگر پیچیده می شود ، دیگر فوق العاده خطرناک می شود . خدا در مورد بنده ای که این بنده بد رفتار می کند با خداوند ، می آید باب حیله را باز می کند .

نکته ای را که بارها خدمتتان عرض کردم باز هم عرض می کنم ، شب هاب قدر که شلوغ شد جمعیت آمدند 4 تا دور و برت دیدی شاخ درنیاوری از تعجب که چرا این ها این طوری هستند ؟ این چه وضعی است ؟ ما یک عمر در تشکیلات امام حسین و خدا هستیم ، هیچ ارتباط خاصی نداریم . بعد آقا ، خانم نشسته تمام وجودش اشک است .

در حرم امام رضا (ع) من به همین قضایا داشتم فکر می کردم . داشتم پارک می کردم ، یک ماشینی آمد و پارک کرد و دیدم 3 تا  جوان از این ماشین پیاده شدند . همه هم از اینایی که دستشان خورده به پریز برق ! موهایشان سیخِ سیخ بود . صورت را هم خیلی رسیدگی کرده بودند با گوشواره و انگشترهای زیبایی که تصویر مرحوم پدر بزرگشان که حالا اسکلت شده بود را هم زده بودند ، کفش ها نوک تیز و دراز . اصلا بحث مسخره کردن نیست ، دارم تیپشان را برایتان باز می کنم . 2 – 3 تا گردن بند هم انداخته بودند . این ها آمده بودند حرم . ما هم پشت سر این ها آمدیم . با لباس آخوندی نبودیم . اگر بودیم که در رفته بودند ! دیدم در مسیر سرهایشان پایین بود . وقتی رسیدند جلو حرم امام رضا ، در بازرسی را بوسیدند . وقتی رسیدند آن جا که همه ایستادند اذن دخول می خوانند ، این ها هم ایستادند ، نگاه می کردند ولی مشخص بود بلد نیستند بخوانند چون لب هایشان اصلا حرکت نمی کرد . من هم همین طوری پشت سرشان می رفتم . از صحن جمهوری رفتند و همین طوری سرها پایین بود ، حرف هم زیاد با هم نمی زدند . مستقیم رفتند ، زیاد هم معلوم بود بلد نیستند چون 2 تا پیچ اشتباهی هم رفتند تا این که رسیدند به جایی که به ضریح نزدیک می شد . من هم پشت سر این ها رفتم تا رسیدند به اتاقک ضریح . ایستادند ، اصلا زیارت نامه هم برنداشتند . ولی من دیدم تمام صورتشان اشک است .

این کیه ؟ این ولی خداست ؟ نه ، این یک فرقی با بعضی از ماها دارد که ما باید این را بگیریم . « و لا تَمکُر بی فی حیلَتِک » . و واقعا من خوشحال شدم که پشت سر این ها رفتم زیارت چون واقعا دیدم سیمشان وصل شد . فرق این ها با بعضی از ماها چیه ؟ فرق او این است که با این قیافه اش معلوم است که همه غلطی می کند اما وقتی می آید در محیط معنوی می گوید این جا را دیگر سالم بیایم . در حسینیه و شب قدر و ... می گوید 2 ساعت خودم را حفظ می کنم . بعد برایش می نویسند 2 ساعت حفظ در طول سال . اما بنده ، و لا تَمکُر بی فی حیلَتِک ، به قول یه روحانی زمان جنگ که می گفت ما بیرون عرضه این کارها را نداریم جرأتش را نداریم ؛ مثلا موها را سیخ کنیم برویم بیرون ، خجالت می کشد آدم . بعد عمامه را چه جوری بگذاریم ؟!! ما این کاره نیستین ، در محی معنوی گناه می کنیم . شب قدر و لا تَمکُر بی فی حیلَتِک ، او کامل برای خدا آمده . بنده چون صبح تا شب این جا هستم ، جای دیگری هم برای گناه ندارم ، گناهانم را هم همین جا انجام می دهم . چشمم همین جا ناپاک است ، زبانم همین جا ناپاک است ، دلم همین جا ناپاک است ، دستم ، اعضا و جوارحم همین جا ناپاکند ، دزدی هایم در همین محیط است و همه همین جا اتفاق می افتند . اون یارو می گوید 2 ساعت برای خدا می خواهم بروم ، این 2 ساعت را خالص بروم . در باز می شود . و اگر بنده ای تمام مدت این زوری در خانه خدا باشد ، مشخص است که در خانه خدا برایش چقدر باز است ! وقتی برای اونی که سالی 2 ساعت می آید این جوری در باز می شود ، برای من اگر همیشه درِ خانه خدا باشم چه خبره این داخل !! و لا تَمکُر بی فی حیلَتِک ، یکی از حیله ها این است که من و شما در محیط معنوی قدر محیط را نمی دانیم .
منبع: سایت رهپویان

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

کاریزمای مهدوی

کاریزمای مهدوی

در دین مبارک اسلام و در مکتب حقه ی شیعه، ما معتقد به این هستیم که منطق به تنهایی کارگزار نیست. در قرآن، خداوند خطاب به پیامبرش می فرماید : لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك... اگر با محبت با مردم برخورد نمی کردی، مردم از اطرافت متفرق می شدند: کاریزمای قوی.
شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب 25 ذی القعده ، شب مخصوص زیارتی آقا امام رضا (ع) . شب دحو الارض یعنی شبی که زمین آفریده شده و همچنین به روایتی شب شهادت آقا امام رضا (ع) هستیم و در کنار قبر برادر بزرگوار ایشون آقا احمد ابن موسی (ع) و ان شالله که خداوند زیارت امشب ما رو در کنار حرم آقا امام رضا (ع) قرار بده.
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
Powered by TayaCMS